کتاب حاضر، یک رمان فاخر از ادبیات کلاسیک امریکایی است که ظاهرأ داستانی در مورد عشق بیثمر یک مرد به زن است. با این حال، زمینهی اصلی رمان دامنهای بزرگتر و کمتر رمانتیک دارد. این کتاب به سراغ نقدگونههای مختلفی از مضامین عدالت، قدرت، صلح، خیانت، رویای آمریکایی و از همه بیشتر تفاوت طبقات اجتماعی پرداخته است. ترجمۀ آقای کریم امامی از رمان «گتسبی بزرگ» قدیمی ترین ترجمۀ موجود از آن می باشد که اولین چاپ آن در سال 1344 منتشر شد و در سال 1379، ویرایش جدیدی از آن توسط نشر نیلوفر به چاپ رسید.
او پیش از آن که عاشق شود، جوانی ساده بود که نه ثروتی داشت نه شهرتی. تنها فرق او با باقی آدمهای شهر نیویورک، عشقش به دیزی بود، اما جنگ با همان نفرت و وقاحت ویرانگر که فوجی از کشتهها را بر زمین میگذارد، رابطهی عاشقانهی گتسبی و دیزی را نابود میکند. عشق شیرین این دو جوان با ورود مرد جدیدی به زندگی دیزی تمام میشود و دیزی برای همیشه از زندگی گتسبی بیرون میرود.
در همین زمان ، در روزنامه انگلیسی زبان « کیهان اینترنشنال » به نوشتن مقالات درباره هنر و فرهنگ ایران مشغول بود . او خودش را انگلیسی دان و با ادبیات امریکایی آشنا می دانست و فارسی را نیز به خوبی می نوشت . به همین دلیل او و مؤسسه فرانکلین فکر می کردند که وی شایستهی ترجمه یک کتاب آمریکایی خواهد بود .چند ماه پس از اتمام کار ترجمه ، متن به صورتی که به شرکت بزرگ فرانکلین تحویل داده شده بود ، بدون ویرایش چاپ شد . این اتفاق ممکن است به دلیل اعتماد کامل فرانکلینیان به ترجمه کننده باشد . وی بر آن بود که غلط های چاپی را برطرف کند و متن را با دقت مورد بررسی قرار دهد .
مخصوصا که در ابتدای رمان هیچ خبری از گتسبی نیست و خواننده با خود فکر میکند که گتسبی قرار است چگونه و به چه شکل وارد داستان شود. گتسبی واقعا یک قهرمان جنگ بود، واقعا به دانشگاه آکسفورد رفته بود (هر چند که تنها به مدت پنج ماه، با استفاده از یک نوع بورس دولتی برای سربازان از جنگ برگشته)، و واقعأ صاحب تعدادی داروخانه بود. این که گتسبی واقعا آدم کشته یا نکشته است هیچ وقت روشن نمی شود، هر چند که بعید به نظر نمی رسد آدم هم کشته باشد. کریم امامی یکی از مترجمان قدیمی و پیشکسوت ایرانی بود که علاوه بر ترجمه، در زمینه نقد ادبی و روزنامه نگاری نیز فعالیت می کرد. او از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه می کرد و عمده شهرت او به دلیل ترجمه سری داستان های «شرلوک هولمز» اثر سر آرتور کانن دویل بود.
در 20 دسامبر 1940 وی به هماره دوستش در تاتری شرکت می کند. در بازگشت فیتزجرالد احساس کسالت می کند و مشکلی در راه رفتن پیدا می کند. روز بعد درحالی که یاداشتی می نویسد از روی صندلی می افتد و بر اثر حمله قلبی از دنیا می رود. اگر فیلمش رو ندیدین، اصلا این نسخه از ترجمه رو نگیرید، چون مترجم در ۴ صفحه اول کل داستان رو اسپویل کرده و خواندن کتاب عملا بیفایده میشه. بنده ترجمه جناب محمد هاشمی را خواندم.بسیار عالی و روان. در مورد رمان هم با توجه به سواد کمم باید عرض کنم تااواسطش جالب و جذب کننده نبود ولی هر چه به پایان نزدیک می شد خواننده را مجذوب می کرد،النهایه توصیه به خواندنش میکنم.
ثبت ديدگاه