خوندن اون رو به همه کتاب دوستان مخصوصاً علاقمندان ادبیات روسیه توصیه می کنم. همچنین، گاوریل ایولگین (گانیا)، یک کارمند دیگر در خدمت ژنرال یپانچین است که با مبلغ هفتاد و پنج هزار روبل به او ازدواج کرده است، اما در واقع عاشق آگلایا است. در پایان داستان، میشکین به همراه راگوژین به سن پترزبورگ میرود تا با او ملاقات کند. در گذشته (یعنی دورهی کلاسیک) کتابها به نوعی نوشته میشد که شخصیتهای منفی کاملا منفور باشند و شخصیتهای مثبت و قهرمان، دوستداشتنی جلوه کنند. شخصیتها به نوعی خلق شدند که در هر جایگاه با مخاطب به خوبی ارتباط برقرار کنند. درست به همین دلیل است که این روزها عدهی زیادی از «بتمن» متنفر هستند و به «جوکر» عشق میورزند.
آگلایا فاش میکند که ناستازیا سعی داشته او را متقاعد کند که با میشکین ازدواج کند. ناستازیا میگوید که با میشکین ازدواج خواهد کرد، اما در روز عروسی، او با راگوژین فرار میکند. میشکین آنها را تعقیب میکند و جسد ناستازیا را مییابد که توسط راگوژین به قتل رسیده است. پلیس راگوژین را با تب مغزی و میشکین را در وضعیت تقریباً کاتاتونیک پیدا میکند. “ابله” یک رمان است که وسط فئودور داستایوفسکی نوشته شده است. داستان درباره شاهزاده لو نیکلایویچ میشکین است که پس از سپری کردن مدت طولانی در سوئیس به دلیل بیماری صرع، به سن پترزبورگ بازمیگردد.
آن ها هم از نظر اخلاقی و هم از نظر معنوی به شاهزاده نیاز دارند. تلاش میشکین برای کمک به آن ها حتی پس از هتاکی هایشان نشان دهنده نهایت مهربانی و از خود گذشتگی اوست. ویژگی منحصربهفرد کتاب ابله مانند سایر آثار داستایوفسکی، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را براساس نوشتههای «داستایوفسکی» ارائه کردهاند. اکثر داستانهای او همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمان عصیانزده، بیمار و روانپریش است. روزنامه ها مملو از اخبار دزدی، جنایت و کلاه برداری بودند.
حال پرنس که سالها از روسیه دور بوده است، ناگهان وارد دنیای جدیدی میشود. دنیای آدمهای اشرافی که به پول و زیبایی بسیار توجه دارند. اما پرنس آنقدر پاک و ساده است که انگار از جنس دیگری است، داستایوفسکی او را به عنوان نمونه یک مرد کامل و بااخلاق به ما معرفی میکند. کسی که در هر حال حقیقت را میگوید، همه را دوست دارد و به همه لطف و محبت میکند و حتی زمانی که پولدار هم میشود از بخشیدن پول خود دریغ نمیکند. مدام از این میترسد که نکند کسی را برنجاند و باعث ناراحتی کسی شود. و همه در عین حال که او را تحسین میکنند و سخنانش را میپسندند او را ابله خطاب میکنند.
… محکومی دیدم، جوان عاقل و بیباک و نیرومندی بود، به نام لگرو. باور کنید که وقتی از سکو بالا رفت میگریست و رنگش مثل برف سفید شده بود. مگر چنین چیزی ممکن است؟ وحشتناک نیست؟ باور نمیکردم کسی از شدت وحشت بگرید؟ آدمی که چهل سال از عمرش گذشته و هرگز گریه نکرده باشد. بر روح انسان در این لحظه چه میگذرد و به چه تشنجهایی دچار میشود؟ این توهین به روح و قلب انسان است و بس. دو زن بسیار زیبای محوری داستان با دو شخصیت متفاوت اما هر دو متزلزل در ابراز عشق و احساسات خود هستند شاید در تایید نظر داستایووسکی باشد که زیبایی زیاد باعث تزلزل در رفتار زنان می شود.
اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی بسیاری از کتاب وجود دارد که 150 سال پس از نوشته شدن ابله و بیش از یک قرن پس از درگذشت نویسندهاش ساخته شدهاند. آثاری اقتباسی که نشان میدهد ابله یک رمان معمولی نیست؛ شاید کسانی باشند که آن را نپسندند اما هنوز هم در سراسر جهان مورد توجه است. در رمان “ابله” دین نقش برجستهای دارد و داستایوفسکی به تنش بین ارزشهای مسیحیت و ملاحظات دنیوی که بر کنشهای شخصیتها حاکم است، پرداخته است. رمان ابله داستان مبارزه روح فرد برای یافتن رستگاری در میان دنیایی از فساد و تباهی را روایت میکند. داستایوفسکی در تاریخ ۹ فوریه ۱۸۸۱ و در سن ۵۹ سالگی در شهر سن پترزبورگ درگذشت.
آنها زندگی بسیار فقیرانهای داشتند و چندین بار نیز مجبور شدند به علت نداشتن اجاره خانه، محل زندگی خود را تخلیه کنند. وی در زمان نوشتن این کتاب از شرایط روحی مناسبی برخوردار نبود و همچنین به قمار نیز اعتیاد پیدا کرده بود. روزنامهها مملو از اخبار دزدی، جنایت و کلاهبرداری بودند. رواج انحطاط اخلاقی برای داستایفسکی بسیار نگران کننده بود. او معتقد بود که فقط ظهور مجدد مسیح است که میتواند به این وضع آشفته سامان دهد.
در مرحله اول باید نسبت به دیگران مودب و روراست باشم، کسی بیش از این از من انتظار ندارد. شاید اینجا همه فکر کنند که بچه هستم خوب، بگذار خیال کنند، نمیدانم به چه علت همه فکر میکنند آدم ابلهی هستم. البته در آن زمان مدتی سخت بیمار بودم و شباهت زیادی به آدمهای ابله داشتم، اما حالا هم ابله هستم؟ وقتی خودم میفهمم که مردم مرا ابله میپندارند پس شعور دارم و دیوانه نیستم. داستایووسکی از صرع رنج میبرد و روایتهایی که در داستان نقل میشود برای خود یا در آن زمان اتفاق افتاده و او در رمانش به کار برده است. ابله یکی از رمان های داستایوفسکی نویسنده شهیر روسی است که در سال 1869 نوشته شده است.
درست در این معنا است که گوته در گفتگو با اکرمن از فناناپذیری کنشوری حرف میزند. به نظر او طبیعت به ناچار پس از آنکه این کنشوری از ما گرفته شد باید حوزههایی جدیدی از کنشوری را برای ما فراهم آورد. این قوانین، بدان معنا هستند که انگیزههای عمیق انسانی همه در روح روسی با استحکام و صلابت جای گرفتهاند. توانایی نشاندادن این انگیزهها و یا تجلی آنها، که آزادانه در بافت اجتماعی توده معلق میشوند و در عین حال از آن جدایی ناپذیرند، شاید تنها کارکرد جوهر آزادی است که در هنر والای داستایوفسکی وجود دارد. داستایفسکی روانشناسی شخصیتهایش را به عنوان نقطهی شروع انتخاب نمیکند. در اصل، بعد روانشناسی این شخصیتها چیزی بیش از یک بوتهی آزمایش ظریف که در آن انسانیت محض از نیروی آتشین درونی یک ملت در حال گذر تولید میشود نیست.
ثبت ديدگاه