پاسترناک این رمان را در طول ده سال نوشت (از 1945 تا 1955). این رمان به گفته خود نویسنده اوج کار و آفرینش های هنری نثرنویسی اوست، بوم گسترده ای از زندگی روشنفکران روسیه در پس زمینه یک دوره دراماتیک از آغاز قرن تا جنگ بزرگ داخلی است. اما چیزی که به‌ندرت در کتاب‌های عظیم تاریخ دربارهٔ آن نوشته می‌شود این است که چگونه این تغییرات عظیم بر کسانی تأثیر می‌گذارد که زندگی‌شان تحت حاکمیت هر دو دولت پیش رفته است. زندگی چنین افرادی بسیار پرفراز و نشیب خواهد شد چون مستقیماً میان انقلاب گرفتار می‌شوند. این موضوع پس‌زمینهٔ اصلی داستان است که بسیار بر شخصیت اصلی آن نیز تأثیر می‌گذارد و پاسترناک به زیبایی آن را به تصویر کشیده است. پاسترناک ابتدا به‌عنوان شاعر شناخته شد و مجموعه شعرهایش در دهه ۱۹۲۰ توجه منتقدان را جلب کرد.

زیرا این کتاب ویژگی‌هایی از کتاب‌های معاصری را نداشت و تصویر روسیه و جوامع مختلف آن در دوران جنگ داخلی روسیه را به شکلی متفاوت از منظر یک شاعر و نویسنده روایت کرده بود. این اثر نسبت به پیش‌فرض‌های کمونیسم در زمانه‌اش، نگاه منفی داشت و با بسیاری از تنظیمات و ایدئولوژی‌های دولتی مخالفت می‌کرد. پاسترناک کمال گرا زمانی شیفتۀ موسیقی بود و برای فراگیری آن از هیچ تلاشی فروگذار نکرد در نهایت به این نتیجه رسید که گوش موسیقایی خوبی ندارد و نمی تواند در این زمینه به کمال مطلوب برسد. دوستانش می گفتند باریس هرگز به حد وسط و میان مایه بودن رضایت نمی داد. در زمستان ۱۹۴۵ شاعر بار دیگر نوشتن دکتر ژیواگو را از سر گرفت. هدف او خلق متنی جامع بود، که تجسم همۀ تجربیات زندگی و دیدگاه های او باشد.

لارا و یوری در بیمارستانی در ملوزیوو ملاقات می‌کنند و خبر انقلاب در بیمارستان اعلام می‌شود. رمان دکتر ژیواگو کتابی است که شجاعت نویسنده‌اش را به‌خوبی نشان می‌دهد. زمانی که صحبت از حکومت‌های توتالیتر و تمامیت‌خواه یک تابو بود، او از این جریان نوشت. پاسترناک در قالب داستانی گیرا و جذاب وقایعی را که در روسیه از سال ۱۹۱۴ تا اوج‌گیری کمونیسم اتفاق افتاد، دقیق و موشکافانه بازگو می‌کند. بااین‌حال درست پس از تولد پسرش، یوری به‌عنوان پزشک به ارتش روسیه در جنگ جهانی اول فراخوانده می‌شود.

پلیس پاول را به دلیل نقش او در اعتصاب دستگیر می‌کند و پسرش، پاتولیا، نزد خانواده تیورزین می‌رود. مادر تیورزین و پاتولیا در یکی از تظاهرات شرکت می‌کنند که توسط سربازان سرکوب می‌شود، اما آنها سالم به خانه بازمی‌گردند. هم‌زمان، نیکلای نیکالایویچ، عموی یوری، از پنجره آپارتمانی در مسکو، فرار تظاهرکنندگان از سربازان را مشاهده می‌کند. او که پیش‌تر از منطقه ولگا به سن‌پترزبورگ نقل مکان کرده بود، حالا در پاییز همان سال به مسکو بازگشته و نزد خانواده اسونتیتسکی اقامت دارد. در همین حین، یوری به خانه خانواده گرومکو، که شامل الکساندر الکساندرویچ گرومکو، همسرش آنا ایوانوونا، و برادر مجرد آنا، نیکلای الکساندرویچ است، سپرده شده است.

از این نظر، روسیه خود بین دو دیدگاه رقیب از آنچه که کشور هست و آنچه که باید می‌شد، سرگردان است. ارتش سفید که از نظر ایدئولوژیک با ارتش سرخ همجنس نیست، به‌دنبال حفظ ارتباط با گذشته است و برای این کار باید ارتش سرخ انقلابی را در هم بشکند. به همین دلیل ارتش سفید توسط کشورهای خارجی‌ای تأمین می‌شود که به دنبال حفظ وضعیت موجود و مهار آلودگی ایدئولوژی مارکسیستی هستند. ارتش سرخ و ارتش سفید گرچه از یک کشور و تاریخ یکسان می‌آیند اما نمی‌توانند کنار هم وجود داشته باشند و رمان دکتر ژیواگو در چنین پیشینهٔ تاریخی‌ای می‌گذرد. دکتر ژیواگو شاهکار ادبی بوریس پاسترناک نویسندهٔ روسی است که اولین‌بار در سال ۱۹۵۷ به دلیل محتوای واقع‌گرایی سوسیالیستی‌اش که باعث شد جماهیر شوروی جلوی انتشارش را بگیرد در ایتالیا منتشر شد. نام کتاب از روی قهرمانش یوری ژیواگو پزشک و شاعر انتخاب شده است و حوادث آن در دوره‌ای مابین انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵ و جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد.

با ربط و بی ربط نقطه گذاشتن، مثلا اون جاهایی که ویرگول نیاز بود، نقطه گذاشتن و باعث گنگ شدن‌ متن شدن. پانوشت‌های متن همه از مترجم است و از منابع مختلف نقل شده، بیش از همه و (به ویژه در فصل آخر) از توضیحات و حاشیه‌نویسی‌های جلد چهارم از مجموعه آثار یازده جلدی پاسترناک (۲۰۰۴) که مبنای ترجمه نیز بوده است. همه جا آبپاش و وسایل باغبانی بود، الفبارانی پرتاب شده روی پشتی صندلی شکسته، چکمه های بلند پوشیده از گلدر گوشه ای، با قسمت بالایی که روی زمین فرو ریخته است. فهمیدن این‌که شریک زندگی‌تان به شما خیانت کرده می‌تواند احساسی مانند افتادن یک تُن آجر بر روی شما داشته باشد و ضربهٔ سختی به شما بزند و ممکن است حتی در وضعیت بسیار بحرانی قرار بگیرید. مجله اینترنتی تحلیلک پورتالی جامع از مقاله های مرتبط در حوزه مالی و سرمایه، ادبیات، موفقیت، آموزش، کسب و کار، سلامت، گردشگری و… با هدف بهبود سطح دانش عمومی و تخصصی جامعه است.

او تحت فشار قرض و نابسامانی و بلاتکلیفیست و هنوز نفرت از کوماروفسکی رهایش نکرده است. به همین دلیل به قصد کشتن او یا گرفتن مبلغ قابل ملاحظه‌ای برای ادامه زندگی به طرف خانه کوماروفسکی می‌رود. اما او در خانه نیست و برای جشن شب عید به خانه‌ای رفته که اتفاقا یوری و تونیا نیز در بین دوستان آن خانواده حضور دارند. لاریسا قبل از رفتن به جشن و یافتن کوماروفسکی به خانه کوچک پاشا می‌رود و در نهایت التهاب و نگرانی از او قول می‌گیرد که با او ازدواج کند. به دلیل اضطراب زیاد تیری که به سمت کوماروفسکی شلیک می‌کند به شانه یکی دیگر از مهمانان اصابت می‌کند.

همچنین، پسری ۱۳ ساله به نام اینوکنتی (نیکا) دودوروف، که فرزند یک تروریست محکوم است، توسط مادرش به ایوان ایوانویچ سپرده شده و با او در کلبه زندگی می‌کند. در همین احوال خبر سرایت جنگ به یوریاتین به ژیواگو می‌رسد. اما حتا لیبریوس نیز نمی‌داند به سر خانواده‌هایشان چه آمده است. اندک آذوقه‌ای را که مخفی کرده برمی‌دارد و پنهانی از اردو به سمت یوریاتین می‌گریزد. اما غم‌انگیزترین مساله این بود که شب نشینی آن‌ها یک نوع رسوایی و شرم به شمار می‌رفت. تصورش محال بود که در آن روزگار و آن موقع مردم در خانه‌های اطراف اینطور بخورند و بنوشند و همه چیز را بدست فراموشی سپرده باشند.

در سال ۱۹۰۹ برای تحصیل فلسفه وارد دانشکدهٔ فلسفه و تاریخ دانشگاه مسکو شد. یک سال بعد، به فلسفه بی‌علاقه شد و فعالیت ادبی خود را آغاز کرد. آشنایی او با نمایندگان برجستهٔ نمادگرایی و فوتوریسم از جمله «ولادیمیر مایاکوفسکی» زمینه‌ساز چاپ پنج شعر در سال‌نامهٔ «لیریکا» شد. از سال ۱۹۱۴ که اولین کتاب شعر بوریس پاسترناک به نام «توأمان در ابرها» چاپ شد تا ۱۹۳۱ که او از مسکو به قفقاز مهاجرت کرد، بیش از ده مجموعه شعر توسط او منتشر شد. این قضیه باعث شد تا در اولین کنگرهٔ نویسندگان در سال ۱۹۳۴، بزرگ‌ترین شاعر معاصر روسیه معرفی شود.

این کتاب یکی از مهمترین بیانیه‌ها علیه حکومت‌های توتالیتر، تمامیت خواه و ایدئولوژیک است. اگر رمانی بنویسید که برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شود، آیا درجای خودتان بند می‌شوید؟ احتمالاً از هیجان تا زمان دریافت جایزه حتی خواب به چشمانتان نخواهد آمد! بااین‌حال، در سال 1958، بوریس پاسترناک دومین نویسنده پس از «ژان پل سارتر بود» که جایزهٔ نوبل ادبیات را رد کرد. درحالی‌که سارتر به دلایل فلسفی جایزه را رد کرد، پاسترناک جرئت پذیرش آن را نداشت چون دولت شوروی او را تهدید کرده بود درصورت پذیرفتن این جایزه، حسابی به دردسر خواهد افتاد. اما سؤال این است که چرا؟ماجرا از این قرار بود؛ درست یک سال قبل از آن، یعنی در سال 1957 بود که پاسترناک شاهکار خود دکتر ژیواگو را منتشر کرد.