همان‌طور که اشاره شد، مت هیگ خود از افسردگی شدید رنج می‌برد و حتی یک‌بار تا مرز خودکشی پیش رفت. او می‌گوید که آموخته است با افسردگی‌اش کنار بیاید و آن را به بخشی از وجود خود تبدیل کند، به‌جای آنکه افسردگی بخواهد او را تسخیر کند. هیگ یاد گرفت که درباره این بیماری بیشتر مطالعه کند و از تجربیات دیگر افراد مبتلا به افسردگی بهره‌برداری نماید. همچنین، متوجه شد که نوشتن می‌تواند به عنوان یکی از روش‌های مقابله با افسردگی عمل کند.

اما برخلاف انتظارات نورا نداشتن یک‌سری از حسرت‌ها به نتایج خوبی بدل نمی‌شود و اتفاقاً برعکس باعث اتفاقات بدتری هم می‌شود. تا به‌حال شده بدون هیچ دلیلی احساس دلشوره و نگرانی کنید؟ این دقیقاً همان حسی است که نورا وقتی وارد یک زندگی جدید می‌شود دارد. باید همواره به لحظه لحظه زندگی‌مان فکر کنیم و آن را تحلیل کنیم و همه احساسات خود را در نظر بگیریم تا مانع خوشبختی خود نشویم. مسیر شغلی جدیدی را پیش بگیرد، روابط شکست‌ خوردۀ سابقش را ترمیم بخشد و طبق رؤیای کودکی‌اش، یخچال‌شناس بشود. اما همچنین باید حین سفر در دل کتابخانۀ نیمه‌ شب، به درون خودش نگاهی بیندازد و آنچه واقعاً به زندگی معنا و ارزش می‌بخشد، پیدا کند.

ولی کتاب‌دار در آخر موفق می‌شود نورا را راضی کند و به او اطمینان می‌دهد که این‌کار بی‌ضرر است چون اگر زندگی ایده‌آلش را پیدا کند می‌تواند همان را ادامه دهد و در غیر این صورت هم، هرلحظه‌ که از زندگی‌ جدیدش احساس نارضایتی کرد می‌تواند فوراً به کتابخانه برگردد.‌.. در ادامه داستان، زندگی ناامید و مملو از رنج و افسردگی “نورا” را می‌بینیم. او در دبیرستان به تنهایی زندگی می‌کند و حتی از شرکت در گروه موسیقی هزارتو که برادرش راه‌اندازی کرده بود، انصراف می‌دهد. او از تحصیل به دانشگاه هم منصرف می‌شود و همه‌چیز را به کنار می‌گذارد.

خانم اِلم برای تأکید افزود، «من از سرما و رطوبت متنفرم.»خانم اِلم موهای خاکستری کوتاه و صورت بیضی شکل مهربان و ملایم و کمی چروکیده داشت که روی یقه‌ اسکی سبز لاک‌پشتیِ کم‌رنگش نشسته بود. اما همچنان بیشتر از کل مدرسه در مدار فکری نورا قرار داشت، و حتی در روزهایی که بارانی نبود نورا زمان استراحت عصرگاهی خود را در کتابخانه‌ی کوچک می‌گذراند. نویسنده پیامش را مستقیم نمی‌دهد و می‌کوشد خیلی سنجیده و در لابه‌لای دیالوگ‌ها و صحنه‌های داستانی حرف‌هایش را بزند.

اما اگر این رویکردها جواب نداد و حس می‌کنید با اختلال سخت‌تری مواجهید که زندگی‌تان را مختل کرده، حتماً باید به مشاور یا درمانگر مراجعه کنید. نورا بارها و بارها حالات دیگر زندگی‌اش را می‌بیند و می‌فهمد هیچ‌کدام آن‌طور که تصور می‌کرده و رؤیایش را می‌بافته پیش نمی‌رود. او نویسنده کتب برجسته‌ای با عناوین (چگونه زمان را متوقف کنیم) (انسان‌ها) است و یکی از پرفروش‌ترین و موفق‌ترین مؤلفان نیویورک تایمز و آمازون محسوب می‌شود. به شخصه به محتوای کتاب خیلی بیشتر از جلد و ظاهرش اهمیت میدم و همونجور که از قبل میدونستم در کل کتاب فوق العاده ایه و خوندنش و به همه توصیه میکنم ولی دلیل نمیشه واسم داغون ترین کتابتون و ارسال کنید گوشه ش که پاره بود تازه روی جلدش انگار چسب ریخته شده بود… شاید هیچ زندگی بی‌نقصی برای او وجود نداشت اما مطمئناً جایی زندگی پیدا می‌شد که ارزش تجربه کردن داشته باشد. نورا هم متوجه شد که اگر می‌خواهد آن زندگی را پیدا کند باید دامنه جستجویش را وسیعتر کند.

اینجا حوالی کتاب‌ها پرسه می زنیم و با هم درباره کتاب‌ها صحبت می‌کنیم. اطلاعات شخصی شما برای پردازش سفارش شما استفاده می‌شود، و پشتیبانی از تجربه شما در این وبسایت، و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی توضیح داده شده است. این کتاب همچنین نقدهای مثبتی از نیویورک تایمز، گاردین ، اسکاتلندی ، ساندی تایمز ، ژورنال کتابخانه، نقد کرکوس، دریافت کرد.

او در حال حاضر در شهر ناتینگهام به همراه همسر و دو دخترش زندگی می‌کند. نورا سید نوزده سال قبل از اینکه تصمیم به مردن بگیرد، در گرمای کتابخانه‌ی کوچک در مدرسه هیزلدین در شهر بِدفور پشت یک میز کوتاه، خیره به صفحه‌ی شطرنج نشسته بود. مت هیگ  Matt Haig  نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است که در سال ۱۹۷۵ در شفیلد به دنیا آمد. مت وقتی ۲۴ سال داشت به بیماری افسردگی مبتلا شد اما خوشبختانه پس از سال‌ها مبارزه توانست آن را شکست دهد.

به همین خاطر است که سبک نوشتاری او را با رئالیسم جادویی مرتبط می دانند. نورا سید، دختر ۳۵ساله‌ی افسرده‌ای است که با گربه‌اش زندگی می‌کند. پدر و مادرش را از دست ‌داده، مدت‌هاست از برادرش بی‌خبر است و ازدواجش با دَن را، دو روز مانده به مراسم عروسی بر هم زده. نورا با وجود تمام استعدادها و توانایی‌هایش در موسیقی و ورزش و علوم، قید تمام رؤیاها و آرزوهایش را زده و در یک فروشگاه کوچک لوازم موسیقی کار می‌کند.

این داستان به خواننده یادآوری می‌کند که ما همیشه می‌توانیم برای تغییر و بهبود انتخاب‌های خود تلاش کنیم و هر روز یک فرصت جدید است. مت تحصیلاتش را در دانشگاه هال در رشته زبان انگلیسی و تاریخ به پایان برد و تا به حال آثار داستانی و غیر داستانی زیادی برای کودکان و بزرگسالان نوشته است. باید از بالاترین و پایین‌ترین قفسه‌ها، زندگی‌های بیشتری انتخاب کنی. کتاب‌های قفسه‌های بالایی و پایینی، زندگی‌های متفاوتی‌اند زندگی‌هایی که وجود دارند اما هیچوقت اون‌ها رو تصور نکرده‌ای یا نخواسته‌ای، حتی بهشون فکر هم نکرده‌ای، زندگی‌هایی هستن که می‌تونی تجربشون کنی اما هیچ وقت رویاشون رو در سر نداشته‌ای. وبسایت شهرکتاب منبعی از کتاب های الکترونیکی است که تیم مدیریتی سایت تلاش کرده است تا محتوایی باارزش و با کیفیت در اختیار علاقمندان قرار دهد.

نورا سید زندگی‌های مختلف را می‌بیند، انتخاب‌های دیگر را تجربه می‌کند، اما در پایان قدر زندگی واقعی خود را می‌داند و می‌خواهد به زندگی خودش بازگردد. کتاب مذکور از سوی خوانندگان، برنده جایزه گودریدز در همان سال 2020 شد. کتابخانه نیمه شب یک رمان است که مخاطب با خواندن آن درس‌هایی را از نویسنده فرا می‌گیرد که با جامه عمل پوشاندن به آن‌ها می‌تواند برخی مهارت‌های لازم و مورد علاقه‌اش را کسب نماید و به حال و هوایش در زندگی، رنگ و بویی متفاوت ببخشد. شخصیت اصلی داستان کتابخانه نیمه شب یک خانم جوان به نام نورا سید می باشد، یک زن ۳۵ ساله که پدر و مادر خود را از دست داده و تنها برادرش به او کوچکترین اهمیتی نمی دهد طوری که حتی جواب تلفن نورا را پاسخ نمی دهد.