زنی جوان، ظریف و زیبا به همراه پدر پیرش به تماشای رژه‌ی سربازان ناپلئون ایستاده که خودشان را برای یکی از کارزارهای سال‌های ابتدایی قرن ۱۹ آماده می‌کنند. برای دانلود قانونی کتاب زن سی ساله و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید. پدر از این سخن خودخواهانه جا خورد، صدای دخترش بغض‌آلود بود؛ به او نگریست، و زیر پلک‌های فرو‌افتادۀ دخترش متوجه اشکی شد که سرچشمه‌اش نه غیظ بلکه غم بود، از آن غم‌های اولِ زندگی که کشف رازش برای پدری سالخورده دشوار نیست. ناگهان ژولی سرخ شد و فریادی کشید که معنایش را نه نگهبانان فهمیدند و نه پیرمرد. با شنیدن این فریاد، یک افسر جوان که به‌سوی پلکان کاخ خیز برداشته بود به‌سرعت روی برگرداند، بعد به تاقِ مرمر نزدیک شد و دختر جوان را، که لحظه‌ای پشت کلاه‌های بزرگ و پشمیِ نارنجک‌اندازان از نظر پنهان شده بود، بازشناخت. سپس، به خاطر دختر و پدرش، بلافاصله دستوری را که خودش به نگهبانان داده بود زیر پا گذاشت و بی‌اعتنا به پچ‌پچ جمعیتی که تاقِ مرمر را محاصره کرده بودند، دخترِ ذوق‌زده و مسرور را آهسته به‌سوی خود کشاند.

این نویسنده در این اثر خود به شناخت زنان از جوانی تا پیری به‌خصوص مقطع سی سالگی و زوایای روح یک زن سی ساله پرداخته و آن را تشریح می‌کند. آغاز ماه آوریل 1813 است، یکشنبه‌ای است که صبح آن، روز خوبی را نوید می‌دهد، در این روز پاریسی‌ها برای اولین‌بار در سال، مشاهده می‌کنند که سنگفرش‌هایشان بی‌گِل و آسمان بی‌ابر است. موهای خاکستری‌اش به زحمت سر زرد رنگش را می‌پوشانید و او را پیرتر جلوه می‌داد. افسار را به سمت فراش سواره‌ای که دنبال کالسکه می‌آمد انداخت و برای اینکه دختر جوان را که در کالسکه بود در آغوش بگیرد و پایین آورد، فرود آمد، زیبایی خیره‌کنندۀ این دختر توجه بیکارانی را که در میدان گردش می‌کردند، جلب کرده بود. آنچه او در «کمدی انسانی» یعنی مجموعهٔ آثار او می‌نویسد انعکاسی از دشواری‌های زندگی شخصی او در همین دوران است.

بر این چهرۀ سرکش، و بر این بالاتنه‌ای که به‌رغم کمربندِ بسته‌شده همچنان فریبنده بود، زندگی و جوانی گنج‌های خود را به نمایش گذاشته بودند. دختر جوان، بی‌‌‌اعتنا به این نگاه‌های تحسین‌آمیز، با نوعی اضطراب به کاخ توییلری۲، که بی‌شک مقصد این گردش پُرشتاب بود، می‌نگریست. زن‌هایی آراسته و پوشیده در ‌جامه‌هایی زیبا از سمت کاخ بازمی‌گشتند و اخم‌آلود سر تکان می‌دادند، گرچه هنوز ظهر نشده بود امّا، انگار از این‌که دیر آمده و نتوانسته بودند از نمایشی دیدنی‌ لذت ببرند خود را سرزنش می‌کردند. این زیبارویان، در حین عبور، سخنانی بر زبان آورده بودند که جسته و گریخته به گوش دختر جوان ‌رسیده و او را بسیار نگران کرده بود. پیرمرد با نگاهی کنجکاوانه، نه تمسخر‌آمیز، به نشانه‌های بی‌تابی و نگرانی‌ای که بر چهرۀ جذاب دخترش نقش می‌بست می‌نگریست. در صورتی که قصد نقد و بررسی و یا خرید رمان عاشقانه زن سی ساله انوره دوبازاک را دارید در این مطلب همراه ما باشید.

دست کوچکش که کاملاً در دستکش مخفی بود با بی‌حوصلگی دستمالی را می‌فشرد و مانند پاروی قایقی بود که امواج را می‌شکافت. پیرمرد گاهی لبخند می‌زد، اما گاه هم خیالات حزن‌آور، صورت چروکیده‌اش را موقتاً غمگین می‌ساخت. بعد بلاخره دیگری فرا می‌رسد، یک عاشق ، یک شوهر ، و قلب شما را از ما می‌رباید. دخترک روی پنجۀ پا برخاست و انبوهی از زنان آراسته و زیباجامه را دید که اطراف تاقِ کهنسالِ مَرمَر منتظر خروج امپراتور بودند. شاید بسیاری از ما نیز اتفاقات این داستان را در زندگی خود به گونه ای تجربه کرده باشیم…داستانی که با روح و روان شما بازی میکند و عمیق ترین احساساتتان را برمی انگیزاند.

گفته می‌شود که کتاب در ابتدا مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهی بوده که در سال ۱۸۴۲ بالزاک تصمیم به بازنویسی‌شان می‌گیرد و اثر حاضر را شکل می‌دهد. رئالیسم آمده تا رمانتیسیسم را دربنوردد و واقع‌گرایی‌های بدبینانه‌ی بالزاک را دامن بزند که بعدها در تاریخ ادبیات فرانسه به ریشه‌های ناتورالیسم رمان‌های امیل زولا می‌انجامد. بعد از مطالعه کتاب دوست دارم نظر شما دوستان گرامی را درمورد عملکرد شخصیت مارکیز در داستان زن سی ساله بدانم. اونوره دوبالزاک در سال ۱۷۹۹ به دنیا آمد و در سال ۱۸۵۰ درگذشت. بالزاک به‌واسطهٔ شرح بی‌پرده و دقیق از جامعهٔ فرانسه، به‌عنوان یکی از بنیان‌گذاران رئالیسم در ادبیات مدرن اروپایی شناخته می‌شود. شخصیت‌های داستان‌های بالزاک پیچیده و چندبعدی هستند و اشیای بی‌جان، به‌خوبی با شخصیت‌های انسانی همراه و آمیخته می‌شوند؛ به‌گونه‌ای که پاریس به‌عنوان یک شهر، ویژگی‌های انسانی می‌یابد.