قرن بیستم شاید یکی از مهمترین ادوار تاریخ دراینزمینه باشد زیرا متفکران متنوع کوشیدند در توجیه نازیسم و کمونیسم تمام تلاش خود را بکنند. بااینهمه او با افلاطون تفاوتی داشت.افلاطون بعدتر نکوشید خطای تحلیلی خود را بپوشاند و با تحریف تاریخ و دست بردن در آثارش تصویری دگرگونه از این شکست به دست بدهد. با انتشار «دفترچههای سیاه» در سال که مشتمل هستند بر یادداشتهای خصوصی هایدگر طی سالهای 1931 تا 1943، مشخص شد که حجم تعهد هایدگر به هیتلریسم بسیار فراتر از آن بوده است که تصور میشد. مارکوزه میگوید، حمایت از هیتلر و نازیسم خطا و فهم اشتباه نبود بلکه خیانت به فلسفه بود و هایدگر هم فقط به بیان اینکه آن عمل خطا بوده است، اکتفا کرد و از «هر تلاشی برای انکار آن خبط یا اعلان برائت از آن، یا نمیدانم هر چه، خودداری کرد». مارکوزه درباره خبط و خطای هایدگر و اذعان او نزد مارکوزه به این امر معتقد است، وقتی کسی که خود را وارث سنت عظیم فلسفه غرب از کانت و هگل تا دیگران میداند، میگوید؛ «اجازه ندهید که اصول و ایدهها بر هستیتان حاکم شوند.
او البته در طول مدت اقامتش در فرایبورگ از 1928 تا 1932 نشانهای دال بر اینکه هایدگر تمایلات نازیستی پنهانی داشته باشد نیافته بود اما بعدتر تردیدی نداشت که «اگزیستانسیالیسم در این لحظه که نظریه سیاسیاش (در قالب نازیسم) تحقق یافته، از بنیاد فرو پاشیده است. دولت اقتدارگرای تمامیتخواهی که اگزیستانسیالیسم مشتاقانه خواهان آن بود، همه حقایق مورد ادعای اگزیستانسیالیسم را باطل کرده است.» از نظر مارکوزه این امر نتیجه «ضدیت با عقل» است که اگزیستانسیالیسم را «کورکورانه به آغوش قدرتهای حاکم» انداخت. نکته خاص حائز اهمیت در آثار ولین، تمرکز او بر تقاطعبخشی به فلسفه هایدگر و تاریخ کنش و واکنشهای او در قبال نازیسم براساس مدارکی است که بهتازگی در دسترس ما قرار گرفتهاند. بیشتر مطالب گردآوریشده در این مجلد ترجمۀ بخشهای عمدهای از کتاب غائلۀ هایدگر، ویراستۀ پروفسور ریچارد ولین، استاد تاریخ عقاید و اندیشۀ سیاسی در دانشگاه سیتیِ نیویورک است. همین موضوع البته خود مناقشههایی پرشمار درباره نسبت اندیشه هایدگر و کنش سیاسی او ایجاد کرده است که هرازچندگاهی چونان آتش زیر خاکستر روشن میشود و دستمایه مناقشه میان دوستداران فلسفه هایدگر و مخالفان آن میشود. در یک سوی طیف کسانی چون ریچارد رورتی، هانا آرنت و ژان فرانسوا لیوتار قرار دارند که معتقدند، میان حمایت هایدگر از نازیسم و فلسفه او نسبتی وجود ندارد و صحیحتر آن است که هر یک از این امور بهطور جداگانه مورد ارزیابی قرار گیرند.
برخی دیگر چون جولیان یانگ اصلاً فلسفه هایدگر را نافی نازیسم میدانند و دیگرانی چون الکساندر شواین نیز میگویند، باید زمینه و زمانه هایدگر را در سیاستورزیهای او لحاظ کرد تا بتوان موضعی منصفانهتر در قبال خطاهای او داشت. در این ارزیابی ستایشآمیز هایدگر همردیف فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، کانت و هگل قلمداد میشود. حتی اگر با این ارزیابی موافقت تام نداشته باشیم، تردیدی نیست که او یکی از مؤثرترین فیلسوفان تاریخ است و آرای او بهطرزی قابلتوجه مورد ارجاع و الهام بسیاری دیگر از فلاسفه بعدی قرار گرفته است، بهخصوص در دو ساحت مکاتب هرمنوتیکی و اگزیستانسیالیستی راهی که او گشود، بعدتر به شاهراهی عظیم بدل شد که تا امروز نیز ادامه دارد. لوویت؛ شاگردی که ناقد استاد شدبیتردید نحوه جمعبندی این نکات نزد ولین از بداعت خاصی برخوردار است و بخشی از این نیز به اسناد تازهمنتشرشده بازمیگردد اما چنین امری بدینمعنا نیست که پیش از آن هیچکس به این نتیجه نرسیده بود. خود هایدگر هم میکوشید این انگاره را ترویج کند که او جز دوران کوتاه ریاست دانشگاه، همکاری خاصی با نازیها نداشته و فراتر از این علت عمده این همکاری نیز حفاظت از استقلال دانشگاه در برابر افراد حزبی بوده است. هایدگر اما برعکس به دهها حیله متوسل شد تا هم خود را تبرئه کند، هم به حمایت پنهانش از نازیسم ادامه دهد.
البته او آنقدر انصاف دارد که فراموش نکند، نباید هر اندیشهای نظیر فلسفههای آرنت، گادامر، مرلوپونتی، سارتر و… را فقط به این جرم که با اشکالی از هایدگریسم در ارتباط بودهاند، تخطئه کرد. درعینحال اما درباره نحوه مواجهه دریدا با بحث حق مولف استدلال میکند که از خود دریدا خوانده بودیم که موضوعاتی چون حق مولف را باید یکی از «انگارههای لوگوسانتریک منسوخی» از «متافیزیک غربی و بیانگر زهد فلسفه سوبژکتیویته و میل شدید و بیهنگام به خودنمایی و «حضور»» دانست. مدتی کوتاه بعد هوگو اوت کتابی با عنوان «درباره زندگی هایدگر» نوشت که از نظر فلسفی غنیتر بود اما باز طرفداران هایدگر را به این صرافت انداخت که باتوجه به تمرکز اصلی اثر بر زندگی هایدگر مدعی شوند که این افشاگریها ارزش فلسفی ندارند. در کنار این ارزیابیهای متعلق به فلاسفه، پژوهشگران تاریخ فلسفه هم در این میان بدین موضوع توجهی خاص داشتهاند و کوشیدهاند با نیمنگاهی به آن ارزیابیهای متفاوت فلسفی، در میان اسناد و آرشیوها نیز نکاتی بیابند. در چنین تفسیری فعالیتهای هایدگر در سیاست را بیشتر باید با تمرکز بر شخصیت او درک کرد.
دستهای از متفکران هم هستند که نظیر تئودور آدورنو، فلسفه هایدگر را «تا مغز استخوان فاشیستی» میدانند و معتقدند اصلاً راه فهم فلسفه هایدگر جز از طریق تعهد همهجانبه او به نازیسم قابل درک نیست.در چنین برداشتی هایدگر «فیلسوف نازی» نامیده میشود. امانوئل فای نیز بهتازگی به جرگه این گروه از مفسران نسبت هایدگر و نازیسم درآمده است. برای مثال میدانیم نخستین کسی که نشان داد میان فکر فلسفی و عمل سیاسی هایدگر ارتباط دقیقی وجود دارد، کارل لوویت بود که در سال 1939 مقالهای با نام «دلالتهای سیاسی اگزیستانسیالیسم هایدگر» نوشت اما انتشار آن را به یکسال پس از پایان جنگ جهانی دوم موکول کرد. حتی در همان سالهای دهه 1930 و قبل از متن لوویت گویا در مجله «زوریخ» هم میان هانس بارت و امیل اشتایگر مناظرهای پیرامون گرایش هایدگر به نازیسم درگرفته بود. «تبارشناسی حِسبَه» با زیرعنوان «بنیان تفتیش عقاید در خلافت عباسی» نوشته احمد صبحی منصور با ترجمه عدنان فلاحی،«غائله هایدگر» نوشته «ریچار ولین» با ترجمه فرهاد سلیماننژاد و «شرح حال گوته به سعی مفیستو» نوشته «کریستیان موزر» با برگردان ناصر غیاثی، سه کتاب جدید منتشر شده از سوی نشر نو هستند. آنچه از پسِ پژوهشهای ولین برمیآید این است که اول، ارادت هایدگر به ناسیونالسوسیالیسم دیرپا و حتی از زمانی قبل از استیلای هیتلر بوده است.
ماندن هایدگر در موضع پیشین خود هابرماس را بر آن داشت تا متنی در نقد هایدگر بنویسد. برخی البته از هایدگر دفاع کردند و خود هایدگر نیز بعدتر در مصاحبه معروفش با اشپیگل در سال 1966 مدعی شد که جمله داخل پرانتز افزوده بعدی نبوده است، بلکه در نسخه اصلی 1935 نیز چنین عبارتی به چشم میخورده است. شرح درخشان ولین بر اعتراض شدید دریدا به چاپ مصاحبه او تحت عنوان «دوزخ فیلسوفان» در چاپ اول کتاب و مجبورکردن ناشر به حذف این مصاحبه در چاپهای بعدی با اتکا به قانون حق مولف، نشانهای از تیزبینی ولین در ردیابی انحرافهای عامدانهای است که طرفداران هایدگر بر پای مخاطبان ایجاد میکنند تا بهنوعی هایدگر را از اتهام نازیسم مبرا کنند. خود هایدگر هم میکوشید این انگاره را ترویج کند که او جز دوران کوتاه ریاست دانشگاه همکاری خاصی با نازیها نداشته و فراتر از این علت عمده این همکاری نیز حفاظت از استقلال دانشگاه در برابر افراد حزبی بوده است. ازاینمنظر بهخصوص تاثیر آثار هایدگر در فلسفه قارهای با تاثیری قابل قیاس است که لودویگ ویتگنشتاین با «پژوهشهای فلسفی» در فلسفه تحلیلی بر جای نهاد. بااینهمه هایدگر منتقدانی اندک نیز ندارد و بسیاری فلسفه او را غیرقابل فهم و مغلق میپندارند.
سوم، این تعهد عملی از فلسفه او ناشی میشود، بنابراین مسئله را نمیتوان به ضعف اخلاقی و سستی او در برابر جاذبه قدرت نسبت داد؛ کمااینکه هایدگر نازیسم را امکانی برای گذار به یک «سرآغاز دیگر» میدانست. برای نمونه میدانیم که در نیمه دوم دهه 1980، ویکتور فاریاس کتابی با نام «هایدگر و نازیسم» به رشته تحریر درآورد که نقطه قوت آن افشای اسناد رسمی معتنابهی از همکاری هایدگر با رژیم هیتلر بود اما در مقابل دچار ضعفی مفرط در توضیح بنیانهای فکری حمایت هایدگر از نازیسم بود و همین خود موجب شد برخی حتی در آن اسناد نیز تردید روا دارند. کتاب غائله هایدگر نوشتهٔ مجموعهای از نویسندگان و ویراستهٔ ریچارد ولین و ترجمهٔ فرهاد سلیمان نژاد است. امانوئل فای و تایید یهودستیزی بنیادین هایدگربا انتشار «دفترچههای سیاه» در سال 2014 که مشتمل هستند بر یادداشتهای خصوصی هایدگر طی سالهای 1931 تا 1943، مشخص شد که حجم تعهد هایدگر به هیتلریسم بسیار فراتر از آن بوده است که تصور میشد. مارکوزه و نقد تفسیر ارتجاعی هایدگر از انسانلوویت تنها شاگرد هایدگر نبود که علیه استاد خود قیام کرد.
همین موضوع البته خود مناقشههایی پرشمار درباره نسبت اندیشه هایدگر و کنش سیاسی او ایجاد کرده است که هرازچندگاهی چونان آتش زیر خاکستر روشن میشود و دستمایه مناقشه میان دوستداران فلسفه هایدگر و مخالفان آن میشود. نشرنو فعالیت خود را با انتشار رمانهای ایران و جهان، کتابهای فلسفی، سیاسی، تاریخی و پژوهشی آغاز کرد. نشرنو پس از یک دورهٔ فترت ناخواسته، در دههٔ نود فعالیت خود را ازنو آغاز کرد و اکنون در زمینههای متعددی کتاب منتشر میکند. دستهای از متفکران هم هستند که نظیر تئودور آدورنو، فلسفه هایدگر را «تا مغز استخوان فاشیستی» میدانند و معتقدند اصلاً راه فهم فلسفه هایدگر جز از طریق تعهد همهجانبه او به نازیسم قابل درک نیست. «حِسبَه» در لفظ شرعی به این معناست که یکی از مسلمانان برای دخالت در زندگی دیگران داوطلب شود و این دخالت وقتی رخ دهد که آنها مرتکب گناهی در حق خدا یا نوع بشر شده باشند.
ثبت ديدگاه