استفانی در طول تمام سال‌های پر از رنج و مشقتی که اینجا بازگو می‌کند آرزوی نویسنده‌ شدن را در دل می‌پروراند. اگر این کتاب به شما انگیزه داد، که احتمالاً همین‌طور می‌شود، به خاطر داشته باشید که احتمال اینکه اصلاً نوشته نشود بسیار بالا بود. همچنین به تمام زنانی فکر کنید که به دلایلی هیچ‌وقت نمی‌توانند داستانشان را تعریف کنند. استفانی به ما یادآوری می‌کند که زنان قهرمان زیادی اطرافمان وجود دارند که منتظرند به حرف‌هایشان گوش دهیم. الکس با تمام مصیبت‌ها با آرامش و عشق به فرزندش به کارش ادامه می‌دهد. او که استعداد نویسندگی دارد و چند سال پیش از یک دوره‌ی نویسندگی خلاق پذیرش گرفته اما هرگز در آن شرکت نکرده بود، دوباره شروع به نوشتن می‌کند.

استفانی لند (Stephanie Land) که خود زمانی برای تأمین مخارج دخترش میا مجبور شد در این شغل فعالیت کند، خاطرات خود را از این دوره از زندگی‌اش با شما در میان می‌گذارد و شما را به دنیای خود راه می‌دهد. به جز یکی از فصل‌ها که به روایت سوم شخص است، باقی فصول از زبان راوی‌های اوّل شخص نقل می‌شود. این اوّلین جایی است که نویسنده، شاید به علّت سال‌های متمادی تضعیف حقوق سیاهان، حقّ صحبت را بیشتر به آنها می‌دهد و دو راوی سیاه‌پوست و یک راوی سفیدپوست، که او نیز حامی حقوق سیاهان است، برای رمان خود انتخاب می‌کند. امّا این نسبت نابرابر به همینجا ختم نمی‌شود و به سراسر رمان سرایت کرده و بر قضاوت کلّی آن تأثیر می‌گذارد، و خواننده به وضوح می‌بیند که نویسنده جانب سیاه‌پوستانان را گرفته است. به عبارت دیگر در سراسر رمان سیاهان انسان‌هایی بهتر و دارای خلق و خویی انسانی‌تر هستند، حتّی در برخورد هریک از این دو نژاد باهم‌نژادهای خودشان می‌بینیم که سیاهان رفتار بهتری با یکدیگر دارند تا سفیدها. اگرچه این موضوع تا حدّی دنیای خاکستری رمان را تهدید می‌کند، امّا هدف اصلی نویسنده یعنی همزادپنداری خواننده با خدمتکاران سیاه را تضمین می‌کند.

آن زمان بود که متوجه شدم چقدر صورتش خاکستری و پف‌کرده شده و چقدر… با احتیاط نزدیک‌تر شدم، درست در کنارش ایستادم و به‌سمتش خم شدم. چین‌وچروک‌های صورتش عمیق‌تر شده بود، دهانش با حالتی از اخم به‌سمت به‌سمت پایین کشیده شده بود، هرچند چنین اخمی را برای آقای بلک نمی‌توان غیرعادی دانست.

همین مشخّصهٔ خانم اسکیتر باعث می‌شود که ایبیلین به صورت تصادفی دربارهٔ پسرش، و دست‌نوشته‌های او در باب سیاه‌پوستان با او صحبت کند؛ و این شروع ماجرای اصلی رمان خدمتکار است. نیتا پروز در کتاب خدمتکار، داستان خدمتکار عجیب‌وغریب هتلی مجلل را روایت می‌کند که شیفته‌ی کارش است و از تمیز کردن اتاق‌ها لذت می‌برد. مولی که دوست و رابطه‌ی اجتماعی‌ای ندارد، همیشه با اشتیاق و بدون احساس خستگی کارش را انجام می‌دهد. اما یک روز همه‌چیز برای او تغییر می‌کند؛ جنازه‌ی یکی از مهمان‌های هتل پیدا می‌شود و مولی به عنوان مظنون قتل مورد بازجویی قرار می‌گیرد. کتاب خدمتکار (Maid) بلیت ورود شما به دنیای این افراد محسوب می‌شود و با مطالعه‌ی این کتاب می‌توانید از تمام جزئیات زندگی خدمتکاران سردربیاورید.

و مردی هم که به او کمک می‌کند، اتومبیلش را به الکس قرض می‌دهد و حتی در خانه‌اش به او و مادرش جای خواب می‌دهد، به او علاقه دارد و در ازای این محبت‌ها محبت می‌خواهد. و وقتی الکس حاضر نمی‌شود به علاقه‌ی او پاسخ دهد، مهر و کمکش را از او پس می‌گیرد. مرد دیگری که به او کمک می‌کند، پدرش است که الکس بعد از چند روز ماندن در خانه‌اش می‌فهمد که مادرش نه از سر دیوانگی که به خاطر تجربه‌ی خشونت فیزیکی همچون خود او دست بچه‌اش را گرفته و از خانه‌ی آن مرد فرار کرده است. و این پدر سابقاً الکلی که حالا خانواده‌ی دیگری تشکیل داده و مذهبی هم شده است، حتی حاضر نیست این حقیقت را بپذیرد.