اسکروچ که در حالت شوک و اضطراب بود حرف او را باور نکرد؛ ولی هنگامی که ساعت بزرگ شهر به صدا درآمد روح اول به سراغش آمد؛ و از او خواست تا همراهش بیاید. کودکی و نوجوانی و جوانی که در آن دوران او فردی شاد بود که همراه با اطرافیانش در انتظار کریسمس بودند. پس از آن به اتاق برگشتند و روح ناپدید شد و اسکروچ همراه با ترس و اضطراب منتظر روحهای دیگر ماند. دیکنز سرود کریسمس را زمانی نوشت که بزرگداشت این ایام سالیان سال بود از رونق افتاده بود. یکی از بهترین راه های افزایش سطح زبان انگلیسی خواندن داستان است.
آثار لوئیس کارول به بیش از ۱۰۰ زبان دنیا ترجمه شدهاند و همچنان در سراسر جهان محبوباند. پیچیدگی و بازیهای زبانی آثار او چالشی برای مترجمان بوده، چرا که حفظ طنز و ساختار خاص زبان او کار سادهای نیست. اشعار بیمعنای او، مانند «جبروکی»، از جمله بخشهایی هستند که در هر ترجمه، بهگونهای متفاوت و خلاقانه بازآفرینی میشوند. استقبال جهانی از آثار او نشان میدهد که داستانهای او نه تنها محدود به فرهنگ انگلیسی نیستند، بلکه پیامهای جهانی و انسانی دارند. این ترجمهها به انتشار ایدههای کارول در فرهنگهای مختلف کمک کرده و باعث شده او به یکی از چهرههای برجسته ادبیات جهان تبدیل شود.
از میان آثار کارول، «آلیس در سرزمین عجایب» و دنباله آن، «آنسوی آینه و آنچه آلیس یافت» (Through the Looking-Glass and What Alice Found There)، برجستهترین هستند. این دو اثر با شخصیتهای رنگارنگ و داستانهای فانتزی، به سمبلهای بیزمانی در ادبیات تبدیل شدند. کارول همچنین در زمینه ریاضیات کتابهایی نوشت، از جمله «یادداشتهایی درباره جبر» (An Elementary Treatise on Determinants). هرچند این آثار علمی به اندازه داستانهایش شهرت ندارند، اما نشاندهنده نبوغ چندوجهی او هستند. آثار ادبی او همچنان الهامبخش نویسندگان، هنرمندان و فیلمسازان در سراسر جهان هستند. پیام «سرود کریسمس» به اندازه کافی ساده است که کودک بتواند آن را درک کند، اما رمان کامل از نظر جزئیات و داستانسرایی غنی است.
سبک نویسندگی لوئیس کارول ترکیبی از تخیل فانتزی، بازیهای زبانی و عناصر فلسفی بود که آن را از دیگر نویسندگان متمایز میکرد. او بهویژه در بازی با کلمات، استفاده از طنز و معماهای منطقی (Logical Puzzles) مهارت داشت. این ویژگیها باعث میشد آثارش نه تنها برای کودکان، بلکه برای بزرگسالانی که از تحلیل و تفکر لذت میبردند نیز جذاب باشد. یکی از جنبههای جالب آثار او، استفاده از اشعار طنز و بیمعنا بود که به «شعرهای بیمعنا» (Nonsense Poems) شهرت یافت. شعر معروف «جبروُکی» (Jabberwocky) در کتاب «آنسوی آینه» نمونهای از این خلاقیت است.
لوئیس کارول از کودکی با لکنت زبان مواجه بود، مشکلی که تا پایان عمر همراه او بود. این نقص گفتاری گاهی اوقات باعث میشد او در جمعهای بزرگ احساس راحتی نکند و بیشتر به فعالیتهای انفرادی مانند نوشتن و مطالعه بپردازد. با این حال، لکنت زبان او هیچگاه مانعی برای ارتباط مؤثر با کودکان یا نوشتن آثار برجستهاش نشد. برخی معتقدند که این چالشها تأثیر مثبتی بر تخیل او داشتهاند و او را به جستوجوی راههای خلاقانه برای بیان ایدههایش سوق دادهاند. لکنت زبان کارول بخشی از شخصیت پیچیده او بود و شاید به همین دلیل توانست در آثارش به درک عمیقی از احساسات انسانی و ضعفهای بشر برسد.
مرگ او بهعنوان یکی از چهرههای برجسته ادبیات انگلیسی، غم بزرگی برای جامعه هنری بود. کارول در طول زندگی خود شخصیتی چندوجهی و تأثیرگذار بود که آثارش همچنان بهعنوان الهامبخش نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان باقی مانده است. او نه تنها نویسندهای برجسته، بلکه نمادی از خلاقیت و نوآوری در ادبیات و علم به شمار میرود. میراث او همچنان زنده است و «آلیس در سرزمین عجایب» یکی از شاهکارهای بیزمان ادبیات جهان باقی مانده است. آثار او نه تنها بخشی از فرهنگ انگلیسی، بلکه بخشی از میراث فرهنگی جهانی است که نسلهای مختلف از آن لذت میبرند.
او در یک سو فردی آرام، متواضع و گوشهگیر بود و در سوی دیگر ذهنی خلاق و بیحد و مرز داشت که توانست داستانهایی پر از شگفتی خلق کند. کارول از یک طرف از شهرت عمومی گریزان بود و از طرف دیگر، آثارش او را به چهرهای جهانی تبدیل کرد. او به جزئیات توجه زیادی داشت و در زندگی روزمره فردی دقیق و منظم بود. این ویژگیها در نوشتن داستانهای پیچیدهاش، که سرشار از نمادها و معماهای زبانی است، بهخوبی مشهود است. با وجود زندگی آرامش در آکسفورد، او درون خود فردی حساس و گاهی نگران بود که این احساسات را در آثارش بهصورت استعاری و داستانی بازتاب داد. پدرش، چارلز دادجسون (Charles Dodgson Sr.)، کشیشی تحصیلکرده و فاضل بود که عشق به مطالعه و دانش را به فرزندان خود منتقل کرد.
او نه تنها نویسندهای تخیلی، بلکه فیلسوفی بود که توانست مفاهیم عمیق را به شکلی ساده و جذاب بیان کند. «آلیس در سرزمین عجایب» پس از انتشار در سال ۱۸۶۵ به سرعت به موفقیتی بزرگ دست یافت. این کتاب در ابتدا به دلیل خلاقیت بیحد و مرز و استفاده از عناصر زبانی نوآورانه مورد تحسین قرار گرفت. مخاطبان اصلی آن کودکان بودند، اما طنز و پیچیدگی داستان، بزرگسالان را نیز مجذوب کرد. یکی از دلایل موفقیت این اثر، تصاویر جذاب و متفاوتی بود که جان تنیل (John Tenniel)، تصویرگر مشهور، برای آن خلق کرد. این تصاویر، که با دقت و هماهنگی کامل با متن طراحی شده بودند، به زندهکردن شخصیتها و فضای داستان کمک زیادی کردند.
ثبت ديدگاه