مقایسه امروز خود با دیروزی که بودید، همان چیزی است که پترسون آن را «فراگیری» از خانه روانی شما می نامد. می توانید پیشرفتی را که به دست آورده اید ببینید و تصمیم بگیرید که آیا با سرعت لازم پیشرفت می کنید یا خیر. همه ما نیاز ذاتی داریم که خود را با دیگران مقایسه کنیم. مغز شما وقتی متوجه شود که شما نسبت به دیگران ماهرتر هستید، هورمونی به نام سروتونین ترشح می کند. وقتی سروتونین در خونتان باشد، احساس اعتماد به نفس و کنترل زندگی خود را می کنید. وقتی از خود مراقبت می کنید، می توانید شروع به ایجاد معنا در زندگی خود کنید.
خودانتقادی تا حد غیر افراطی، مفید است زیرا به شناسایی نقاط ضعف و بهبود کمک میکند، مقایسه با دیگران تنها شما را از مسیر رشد شخصی منحرف میکند. به جای اینکه خودتان را با معیارهای دیگران بسنجید، بهتر است بر رشد فردی خود تمرکز کنید. با الهام از فلسفه الکساندر سولژنیتسین، پیترسون تأکید میکند که حتی در مواجهه با بیرحمی زندگی، میتوانیم آن را رد کنیم.
زندگی حقیقتاً یک بافتهی عظیم و در هم تافته است و با این وجود ما فقط بخشهای مجزایی که میخواهیم را میبینیم. اگر در حین قدم زدن یک سیب بر روی زمین ببینید، احتمالاً به شاخه، درخت، ریشه و خاکی که پیش از افتادن سیب بهم متصل بودند فکر نمیکنید. گاهی اوقات حقیقت دردناک است و پذیرفتن اطلاعاتی که شما را به تغییر پیش پنداشتها و عقایدتان وادار میکند مشکل است. اما این سختی، بهایی است که شما برای شرکت در فرایند زیبای رشد و یادگیری میپردازید. مثلاً ممکن است بازنشستگی خود را در یک ساحل بکر در مکزیک همراه با مقدار تمام نشدنی نوشیدنی خنک تصور کنید.
وقتی بیرون سرد است و به کودک میگوید لباس گرم بپوشد به فکر اینکه او چه میخواهد یا آیا او از این کار خوشحال میشود یا نه نیستید، شما دارید به اینکه چه چیزی برای او خوب و درست است فکر میکنید. خوردن از میوه این درخت برابر است با باز شدن چشمان آدم و حوا به روی خیر و شر، آنچه خوب است و آنچه بد است، آنها تا پیش از این درکی از خیر و شر نداشتند به همین دلیل برهنه بودنشان برایشان عجیب یا شرمآور نبود. اما به محض اینکه از میوه این درخت خوردند، هر دو نسبت به برهنگی خودشان شرمسار شدند و در واقع درکی از خوب و بد و خیر و شر به دست آوردند و در واقع سختیهای آنان از همانجا شروع شد. تجربیات ذهنی شامل عواطف و رویاها یا گرسنگی و تشنگی و رنج از دیدگاه کهن- و از دید پیترسون- بنیادیترین اجزاء زندگی بشر هستند و بهگونهای شخصی و فردی تجربه میشوند. درست مثل داستانهایی که ما از زندگی شخصی خودمان و اهمیت ویژهای که شخصاً برای ما داشتهاند برای دیگران تعریف میکنیم. درست مثل رماننویسی که تلاش میکند از طریق قصه و داستان مفهوم «وجود-existence» را به تصویر بکشد و آن را در لابهلای صفحات کتابش جای دهد.
او اخلاق را نیز چیزی غریزی میداند که با انسان متولد میشود. با این دید، او از منظر اخلاقی به مسائل اجتماعی رایج در جامعهی مدرن، نقدهایی وارد میکند و مسائلی مانند نهیلیسم اخلاقی، نسبیگرایی، نادیده گرفتن تفاوتهای جنسیتی و … نویسنده در فصل آخر کتاب و پس از بیان همهی 12 قانون، راهکارهایی را معرفی میکند که با کمک آنها میتوان بر هولناکترین رویدادها پیروز شد. اگه نظر منتقدا هم براتون مهمه بگم که نظرشون نسبت به کتاب جردن مثبت بوده و خیلی ازش تعریف کردن.
به همین جهت این کتاب را راهنما یا نوشداروی بینظمی میداند. او در این کتاب با استفاده از دانش روانشناختی و مطالعات بسیار گسترده اش در حوزه های علمی، فلسفی، مذهبی، تاریخی، سیاسی، اسطوره ها، داستانهای ادبی و… می کوشد تا تک تک این قوانین را در بخش هایی جداگانه تفسیر و تشریح کند. او سعی می کند آهسته و پیوسته، خواننده را قانع کند که انجام این قوانین با توجه به نشانه ها و مثال های ذکر شده، در زندگی امروزی کارایی مثبتی دارد و موجب پیشرفت و تفاوت در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی می شود. مخاطبان کتاب دوازده قانون زندگی افراد بزرگسال، والدین و معلمها هستند و علاقهمندان به روانشناسی عمقی و تحلیلی میتوانند از این کتاب دریافتهای اساسی و مهمی داشته باشند. بهعلاوه، این کتاب بهخوبی میتواند دل خوانندگان کتابهای خودشناسی و موفقیت را به دست بیاورد. طی سالهای اخیر نوشته و ویدیوهای جردن پیترسون در فضای مجازی بسیار دیده شده و این روانشناس معروف موفق شده به مخاطبین خود کمک شایانی کند.
ثبت ديدگاه