هروقت از در بیرونت انداختند، از در دیگر با لبخند وارد بشو. چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد تا کار بهتر درست بشه. در دالان صدای بچه‌ای شنیده شد و کفش دم‌پایی که به زمین کشیده می‌شد. در حالی که با یک دست گنجشک مفلوکی که پر و بال‌هایش کنده شده بود و چرت می‌زد به سینه‌اش می‌فشرد و دست دیگرش را محترم گرفته بود، می‌خواستند از در بیرون بروند. این کتاب از زمان نخستین چاپ در شمارگان بالا، در ۱۳۳۰ خورشیدی، مورد استقبال کتاب‌خوان‌های ایرانی قرار گرفت. فردا صبح، روز بد نبینی، همین‌که مرحوم ابوی خبردار شد، یک دده سیاه داشتیم، اسمش گلعذار بود، انداختن گردن اون.

خودکشی او، بسیاری از طرفدارانش و ادبیات ایران را شگفت‌زده کرد و این واقعه باعث شد تا نگاه عمیق‌تری به وضعیت روحی و اجتماعی او پیدا کنند. آثار هدایت تا به امروز همچنان مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرند و تاثیرات او بر ادبیات فارسی و تفکر ایرانی هنوز هم محسوس است. بعد یک‌سر رفت و روی دشک‌چه‌ای که در سکوی مقابل دالان بود نشست. حاجی آقا به عادت معمول، بعد از آنکه عصازنان یک چرخ دور حیاط زد و همه چیز را با نظر تیزبین خود ورانداز کرد و دستورهایی داد و ایرادهایی از اهل خانه گرفت. عبای شتری نازک خودش را از روی تخب برداشت و سلانه سلانه دالان دراز تاریکی را پیمود و وارد هشتی شد.

— قربان خودتان بهتر می‌دانید، آلو برقانی و سیب‌زمینی.

او که در فرنگ درس خوانده، اکنون ماشین آخرین سیستم پدرش را می‌راند و طلبکارهایش را به سر او حواله می‌دهد. حاجی آقا پسر دیگری به نام کیومرث دارد که به او علاقهٔ مخصوصی دارد. صادق هدایت (۱۲۸۱–۱۳۳۰ هجری شمسی) یکی از مهم‌ترین نویسندگان و مترجمان معاصر ایرانی است که آثارش تأثیر عمیقی بر ادبیات معاصر ایران گذاشته‌اند. او در خانواده‌ای مرفه به دنیا آمد، اما زندگی‌اش از همان ابتدا با مشکلات روحی و روانی همراه بود. هدایت در جوانی به فرانسه رفت و در آن‌جا با فرهنگ و ادبیات غرب آشنا شد که این تجربیات در شکل‌گیری نگاه انتقادی او به جامعه و فرهنگ ایران تأثیر زیادی داشت.

به‌ ویژه پس از نخستین چاپ آن، حزب توده، که رابطهٔ نزدیکی با هدایت داشت، به ستایش کتاب پرداخت و آن را نشانهٔ امیدواری هدایت دانست. با این وجود، برخی منتقدان آن را داستانی ضعیف دانسته‌اند و به عناصر داستانی آن مانند طرح و پیرنگ، نقدهای جدی وارد کرده‌اند. این کتاب تاکنون به زبان‌های روسی، آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، هلندی، ارمنی، ترکی استانبولی، اسلوونیایی، و ازبکی ترجمه و منتشر شده‌است. هدایت در این کتاب به نقد مسائل اجتماعی، فرهنگی و دینی جامعه‌ی ایران می‌پردازد و با استفاده از زبان طنز و کنایه، به بیان دیدگاه‌های خود درباره‌ی این مسائل می‌پردازد. او در این کتاب به نحوه‌ی برخورد جامعه با مسائل مختلف از جمله اخلاق، سیاست و دین نقد می‌کند.

اما من مقر نیامدم، کسی هم نفهمید که من بودم. پشتش هم اسهال خونی شدم و تو رخت‌خواب خوابیدم. سینه‌اش را صاف کرد و دامن عبا را روی زانویش کشید. مچ پای کپلی و پر پشم و پیلهٔ او که از بالا به زیرشلواری گشاد و از پایین به ملکی چرکی منتهی می‌شد، موقتاً زیر پردهٔ زنبوری عبا پنهان شد. اما چون همسایه لجن حوضش را در جوی کوچه خالی کرده بود، بوی گند تندی فضای هشتی را پر می‌کرد. بعد هم یک نره غول برایشان می تراشیم تا این دفعه حسابی پدرشان را دربیاره !

در صورت لزوم ما با اجنه و شیاطین هم دست به یکی خاهیم شد تا نگذاریم وضعیت عوض بشه. پس وظیفه ما رواج قمه زدن، سینه زدن، بافور خونه، جن گیری، روضه خوانی، افتتاح تكیه و حسینیه، تشویق آخوند و چاقوک و نطق و موعظه بر ضدکشف حجاب است. باید همیشه این ملت را به قهقرا برگردانید و متوجه عادات و رسوم دو سه هزار ساله پیش کرد، سیاست اینطور اقتضاء می کنه. هدایت در آثار خود به مسائلی چون بحران هویت، نقد سنت‌ها، مواجهه با غرب، و به ویژه معضلات روحی و روانی انسان مدرن می‌پردازد. او همچنین به عنوان مترجم آثار نویسندگان بزرگی چون مارسل پروست و آنتوان چخوف شناخته می‌شود.

او سبیل کلفت و صوفی‌مآبانه‌ای دارد و چشم‌هایش مانند تغار است که رگه‌های خون در آن دویده‌است. او در تابستان یک پیراهن یقه‌حسنی و یک زیرشلواری گشاد، همراه با جلیقه‌ای با جیب‌های فراخ می‌پوشد و شب‌کلاهی بر سر می‌گذارد و قبای نازکی را به دوش می‌اندازد. او اهل فسق و فجور و مشروب‌خواری است و پیش‌تر اهل قماربازی هم بوده‌است. او همچنین از عضویت در انجمنی مخفی می‌گوید که ظاهراً شبکهٔ فراماسونری است. زندگی شخصی هدایت، مانند آثارش، پر از پیچیدگی و رنج بود. او در نهایت در سال ۱۳۳۰ در پاریس به زندگی خود پایان داد.