مفیستوفلس، یا مخفف آن مفیستو، اسم شیطان یا یکی از شیطانها و نیز نام شخصیتی اهریمنی در ادبیات آلمان است. طبق پیمانی که بستند، مفیستو متعهد شد تا زمانی در خدمت فاوست باشد که یا او یک جمله خاص را بر زبان بیاورد یا مهلت مقرر به سر برسد. از آن زمان به بعد نقشها عوض میشد و فاوست میبایست کمر به خدمت مفیستو ببندد. از قرار معلوم، دکتر فاوست به علت وقوع انفجار هنگام انجام یک آزمایش شیمیایی در هتلی کشته شد. وقتی جسدش را که به طرز فجیعی از شکل افتاده بود یافتند، نتیجه گرفتند که چون با شیطان پیمان بسته، او شخصاً قبض روحش کرده است. بیتردید نحوه جمعبندی این نکات نزد ولین از بداعت خاصی برخوردار است و بخشی از این نیز به اسناد تازهمنتشرشده بازمیگردد اما چنین امری بدینمعنا نیست که پیش از آن هیچکس به این نتیجه نرسیده بود.
نشر نو کتاب «شرح حال گوته به سعی مفیستو» با زیر عنوان «یادداشتهای روزانه مفیستو» نوشته «کریستیان موزر» را با برگردان ناصر غیاثی در 150 صفحه، به بهای 150 هزار تومان منتشر کرده است. نشر نو کتاب «تبارشناسی حِسبَه» با زیرعنوان «بنیان تفتیش عقاید در خلافت عباسی» نوشته احمد صبحی منصور را با برگردان عدنان فلاحی در 143 صفحه، به بهای 150 هزار تومان منتشر کرده است. احمد صبحی منصور، نویسنده این کتاب، محقّق، اسلامشناس معاصر، رهبر معنوی قرآنیان در مصر، فعال حقوق بشر و رئیس مرکز جهانی قرآن (IQC) است. منصور سالها در زمینه حقوق بشر و دموکراسی در مصر فعالیت میکرد تا اینکه پس از طرد از سوی فقهای اصولگرای مصری مورد پیگرد حکومت نیز قرار گرفت. تمام حقوق سایت متعلق به کتاب جم میباشد و هر نوع کپی برداری تنها با ذکر نام کتاب جم بهصورت لینکدار مجاز است. هر کتابی که نیاز دارید و به ذهن شما خطور میکند را میتوانید از فروشگاه کتاب جم با تخفیف ویژه بخرید.
در مورد کسی که مرتکب گناهانی چون قتل، سرقت، قَذف یا زنا میشود اتفاق نظر هست که مستحق مجازات یا به تعبیر فقهی مستحق «حدود» است. آیا درست است که حاکم چنین شخصی را مجازات کند؟ اما موارد اختلاف در مورد کسی است که با ارتکاب به کفر یا ارتداد یا کوتاهی در اجرای فرایضی مثل نماز و زکات به حقی از حقوق خداوند تجاوز میکند. آیا دیگران حق دخالت در زندگی او را با اجبارکردنش به ایمان یا تهدیدش به مجازات دارند؟ و اگر حِسبَه شرعاً بهمعنای دخالت در زندگی دیگران است، این دخالت تنها محدود به نصیحت و توصیه است یا با اکراه و اجبار و مجازات مادی و معنوی نیز همراه است؟ نویسنده در این کتاب، با ذکر روایتهایی تاریخی و معتبر به این موضوع پرداخته است. هابرماس و نقد درآمدی بر متافیزیک هایدگرهابرماس در سال 1953، 24سال داشت و محققی بود که آنطور که خود اذعان داشت، بیشترین تاثیر را از فلسفه هایدگر گرفته بود. بااینهمه وقتی او متوجه شد که هایدگر درسگفتار سال 1935 خود را بعد از 18 سال بدون کلمهای توضیح منتشر کرده است، برآشفت. در چنین تفسیری یهودیان اصلاً کشته هم محسوب نمیشوند بلکه خودشان را به دست خودشان نابود کردهاند.
البته او آنقدر انصاف دارد که فراموش نکند، نباید هر اندیشهای نظیر فلسفههای آرنت، گادامر، مرلوپونتی، سارتر و… را فقط به این جرم که با اشکالی از هایدگریسم در ارتباط بودهاند، تخطئه کرد. درعینحال اما درباره نحوه مواجهه دریدا با بحث حق مولف استدلال میکند که از خود دریدا خوانده بودیم که موضوعاتی چون حق مولف را باید یکی از «انگارههای لوگوسانتریک منسوخی» از «متافیزیک غربی و بیانگر زهد فلسفه سوبژکتیویته و میل شدید و بیهنگام به خودنمایی و «حضور»» دانست. مدتی کوتاه بعد هوگو اوت کتابی با عنوان «درباره زندگی هایدگر» نوشت که از نظر فلسفی غنیتر بود اما باز طرفداران هایدگر را به این صرافت انداخت که باتوجه به تمرکز اصلی اثر بر زندگی هایدگر مدعی شوند که این افشاگریها ارزش فلسفی ندارند. در کنار این ارزیابیهای متعلق به فلاسفه، پژوهشگران تاریخ فلسفه هم در این میان بدین موضوع توجهی خاص داشتهاند و کوشیدهاند با نیمنگاهی به آن ارزیابیهای متفاوت فلسفی، در میان اسناد و آرشیوها نیز نکاتی بیابند. در چنین تفسیری فعالیتهای هایدگر در سیاست را بیشتر باید با تمرکز بر شخصیت او درک کرد.
دلیل هایدگر در توجیه چنین سخن غریبی این است که او مرگ را متعلق به کسی میداند که در هستی مقامی داشته باشد و مقام در هستی به کسانی تعلق میگیرد که در خانه، سرزمین، خاک، تاریخ و سنتی مشخص قرار گرفته باشند. فای اشاره میکند که هایدگر بدون تعارف و بیمجامله میگوید هولوکاست قتلعام یهودیان به دست هیتلر نیست بلکه تعیّن «خودویرانگری» آنهاست. دلیل این آشفتگی این بود که هایدگر در فرازی از این درسگفتار ضمن صحبت از ناسیونالسوسیالیسم به ستایش از «حقیقت و عظمت درونی «این جنبش»» میپرداخت و برای رفع و رجوع، البته در ادامه در پرانتز عبارت «برخورد تکنولوژی سیارهای و انسان مدرن» را آورده بود؛ گویی منظور او از «این جنبش»، نه ناسیونالسوسیالیسم که «برخورد تکنولوژی سیارهای و انسان مدرن» است. هابرماس در سال 1953، 24سال داشت و محققی بود که آنطور که خود اذعان داشت، بیشترین تاثیر را از فلسفه هایدگر گرفته بود. در انتهای دیگر طیف این تفاسیر هم البته متفکرانی چون تام راکمور، لاک فری و آلن رنه هستند که میان تعهد هایدگر به نازیسم و فلسفه او ربطی وثیق مییابند و بر این گمان هستند و بر آنند که در خود «هستی و زمان» زمینههایی برای گرایش به نازیسم وجود دارد.
ماندن هایدگر در موضع پیشین خود هابرماس را بر آن داشت تا متنی در نقد هایدگر بنویسد. برخی البته از هایدگر دفاع کردند و خود هایدگر نیز بعدتر در مصاحبه معروفش با اشپیگل در سال 1966 مدعی شد که جمله داخل پرانتز افزوده بعدی نبوده است، بلکه در نسخه اصلی 1935 نیز چنین عبارتی به چشم میخورده است. شرح درخشان ولین بر اعتراض شدید دریدا به چاپ مصاحبه او تحت عنوان «دوزخ فیلسوفان» در چاپ اول کتاب و مجبورکردن ناشر به حذف این مصاحبه در چاپهای بعدی با اتکا به قانون حق مولف، نشانهای از تیزبینی ولین در ردیابی انحرافهای عامدانهای است که طرفداران هایدگر بر پای مخاطبان ایجاد میکنند تا بهنوعی هایدگر را از اتهام نازیسم مبرا کنند. خود هایدگر هم میکوشید این انگاره را ترویج کند که او جز دوران کوتاه ریاست دانشگاه همکاری خاصی با نازیها نداشته و فراتر از این علت عمده این همکاری نیز حفاظت از استقلال دانشگاه در برابر افراد حزبی بوده است. ازاینمنظر بهخصوص تاثیر آثار هایدگر در فلسفه قارهای با تاثیری قابل قیاس است که لودویگ ویتگنشتاین با «پژوهشهای فلسفی» در فلسفه تحلیلی بر جای نهاد. بااینهمه هایدگر منتقدانی اندک نیز ندارد و بسیاری فلسفه او را غیرقابل فهم و مغلق میپندارند.
یورگن هابرماس، هانس گئورگ گادامر، کارل لوویت، هربرت مارکوزه، هانا آرنت، تئودور آدورنو و هانس یوناس تنها فهرست کوتاهی از اسامی این چهرههاست. کتاب «غائله هایدگر» دربرگیرنده خطابهها، نامهها، مصاحبهها و مقالاتی از مارتین هایدگر کارل یاسپرس، هربرت مارکوزه، کارل لوویت، یورگن هابرماس، پیر بوردیو، ریچارد ولین و امانوئل فای است. اصطلاح «غائلۀ هایدگر» دلالت دارد بر مجادلات قلمیِ پرشور و رسواکنندهای که بر سر حمایت هایدگر از رژیم هیتلر درگرفت. مسئولیت آغاز و یا دستکم تشدید این غائلۀ همچنان پایدار را میتوان متوجه یکی از شاگردان یهودیِ سابقِ خودِ هایدگر، یعنی کارل لوویت دانست. پیرامون گرایش و التفات فلسفیِ هایدگر به نازیسم اگرچه پیشتر، حتی قبل از قبضۀ کامل قدرت توسط نازیها، بحثهایی درگرفته بود، اما این لوویت بود که درست یک سال پس از شکست آلمان نازی از قوای متفقین، با انتشار مقالۀ «دلالتهای سیاسیِ اگزیستانسیالیسم هایدگر»، این غائله را، بدان شکل که امروزه میشناسیم، عملاً به راه انداخت. غائله هایدگر به مناقشه پرشور و مجادلهانگیزی اطلاق میشود که از دهه ۱۹۵۰ بر سر حمایت مارتین هایدگر از رژیم هیتلر درگرفت و تا امروز ادامه یافته است و احتمالاً تا آیندهای نامعلوم ادامه خواهد یافت.
ثبت ديدگاه