پیر بزوخوف به دنبال ناپلئون می‌رود تا او را بکشد، اما در نهایت دستگیر می‌شود. او به اردوگاه اسرای جنگی منتقل می‌شود و در آنجا با شرایط سخت و غیرانسانی روبرو می‌شود. این تجربه باعث می‌شود پیر به درک عمیق‌تری از زندگی و جنگ برسد.

در واقع نظر منتقدین در باب شخیت پیر این است که وی پس از کشمکش های فراوان به حقیقت راه می یابد و ازدواج نهایی او با ناتاشا نشان دهنده ی اوج یک زندگی اخلاقی و پرسشگری معنوی است . شما نیز می توانید برای مطالعه ی این بخش دو رویکرد داشته باشید . می توانید تحلیل ادبی داشته باشید ، اما باید بگوییم که بهترین نوع تحلیل شخصیت ها این است که ابتدا به فضای ذهنی نویسنده سفر کنیم و سپس تحلیل کاراکترها را انجام دهیم . ما در این بخش یعنی تحلیل شخصیت ها ، سعی خود را بر آن گذاشته ایم که تا می توانیم به اعماق زندگی و آثار تولستوی سفر کرده و او را در زمان خودش به همراه داستان خارق العاده اش ، یعنی رمان جنگ و صلح مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم . هلن همسر پییر در این زمان بسیار بیمار و افسرده می شود و دلیل این بیماری این است که عاشق شاهزاده خارجی می شود و با وجود داشتن همسر نمی تواند به او برسد . خبر عقب نشینی روسیه به مسکو به همه می رسد و همه اهالی مسکو همچنین خانواده رستوف از مسکو خارج می شوند .

درهمان زمان ناتاشا با مادرش درخواست ازدواج دنسیف را بیان می کند و مادرش از او سوال می کند آیا عاشق او هستی یا نه ؟ ناتاشا می گوید نه فکر نکنم . کنتس رستوف نیز به پیش دنسیف می رود و به او می گوید بهتر بود قبل بیان کردن موضوع ازدواج با ناشاتا با او مشورت می کرد زیرا دختر او هنوز کوچک است . ولی نیکلای رستوف که همیشه آرزوی دیدن امپراتور را داشت بسیار خوشحال می شود . نیکلای رستوع خیلی سریع به سمت مقر فرماندهی می رود ولی وارد میدان جنگ می شود .

اما آندری به دلیل جراحات جنگی نیاز به بهبودی دارد و به سفر می‌رود. در غیاب او، ناتاشا تحت تأثیر افسونگر آناتول کوراگین قرار می‌گیرد. آناتول که فردی بی‌پروا و جذاب است، ناتاشا را وسوسه می‌کند تا نامزدی‌اش را با آندری به هم بزند. در این بخش از خلاصه رمان جنگ و صلح، تمرکز بر روی جنگ و تاثیرات آن بر شخصیت‌ها و جامعه است. ناپلئون به روسیه حمله می‌کند و بسیاری از شخصیت‌ها به جبهه جنگ می‌روند.

استفاده از کشتار را می‌توان با ذکر یک نمونه از قبیلهٔ دوگریب که در شمال آمریکا حضور داشتند بیان داشت. قبیلهٔ دوگریب توانست در نهایت قبیلهٔ زردچاقو را با کشتن ۴ مرد، ۱۳ زن و ۱۷ کودک (معادل ۲۰ درصد جمعیت قبیله) نابود کند. این حمله ضربهٔ زیانباری بود که جبران آن برای قبیلهٔ زردچاقو غیرممکن بود. کیلی در ادامه توضیح می‌دهد که تک‌های کم‌حجم به دلیل فقدان رهبری و نبود آموزش و تمرین، بدون سازماندهی صورت می‌گرفتند.