تونی به عنوان یک فرد ایتالیایی آمریکایی شخصا تبعیض‎های زیادی را تجربه کرده است؛ ولی فیلم تنها تا حدی به آن‎ها اشاره می‎کند. کتاب سبز را از این جهت فیلمی کامل می نامم زیرا شخصیت دان شرلی به همان اندازه ناقص است که شخصیت کسی که قرار است تحت تاثیر این نژادپرستی ها قرار بگیرد. سخنرانی فارلی قسمتی از نحوه برخورد فیلم با موضوع نژادپرستی است. راهکاری مشترک در بین فیلم های هالیوودی که نشان دهند روابط بین افراد جراحت‎های به‌جامانده از قرن‎ها نژادپرستی را التیام خواهد بخشید. در واقع شیوه درمان مشکل نژادپرستی توسط فیلم کتاب سبز در بهترین حالت متعادل نیست. در سالی که گذشت فیلم‌های نسبتا زیادی را شاهد بودیم که به موضوع نژاد پرستی پرداختند.

با این وجود می‌بینیم که قبل و بعد از رفتن روی سِن و نواختن پیانو، فضایی سرشار از تحقیر او را در برمی‌گیرد. در سکانسی که دان، در تقابل با کارگران سیاه پوستی که بر سر زمین کار می‌گنند قرار می‌گیرد، ممکن است از خودمان بپرسیم آیا دان به واقع دغدغه ‌آنها را دارد؟ حتی ممکن است این سوال خود شخصیت نیز باشد. شاید در پایان وقتی که دان تصمیم می‌گیرد برای اجرای آخرش به کافه سیاه پوستان برود و همراه با آنها موسیقی بنوازد، به درک بهتری از مسیر خود رسیده است. از طرفی جالب است دو شخصیت اصلی فیلم هرگز در مورد خود کتاب سبز، تاریخچه، ضرورت وجود و نقش آن صحبت نمی‎کنند. دست‎اندرکاران اصلی فیلم کتاب سبز سکانس‎هایی از دو مرد را به تصویر می‎کشند و به طور خلاصه توضیح می‎دهند پس از تور موسیقی چه به سر شرلی و تونی آمد.

از حرف‎های نیش‎دار و القاب نژادی گرفته تا خشونت مستقیم و آشکار. با وجود این فیلم شدیدا تاکید دارد که راهنمایی مانند کتاب سبز تنها واقعا برای سفر به جنوب آمریکا لازم بوده است. یعنی جایی که تحت قوانین جیم کرو، افراد نه تنها به جداسازی نژادی تشویق می‎شدند، بلکه قانون همچنین پشتیبان آن‎ها بود. پیتر فارلی که پیش از این وظیفه کارگردانی آثاری نظیر Dumb and Dumber و ادامه‌اش، There’s Something About Mary و Me, Myself and Irene را به عهده داشته، در تصمیمی قابل تحسین دست به ساخت فیلمی جدی با محوریت رابطه دو شخصیت اصلی‌اش در طی یک سفر زده است. فیلم Green Book موفق شد جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی اوریجینال و بهترین فیلم را هم در اسکار 2019 به دست آورد. نام این فیلم از کتاب سبز رانندگان سیاهپوست گرفته شده است، کتابی راهنمای مسافران سیاهپوست آمریکایی که توسط ویکتور هوگو گرین کارمند پست و نویسنده و سفرنامه نویس اهل هارلم نیویورک نوشته شد.

دیدگاه تند و افراطی آن‌ها تا عصر حاضر هم دوام آورده و مطمئنا در دهه‌ی ۶۰ میلادی که قوانین به آن‌ها اجازه‌ی چنین تبعیض‌هایی را می‌داده، بسیار بیشتر بوده است. تونی برای حصول اطمینان از سفر امن شرلی به جنوب از «کتاب سبز سفر در آمریکا برای سیاه پوستان» استفاده می‌کند و نام این فیلم هم از همین‌جا الهام گرفته شده است. نکات منفیسفر، قصه و قابل پیش‌بینی بودن اثرمعمولاً فیلم‌هایی که از عنصر سفر در داستان خود بهره می‌جویند، می‌توانند به فیلم‌های پر کشش و جذابی تبدیل شوند اما در اثر پیش‌رو اصلاً چنین اتفاقی نمی‌افتد. کافی است نگاهی داشته باشیم به فیلم فارست گامپ تا به وضوح متوجه این ناکامی فیلم شویم.

با این قضاوت او سعی می کند راه خود را از سیاهپوستان و تمام افراد سطح پائین جامعه جدا کند و فردی خاص و متمایز شود. فیلم کتاب سبز در بهترین حالت می‎تواند باعث جلب توجه بینندگان به خود کتاب‎های سبز شود. به ویژه مخاطبان سفیدپوستی که هرگز اسم این کتاب‎ها را نشنیده بودند. اولین مرتبه‎ای که تونی کتاب سبز را به کار می‎گیرد پس از چندین مرتبه توقف در اوهایو و ایندیانا برای تور کنسرت شرلی است. زمانی که آن‎ها به سمت کنتاکی پیش می‎روند، کتاب سبز نقش راهنما را دارد و چندین مرتبه آن را در دستان تونی و روی صندلی ماشین می‎بینیم که کنار او قرار گرفته است.

البته او به مدت 4 سال در طول مدت جنگ جهانی دوم در نوشتن کتاب وقفه انداخت. گرین بوک یک فیلم کمدی موزیکال محصول کمپانی یونیور سال پیکچرزه که در اوج خنده و خوشمزگی، تلخ ترین حقایق رو جوری که حتی خودتون متوجهش نمیشین به خوردتون میده. در روزگاری که امکان استفاده از گوشی های هوشمند و سایت‎های هتل وجود نداشت و به دلیل رنگ اشتباه پوست و حضور در یک هتل اشتباه احتمالا جان خود را به خطر می‎انداختید، وجود یک کتاب راهنما واقعا لازم بود. موضوع این فیلم «تعامل» است که عناوین «ارتباطات انسانی» و «کمال همنشین» هم  می‌تواند گویای همین معنا باشد. از کودکی دنیای بازی های رایانه ای برایم همیشه پر از جادو بود؛ جادویی که بر خلاف هنرهای دیگر، خود من خالق آن بودم.

سیاه پوستانی که در مزارع مشغول کارند و او را با تعجب در حالی رئیس مؤابانه در صندلی پشت ماشین نشسته نظاره می کنند و یا سیاه پوستانی که در یکی از مُتل های محقر سر راه از وی طلب کمک می کنند و او خود را از آن ها جدا می کند. هیچ کدام از دیگر سیاه پوستان احساس نمی کنند که دان متعلق به دنیای سیاه پوستان باشد و دان نیز این نکته را از طرز نگاه ایشان در می یابد و در این مواقع آشفتگی و دگیری درونی او را می توان دید. اما آیا بواقع دان شرلی متعلق به چه گروهی است؟ چرا که اوج رفتارهای بی رحمانه ای که نسبت به وی در ایالت های جنوبی اعمال می شود به ما نشان می دهد او در میان گروه سفید پوستان نیز جایی ندارد.