تمام زیباییها و زشتیهای دنیا با یک رنگ سفید جایگزین شده و افرادی که تا دیروز مشغول زندگی عادی خود بودند، حالا به معضلی برای جامعهشان تبدیل شدهاند. پایین توی سرسرا زنش چراغ را روشن کرد و درِ گوشش گفت، همینجا منتظر من باش، اگر همسایهها آمدند خیلی عادی با آنها حرف بزن بگو که منتظر من هستی، هرکس هم نگاهت کند نمیفهمد که نمیتوانی ببینی. تازه قرار نیست که همهچیز زندگیمان را برای مردم بریزیم روی دایره، خیلی خوب فقط زیاد طولش نده.
همسر پزشک مهمترین شخصیت و رهبر معنوی گروهی است که در آن موقعیت اسفناک خود را حفظ کردهاند. در این اثر برجسته که انتشار آن مهری نهایی برای کسب نوبل ادبیات توسط ساراماگو بود، بلایی عجیب شهری بینام را درگیر میکند. تعدادی از مردم ناگهان به یک کوری غیرقابل توضیح دچار میشوند و هیچ چیز نمیبینند.
این رمان پرفروش یکی از دلایلی بود که ساراماگو در سال 1998 برنده جایزه نوبل شد. کتاب صوتی کوری نوشتهٔ ژوزه ساراماگو، داستان عجیب شهری را روایت میکند که تمام مردمش به شکلی ناگهانی مبتلا به یک بیماری مسری میشوند. این بیماری انسان را نابینا میکند و پس از ابتلا، آن فرد چیزی جز سفیدی نمیتواند ببیند. این رمان حیرتانگیز و پرفروش یکی از دلایلی بود که ساراماگو در سال 1998 برنده جایزه نوبل شد. میتوانید زندگی در شهر نابینایان را تصور کنید؟ ژوزه ساراماگو، برندهی نوبل ادبیات در کتاب صوتی کوری یک بیماری مرموز را روایت میکند که بینایی مردم را از بین میبرد و بحرانی اخلاقی به وجود میآورد. این کتاب از جمله آثار پرفروش نیویورکتایمز به شمار میآید و در سال 2008 نیز مورد اقتباس سینمایی قرار گرفت.
ساراماگو خود سابقهای روشن در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دارد و رویکرد او در مقابل آفات اجتماعی و فرهنگی، نقد صریح و بیلکنت است. جایی که رنگهای چراغ راهنمایی نظم را برقرار میکند و به آدمها میگوید که چه وقت حرکت کنند و چه وقت توقف کنند. اولین نفر پشت ماشین خود نشسته و با سبز شدن چراغ حرکت نمیکند و به یک کوری عجیب دچار میشود. یک نوع کوری که در آن چشمها سیاهی را نمیبیند بلکه یک نوع کوری سفید است که در آن شخص همه چیز را سفید میبیند، انگار که در دریایی از شیر به سر میبرد. ساراماگو گاه در دل داستانهای خود به واقعیتهای جامعه امروز اشاره میکند. هدف کنایههای این نویسنده معمولاً مقدسات مذهبی، حکومتهای خودکامه و نابرابریهای اجتماعی هستند.
داستان و روایت این رمان، از ترافیکِ یک چهارراه آغاز میشود. رانندهٔ اتومبیلی بدون هیچ دلیلی ناگهان دچار نابینایی و کوری میشود. پزشک بلافاصله وارد عمل شده و چشم تک تک این افراد را معاینه میکند اما نکته عجیب آنجاست که هیچ اثری از بیماری در چشمهای آنها دیده نمیشود. به لحاظ علمی چشم همگیشان سالم است، با این حال نمیتوانند ببینند! نکته عجیب دیگر آن است که با وجودی که به طور معمول، کورشدن و نابینایی باعث سیاه شدن جهان در پشت پلکهای فرد نابینا میشود، اما برای این افراد همهچیز سفید و است. این کتاب، شاهکاری از نویسنده بزرگ پرتغالی، ژوزه ساراماگو است.
ثبت ديدگاه