فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی، زاده ی ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ و درگذشته ی ۹ فوریه ی ۱۸۸۱، نویسنده ی مشهور و تأثیرگذار روس بود. او در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسه ی شبانه روزی منتقل شدند و سه سال آن جا ماندند. او در همان سال امتحانات ورودی دانشکده ی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ی ۱۸۳۸ وارد این دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ نیز، خبر فوت پدرش به او رسید.داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجه ی افسری از دانشکده ی نظامی فارغ التحصیل شد و شغلی در اداره ی مهندسی وزارت جنگ به دست آورد.

به نظر می‌رسد نویسنده در روایت سرنوشت ایوانوویچ از تجربیات خود در قمار و اعتیاد به آن بهره برده است. در واقع ایوانوویچ خود نویسنده است که درگیر طمع و افراط شده و قصد دارد در این کتاب به بهترین شکل ممکن، کوتاه و با زبانی ساده این خصلت‌های دنیوی را نکوهش کند. داستان بوبوک زمانی به نگارش درآمد که داستایفسکی تعدادی از مشهورترین و مهم‌ترین آثار خود را منتشر کرده بود. برخلاف قلب ضعیف که محصولِ جوانی و تجربه‌های اولیه‌ی نویسنده بود، بوبوک نتیجه‌ی آخرین دوره‌ی فعالیت ادبی داستایفسکی به شمار می‌رود.

شاید بتوان گفت پرنس این داستان که با صفت «ابله» به مخاطب معرفی شده است، نمادی از پاکی و صداقت در جامعه‌ای پول‌پرست و آشفته است. او در سراسر این داستان طولانی سعی می‌کند عادلانه تصمیم بگیرد و انتخاب کند اما پایان داستان فراتر از تصور او و مخاطبی که همراه او شده است، رخ می‌دهد. این رمان بلند در مقایسه با کتاب «جنایت و مکافات» یا کتاب «برادران کارامازوف» پیچیدگی زبانی کمتری دارد به همین دلیل توصیه می‌شود آن را پیش از مطالعه‌ی این دو اثر معروف مطالعه نمایید. • شبهای روشن رمان کوتاه و معروف فئودور داستایوفسکی نویسندهٔ روسی است. داستان این کتاب دربارهٔ راوی جوان و بی‌نامی است که عاشق خیال‌پردازی است.

چنین تصمیمی باعث می‌شود تا شخصیت اصلی داستان به آرامی به سوی جنون سوق پیدا کند و بر پرتگاه قرار بگیرد. هر که داستایفسکی خوانده باشد می‌داند که این نویسنده بزرگ روس هیچ‌گاه منظور و مقصود اصلی خود را به صورت مستقیم و ساده عنوان نمی‌کرد. پس ستایشگران این داستان باور دارند رویکرد پیچیده‌تری در این داستان نهفته که تنها با خواندن چندین و چندباره‌ی آن می‌توان به آن رسید.

نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند. در این راه پرکشمکش گاهی هم از حربهٔ مألوف معلمش، «گوگول» بهره می‌گیرد؛ مستقیم خواننده را موردخطاب قرار می‌دهد و چند کلامی در کسوت نویسنده و دانای کل با خواننده‌اش حرف می‌زند. داستایفسکی واسیا را از روی کارمندی ساخته که برای یکی از دوستانش به‌اصطلاح فعلگیِ ادبی می‌کرده است. فئودور داستایوفسکی در مجله‌ای که خود بنیان گذاشت، شماری داستان کوتاه به چاپ رسانید که همگی با مضمون‌هایی متنوع، به شهر سن‌پترزبورگ مربوط می‌شدند؛ جایی که او هنری‌ترین شهر جهان می‌خواندش. داستایوفسکی این داستان‌ها را با نام یادداشت‌های یک نویسنده در تاریخ 1876 چاپ کرد که از میانِ آن‌ها یازده داستان انتخاب و در کتاب نازنین و بوبوک منتشر شد. نویسنده در این کتاب نیز مانند دیگر آثارش شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشد که ذاتاً بد نیستند، اما با بدی عجین شده‌اند.

داستایفسکی وقتی قلب ضعیف را می‌نوشت، تازه جایش را در دنیای ادبیات باز کرده و طعم تعریف‌وتمجید بلینسکی، منتقد مشهور، را چشیده بود. بلینسکی او را گوگول ثانی خوانده بود و حالا فیودور داستایفسکیِ جوان سعی داشت پا جای پای گوگول بگذارد و ایده‌ی انسان کوچک او را بسط بدهد. این کتاب به دوست‌داران داستان‌ها و رمان‌های ادبیات روسیه و همچنین علاقه‌مندان به آثار فئودور داستایوفسکی پیشنهاد می‌شود. گفتنی است که کتاب قلب ضعیف و بوبوک توسط یلدا بیدختی نژاد به فارسی ترجمه شده است.

این داستان کوتاه و خواندنی در لیست بهترین کتاب‌های داستایوفسکی قرار دارد. لحن داستان ساده است و بیشتر بر محور مکالمات دو شخصیت اصلی شکل می‌گیرد. در این کتاب نشانه‌ای از احساسات و کنش‌های پیچیده نیست و همین زبان ساده باعث می‌شود مخاطب به سادگی با فضای داستان ارتباط برقرار کند. برای خواندن این کتاب دوست‌داشتنی از آثار داستایوفسکی نیاز به داشتن اطلاعاتی خاص و صرف زمان زیاد نخواهد بود. در واقع، می‌تواند انتخابی ایدئال برای مبتدیانی که با ادبیات روسیه آشنایی ندارند، باشد. کتاب قلب ضعیف و بوبوک حاوی یک داستان نیمه‌بلند و یک داستان کوتاه از فئودور داستایوفسکی است.