بخشهایی از این کتاب را برای آشنایی با فضا و قلم نویسنده در این بخش میتوانید بخوانید. اسماعیل فصیح از نویسندگانی بود که آثارش بین عامه خوانندگان طرفداران زیادی داشت و هنوز هم با گذشت 12سال از مرگش، همچنان خوانده میشود؛ گرچه درباره آثارش به اندازه کافی نقد و بررسی انجام نگرفته. او مردی گوشهگیر بود و علاقه چندانی به حضور در محافل نداشت. اسماعیل فصیح گرچه این کتاب را در سال 1366 منتشر میکند اما در همان زمان هم هنوز یکسال به پذیرش قطعنامه و پایان جنگ مانده است. شاید برای همین موضوع و نگاهش آنقدر حساسیت برانگیز میشود که بعد از اولین چاپ تا 16 سال اجازه انتشار دوباره پیدا نمیکند. عنوان اثر در ابر گفتگو و از زبان بچهقورباغه گفته میشود که این حرکت خلاقانه از نکات مثبت طراحی جلد است(گفتگوهای داستان هم به همین شکل داخل ابر گفتگو نمایش داده میشوند).
ناشر در یادداشتی از دلایل انتخاب این کتاب و چاپ دوبارهاش گفته است. این کتاب در قالب آموزش بخشی از نحوه زیست قورباغه به مفهوم دوستی و خواب به موقع هم گریزی میزند و مناسب 3 تا 7 سال است. تنگ غروبی است خنک، اوایل دی ماه ۶۲، کنار رود کارون در اهواز و ما دو تا خسته و تنها، گوشه میدان شهدا ایستادهایم. در پایان سفر دراز و تمام روزی از تهران به قم و اراک و بروجرد و خرم آباد و اندیمشک و دست آخر اهواز، و من از پیچ جلوی پاسگاه سر جاده قدیم خرمشهر انداختهام توی جاده پشت نیو سایت. در تاریکی از خرم کوشک زدهام توی بیست و چهار متری و بالاخره گوشه میدان مجسمه نگه داشتهام که اسمش شده میدان شهدا، با پرچم و پوسترهای بالای پایه سنگی خالی میدان، که روزگاری مجسمه شاهنشاه آریا مهر روش بود.
در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ ایران و عراق و بسته شدن دانشکده نفت، با سمت استادیاری باز نشسته شد. وی بعد از آن که منزل مسکونیاش در آبادان تخریب شد به تهران مهاجرت کرد. اسماعیل فصیح در اسفندماه ۱۳۱۳ در محله در خونگاه تهران به دنیا آمد. در تابستان۱۳۳۵ پس از چند سال تلاش و زحمت از راه استانبول به آمریکا رفت و به تحصیل پرداخت و لیسانس شیمی گرفت. پس از اتمام درس به سانفرانسیسکو رفت و با دختری به نام آنابل کمبل ازدواج کرد، اما همسرش هنگام زایمان با نوزادی که در شکم داشت فوت کرد.
بدون شک این رمان پرطرفدار روایتی پرکشش است از سالهایی که هیچگاه به دست فراموشی سپرده نخواهد شد. در این رمان هم همزاد اسماعیل فصیح، جلال آریان، زبان به روایت گشوده و خاطرات خود را بازگو میکند. جلال آریان (استاد دانشگاه) که سالها ساکن اهواز بوده و آنجا را به خوبی میشناسد و هنوز دوستان زیادی در شهر جنگزده دارد، به منصور کمک میکند تا در شهر ساکن شود و دوستانی پیدا کند. برای همه عجیب است که منصور آمریکا را رها کرده و در این شرایط به اهواز آمده، حتی برای مادر پیرش که ساکن یکی دیگر از شهرهای خوزستان است و نگران حضور او درمیانه جنگ.
کشش و جذابیت خوبی دارد اما به طور کلی برای کودکان کمسنتر از ردهبندی شناسنامهی کتاب، مناسبتر به نظر میرسد. یکی از برجستهترین جنبههای نوشتههای فصیح بررسی نگاه او به نقش زنانه و مردانه شخصیتها و تیپهایش است که در این مقال نمی گنجد اما اشاره ای به آن لازم به نظر میرسد. زن در شراب خام شیک و ظریف است و البته فقط در حد سرگرمکننده مرد، نقش بازی میکند.
سالها بعد بهمن فرمانآرا گفت که یکی از دلایلش برای بازگشت به ایران به عشق ساختن فیلمی براساس کتاب زمستان 62 بوده. در اینجا چند نمونه از اظهارنظرهای مختلف درباره این کتاب را همراه گفتههای خود نویسنده درباره اثرش برایتان گردآوری کردهایم. جلال آریان در این بین با افراد زیادی ملاقات می کند که هر کدام داستان های خاص خود را دارند و بسیاری از آن ها با توجه به شرایط نابسامان دوران جنگ سعی در خروج از کشور رهایی از مهلکه داشته و برخی به قصد دفاع از کشور راهی جبهه های جنگ می شوند.
میان سودجویانی مانند ابوغالب که در پوشش مذهبی قرار گرفتهاند و با توجه به نفوذشان در انقلاب ظلم میکنند با آدم های غیرمذهبی (شخصیتهای محوری رمان) تضاد وجود دارد. ابوغالب، مردی سفاک و بیرحم و آدمکش است درحالیکه مریم شایان، زنی درستکار و پاک است و این میان این دو شخصیت درگیری وجود دارد. هر یک از شخصیتها نمایندۀ یک دسته از افراد جامعۀ آن روز هستند.
ثبت ديدگاه