افسانه‌ها پیرامون گل‌محمد و یاران مسلحش به‌سرعت در سرتاسر منطقه می‌پیچد و گل‌محمد که اندک‌اندک به چهره‌ای محبوب نزد مردم تبدیل می‌شود، در نقش قهرمان آنان ظاهر می‌شود. برای گل‌محمد دشواری‌ها تازه شروع شده‌است، دلشورهٔ حفظ قهرمانی مشکل‌تر از قهرمان‌شدن است. فشارهای روانی گل‌محمد را غرق در تردید، سراسیمگی، سردگمی، و تشویش درونی می‌کند. گل‌محمد احساس می‌کند که به آخر خط رسیده و پایان کارش نزدیک است.

مارال، دختر کرمانج دهنه اسب سیاهش را به شانه انداخته بود. گردنش را سخت و راست گرفته بود و با گامهای بلند، خود دار و آرام رو به نظمیه می رفت. دولت‌آبادی داستان‌هایی دارد که پرده داستان به روی یک زن باز می‌شود.

ما مردم صبح که سر از بالین برمی‌داریم تا شب که سر مرگ‌مان را می‌گذاریم، مدام همدیگر را می‌گزیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می‌جود. وقتی می‌بینیم دیگری سرِ گرسنه زمین می‌گذارد، انگار خیال ما راحت‌تر است؛ وقتی می‌بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطرجمعی ماست؛ انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم.

با اینکه بسیاری از شخصیت‌های رمان کلیدر شخصیت‌های واقعی هستند و هنوز هم کسانی در سبزوار هستند که این نام‌ها و شهرها و سرگذشتشان را به یاد بیاورند، به‌هیچ‌وجه نباید کتاب کلیدر را برابر با زندگی‌نامه گل‌محمد کلمیشی دانست. دولت‌آبادی هر جای رمانش که نیاز بوده از وقایع تاریخی کمک گرفته و هرکجا که روح چموش نویسندگی‌اش خواسته، اسب خیال را رها کرده و داستان را از ذهن و خیال خودش نوشته است. کتاب کلیدر یکی از قوی‌ترین نمونه‌های آثار رئالیستی ایرانی است.

و چنان گام از گام بر می داشت که تو پنداری پهلوانیست به سرفرازی از نبرد بازگشته. در همین دوران دهه ۱۳۴۰ بود که دولت‌آبادی به صورت جدی با تئاتر آشنا شد و ۶ ماه نظری و ۶ ماه هم عملی درس تئاترخواند. دولت‌آبادی سپس راهی مشهد و آنگاه تهران شد و در این دوران باز هم مشاغل دیگری نظیر حروفچین چاپخانه، سلمانی کشتارگاه، رکلاماتور برنامه‌های تأتر، سوفلور کنترلچی سینما، ویزیتور روزنامه کیهان و… آدرس ایمیلی که با آن ثبت‌نام کرده‌اید را وارد نمائید تا یک رمز عبور جدید برای شما ارسال شود. حالا نویسنده‌ای هستم که کتاب معرفی می‎‌کنه و در مورد آسمان شب می‌نویسه.