اینا چیزایی نبودن که پسرا خوبو باهاشون توصیف می‌کردن. وقتی یونجه درگیر دورا بود، گون دوستای جدیدی پیدا کرد. مدام کتک‌کاری می‌کردن و دردسر درست می‌کردن.

در این مقاله علاوه بر معرفی کتاب، خلاصه رمان بادام تقدیم مخاطبان عزیز شد، پیشنهاد می‌کنیم کتاب را در فراکتاب با تخفیف تهیه و آن را مطالعه نمایید.منتظر نظرات شما درباره این کتاب هستیم. اولین اتفاق وقتی افتاد که من شش ساله بودم. اما آن روز دیگر کاملا برایم اثبات شد. تا بعد از سال ها پدرم را ببیند و به او بگوید که می خواهد رهایش کند…. نسخه اصلی کتاب بادام محتوای غنی و بدون سانسوری دارد که تجربه‌ای واقعی از آثار ادبی را برای شما به ارمغان می‌آورد.

گون دیگه بخش مهمی از مغازه شده بود. یونجه بدون اینکه خودش بدونه، منتظر اومدنش بود. از سال ۱۳۸۵، با شروع دوران دانشجویی علاقه‌ام به خلاصه کردن و خلاصه کتاب‌ها شکل گرفت. هدفم این شد که اثری مثبت از خودم به جا بگذارم. و این انگیزه باعث شد که سر انجام تو سال ۱۴۰۳، سایت خلاصینو فعالیت خودش رو با خلاصه کتاب آغاز کنه.

همین طور که مردم تلفن های همراهشان را در می آوردند، من میدیدم که او به گروه کر نزدیک می شود. به دلایلی، بادام های من درست کار نمی کنند. وقتی محرکی خارجی رخ می دهد، سیگنال های آنها روشن نمی شوند. برای همین نمی فهمم چرا مردم می خندند یا گریه می کنند.

خلاصینو به شما کمک می‌کنه تا به سرعت و با کیفیت بالا از محتوای اصلی کتاب‌های برتر بهره‌مند بشید و تو مسیر پیشرفت و توسعه فردی قدم بردارید. با خلاصینو همیشه یک قدم جلوتر باشید. یونجه با خودش فکر کرد شاید چیزی به عنوان زندگی عادی وجود نداره. یونجه به دست‌های زبر مامانش کرم زد، موهاشو شونه کرد و چند دقیقه‌ای ساکت کنارش نشست.

لباشو روی هم فشار می‌داد و پلکش می‌پرید. یونجه از شنیدن حرفای تکراری پروفسور یون خسته شده بود. همه جا رو گشته بودن، ولی پسرشون آب شده بود و رفته بود توی زمین. برای همین از شدت ناراحتی مریض شده بود.

صورتش کبود و تمام بدنش گلی شده بود. پسربچه از کوچه متروکه بیرون رفت و خودشو به اولین مغازه رسوند. مغازه‌دار سرگرم تماشای تلویزیون بود. پسرک افتاد تو گودال آب و سر تا پا خیس و گلی شد.

آنها همه سزاوار نیک‌بختی و این هستند که هر امکاناتی در اختیارشان قرار داده شود. اما برخی از آنها وقتی بزرگ شدند مطرود جامعه می‌شوند، برخی حکم‌روایی می‌کنند، اما با ذهن‌های شرور. برخی، هرچند تعداد خیلی کمی، به رغم همهٔ احتمالات موفق می‌شوند و به افرادی تبدیل می‌شوند که دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهند. می‌دانم که شاید این نتیجه‌گیری کلیشه‌ای باشد.

در این مسیر، یونگ هی باید با گذشته‌ی دردناک خود روبه‌رو شود و به‌طور تدریجی یاد بگیرد که چگونه با احساساتش کنار بیاید و به انسانی کامل‌تر تبدیل شود. برای دریافت کتاب بادام و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید. فکر می‌کردم با دومات بزرگتر شدم، ولی انگار هنوزم بی‌احساسی». یونجه حس می‌کرد یکی قلبشو پاره پاره می‌کنه. زیر بارون ایستاد و دور شدن گونو تماشا کرد.

بیشتر وقتا تنهایی تو مدرسه می‌چرخید. انگار مشکلی هم با تنها بودن نداشت. اولین جایی که یونجه با دورا حرف زد، کتابخونه مدرسه بود. یونجه فکر کرد کتابفروشی بدون مامان و مامان بزرگش مثل یه قبر بزرگ از کتاب‌ها و کلمات بود. شاید به خاطر زجر کشیدن پروانه از خودش عصبانی بود.