آن‌ها دخترشان را خیلی دوست داشتند، اما یک روز، مادرِ دخترک بیمار شد و از دنیا رفت. از آن روز به بعد، دخترک بیچاره همیشه در حال گریه بود و آن‌قدر بی‌تابی کرد تا پدرش تصمیم گرفت که دوباره ازدواج کند. او امیدوار بود که همسر جدیدش بتواند جای مادرِ دخترک را بگیرد و دخترش، غم بی‌مادری را فراموش کند. سیندرلا دختری آرام و مهربان، پس از فوت مادرش با با پدر و نامادری و دو دخترش زندگی می‌کرد. تا اینکه پدر هم از دنیا رفت و زندگی روی سخت خود را به سیندرلا نشان داد.

تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند. نامادری دوتا دختر داشت بعد از رفتن پدر دخترک به مسافرت، نامادری و دوتا دختراش بنای بدرفتاری با اون رو گذاشتن اونا لباسای قشنگش رو از تنش درآوردند و لباسای کهنه و پاره تنش کردند. اونها اسم دخترک بیچاره رو سیندرلا یعنی دختر خاکستر گذاشته بودند. خواهران سیندرلا نیز به این میهمانی دعوت شده بودند.

کودکانمان بدون آن که بدانند یا بهشان گفته باشیم به دنبال چرایی هستی خود، دنیا و اهدافشان می‌روند. صبح روز بعد پسر حاکم دستور داد دنبال دختری بگردن که اون کفش به پاش یوده ماموران حاکم کفش رو به همه جای شهر بردن و اون رو به پای تمام دختران شهر امتحان کردن. دوتا خواهرها سعی کردن به زور پاشونو توی اون کفش کنن. ماجرای این کتاب از جایی آغاز می‌شود که مردی با تنها دختر زیبایش به نام سیندرلا زندگی می‌کند. مادر سیندرلا از این دنیا رفته است و دختر جوان روزگار خود را در غم از دست دادن او می‌گذراند.

و با گفتن این حرفا فورا از سالن جشن بیرون اومد. جلودار از میان خیابان‌های شهر حرکت می‌کرد و کفش طلائی را که بر روی نازبالش ارغوانی رنگی بود با خود حمل می‌نمود و پسر شهردار نیز سوار بر اسب سفیدی به دنبال او حرکت می‌کرد. او امیدوار بود دختری را که در جشن با او صحبت می‌کرد و صاحب كفش است را پیدا کند. سپس پریزاد با عصای سحرآمیزش سیندرلا را لمس کرد و او خود را در يك لباس بلند و درخشان که از لباس‌های قبلی‌اش هم باشکوه‌تر بود دید. این لباس با نخ طلائی و نقره‌ای دوخته‌شده بود، به این جهت وقتی حرکت می‌کرد لباسش برق می‌زد.

سیندرلا با خوشحالی پیشنهاد شاهزاده را پذیرفت و اندکی بعد آن‌ها ازدواج کردند. دیری نگذشت که آنها به عنوان پادشاه و ملکه حکومت کردند و تلاش کردند تا رفاه و آسایش را برای مردم سرزمینشان فراهم کنند. یک روز که سیندرلا داشت در خانه کار می‌کرد، یک نفر در خانه را محکم کوبید. پشت در یک مرد کوتاه و چاق ایستاده بود که لباس سلطنتی به تن داشت و طومار مهمی را در دست گرفته بود. “سیندرلا، زمین رو بساب.””سیندرلا، تخت‌ها رو مرتب کن.””سیندرلا، چرا شام من حاضر نیست؟”این‌ها تمام آن چیزهایی بود که سیندرلای بیچاره صبح تا شب از خواهرهای ناتنی‌اش می‌شنید. اون شب دو تا خواهر به همراه مامانشون با بهترین لباسهاشون به جشن رفتند.

دیزنی، بنیانگذار محصولات والت دیزنی است که بعدها به یکی از معروف‌ترین و بهترین شرکت‌های تولید فیلم تبدیل و مشهور شد. پر از خسته‌کننده‌ترین و بدترین کارهای خانه.شستشوی کف زمین، شستن لباس ها، گردگیری قفسه ها و پختن غذا کارهایی بود که او در طول یک روز باید انجام میداد. پس از عضویت، لینک دانلود این کتاب و همه‌ی کتاب‌های سایت برای شما فعال می‌شوند. این داستان ماندگار را از زی‌پاد به گوش فرزندانتان برسانید و با جادوی دنیای قصه‌ها همراهشان کنید. چند تن از آنان نیز سعی کردند هر طور که شده کفش طلائی را به پا کنند اما پای آن‌ها برای يك چنين کفش ظریفی بزرگی بود.

نامادرى ظالم سیندرلا به او اجازه نمى‏‌دهد در جشن باشکوه قصر پادشاه براى برگزیدن عروس خانواده‌ى سلطنتى، شرکت کند. در این‌جا، پرى مهربانى بر سیندرلا ظاهر مى‏‌شود و او را به کمک جادو با ظاهرى آراسته به جشن مى‏‌فرستد. پسر حاکم  از سیندرلا خوشش آمد چون متوجه شد  که او  دختر مهربانی  هست . زمان اینقدر زود گذشت که سیندرلا متوجه نشد ، یکدفعه صدای زنگ ساعت برج را شندید و دید ساعت 12 است . پسر شهردار نگاهی به‌صورت او انداخت و فهمید که او همان دختر زیبایی است که در جشن با او هم‌صحبت بوده. سپس خواهرانش از مجلس میهمانی برگشتند و دوباره درباره دخترخانم زیبا که با پسر شهردار به راز و نیاز مشغول بود صحبت کردند.