علاوه‌بر امرای کشوری، روزهای جمعه، یک عده از امرای لشکری نیز که عمامه بر سر داشتند و عمامه‌های آنها معرف درجۀ نظامی آنها بود و نشان می‌داد که از کدام سپاه هستند با سلیمان خان به مسجد می‌رفتند. در سپاه‌های عثمانی به‌استثنای سپاه «ینی‌چری»، که در سال ۱۳۳۰ میلادی به وجود آمد _ و لذا در آغاز سلطنت سلیمان خان دویست سال از عمر آن سپاه می‌گذشت_ افسران و سربازان عمامه بر سر نمی‌نهادند، مگر افسرانی که درجۀ آنها «بش‌مین‌باشی» بود و اگر یک «مین‌باشی» کفالت مقام افسری از درجۀ بش‌مین‌باشی را بر عهده می‌گرفت، در روزهای رسمی، بایستی عمامه بر سر بگذارد. مع‌هذا حتى سلیمان خان در هرموقع به اقتضای روز یک شکل عمامه بر سر می‌گذاشت و آن را تغییر نمی‌داد. فی‌المثل روزهای جمعه که سلیمان خان برای نماز روز جمعه به مسجد می‌رفت عمامۀ بیضوی بر سر می‌نهاد و درازی بیضی از جلو به عقب، یعنی از پیشانی به قفای سر، بود. در ایام هفته، نزدیک سرای، غیر از سکنۀ آن و کسانی که با سرای کار داشتند مشاهده نمی‌شدند اما روز جمعه در پیرامون سرای و حیاط‌های آن جمعیتی انبوه به چشم می‌رسید، چون در آن روز سلیمان خان قانونی، امپراتور عثمانی، برای نماز روز جمعه به مسجد «ایاصوفیه» می‌رفت و همه می‌خواستند او را ببینند. هر چه در داستان پیش می‌رویم، دوما ما را با شخصیت‌های بیشتری آشنا می‌کند و وقایع تاریخی مهم آن دوره را به بهترین شکل برای ما ترسیم می‌کند.

این کتاب با استفاده از سبک نوشتاری پرتنش و پر از تعلیق، خواننده را درگیر دنیای پیچیده‌ ی سیاست، قدرت و جادو می‌ کند. علاوه بر این، شخصیت‌ پردازی عمیق و برجسته دوما، روابط انسانی و اخلاقی پیچیده‌ ای را به تصویر می‌ کشد که داستان را از یک روایت صرف تاریخی فراتر می‌ برد. کتاب «ژوزف بالسامو» جلد دوم، ساختاری پیچیده و چندلایه دارد که در آن وقایع تاریخی و داستان‌ های تخیلی به‌ طور موازی پیش می‌ روند. دوما با استفاده از روایت‌ های متوالی و شخصیت‌ های مختلف، داستان را در دو بعد تاریخی و شخصی توسعه داده و تنش‌ ها و درگیری‌ ها را به‌ طور همزمان پیش می‌برد.

این وقایع از زمان سلطنت لویی پانزدهم تا موقع اعدام لویی شانزدهم و همسرش «ماری آنتوانت» روایت می‌شوند. شخصیت «بالسامو»، آدمی رذل با استعدادی خیره‌کننده است که در روزهای قبل از انقلاب فرانسه به دنبال کسب قدرت در دربار است. اول قسطنطنیه واقع در جنوب خلیج شاخ‌طلا که ازطرف مشرق محدود بود و هست به دریای مرمره و سرای و مسجد ایاصوفیه، که روزهای جمعه سلیمان خان برای نماز به آنجا می‌رفت، در این قسمت بود. دوم قسمتی از پایتخت عثمانی موسوم به «پرا» که در شمال خلیج شاخ‌طلا قرار داشت (و دارد) و این قسمت هم از مشرق محدود بود و هست به دریای مرمره. این دو قسمت جزو قارۀ اروپا به شمار می‌آید و سومین قسمت پایتخت عثمانی (و استانبول امروزی) منطقۀ «اسکوتاری» واقع در مشرق بغاز بوسفور، یعنی در قارۀ آسیا است.

«سینوهه، پزشک مخصوص فرعون»، «خداوند الموت»، «غرش طوفان» و «خواجه تاجدار» از آثار ماندگار و درخشان ذبیح الله منصوری است. پرکارترین مترجم تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله حکیم اللهی دشتی مشهور به ذبیح الله منصوری (Zabih Allah Mansuri) است که در سال 1278 زاده شد و در سال 1365 از دنیا رفت. منصوری در مدرسه‌ای دوزبانه در سنندج درس خواند و از همان ابتدا زبان فرانسه را به خوبی آموخت. او در سال 1299 به تهران مهاجرت کرد و در همان سال‌ها بود که پدرش را از دست داد. در ابتدا قصد داشت در رشته دریانوردی تحصیل کند اما کم‌کم به ادبیات و ترجمه روی آورد.

در حقیقت سند‌ها و نامه‌هایی در تاریخ‌های مختلف به دست این نویسنده رسیده است او را در این امر توانمند ساخته است. برخلاف حجیم بودن کتاب‌های دوما، داستان آن‌ها به قدری جذب کننده است که خواننده طولانی بودن آن را احساس نمی‌کند. آنهایی که در منطقۀ سرای بودند، بعداز خروج از خانه‌ها، به‌سهولت در راه موکب پادشاه قرار می‌گرفتند تا عبور او را به‌سوی مسجد و مراجعتش را ازآنجا تماشا کنند.

شخصیت‌های فرعی کتاب ژوزف بالسامو با داستان‌های خود بر جذابیت هر چه بیشتر این رمان افزوده‌اند. جزییات روزها و صحنه‌های انقلاب فرانسه از ویژگی‌های بارز کتاب حاضر هستند که دوما این فضاسازی دقیق را مدیون خاطرات پدرش است که در کودکی برای او بازگو کرده بود. کتاب ژوزف بالسامو از نخستین کتب تاریخی‌ای است که از انقلاب فرانسه می‌گوید و جریان تشکیل و روند این انقلاب را به تصویر می‌کشد. هرچه خواننده جلوتر می‌رود، با شخصیت‌های بیشتری آشنا می‌شود و وقایع تاریخی مهم‌تری را در برابر خود می‌بیند.