گفته می‌شود که این کتاب به 52 زبان مختلف ترجمه و منتشر شده است. کیمیاگر یکی از کتاب‌های بی‌نظیر و فوق‌العاده پرفروش پائولو کوئلیو در اواخر دهه بیستم میلادی است. وی همواره مورد توجه مطبوعات بوده و با کتاب‌های خاص و دوست‌داشتنی خود توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرده است. سال 2007 بود که سازمان ملل متحد، کوئلیو را به عنوان سفیر صلح خودش معرفی کرد. او در امور خیرخواهانه و صلح‌جویانه نیز فعالیت می‌کند و در سال 1379 سفری به کشور ایران هم داشته است. کتاب های پائولو کوئلیو در سراسر جهان طرفداران زیادی دارد و در ایران نیز همه آثار پائولو کوئلیو ترجمه شده و نثر ساده و روان آن باعث شده مورد قبول همه قرار بگیرد.

و وقتی ببینند که خودتان را تغییر نمی‌دهد و در برابر تحقیرها مقاوم هستید، پس از مدتی دست از کارهای خودشان برمی‌‎دارند. و ممکن است حتی شما را برای رسیدن به هدفتان تشویق کنند. مفهومی که عرفا و فیلسوفان زیادی از آن سخت گفته‌اند و شاید روایت آن در قالب داستانی بتواند به شما بسیار کمک کند. بدون شک پس از مطالعه این کتاب، شما تشنه مطالعه داستان‌های جذاب دیگر می‌شوید و این خود شروع مناسبی برای مسیر کتابخوانی است. این اثر یکی از بهترین کتاب های جهان برای شروع کتابخوانی است.

در یکی از قسمت های داستان کتاب کیمیاگر، سانتیاگو عاشق دختری جوان و خوش ­چهره می‌شود. داستانی که در کتاب کیمیاگر توسط پائولو کوئلیو روایت می‌شود، نشان می‌دهد که این جوان در راه رسیدن به افسانه شخصی و هدفی که برای خودش معین کرده است دو بار تا لبه پرتگاه مرگ هم پیش می‌رود. او در این مسیر چندین بار مال و ثروتی بسیار زیادی برای خودش دست و پا می‌کند و دوباره همه را از دست می‌دهد. او در تمام طول داستان مطمئن است که گنجی وجود دارد و او باید به این گنج دست پیدا کند. او در این مسیر چندین بار مال و ثروتی بسیار زیادی برای خودش دست و پا می‌کند و دوباره همه را از دست می‌دهد ولی جالب است که هرگز حاضر نمی‌شود که کنار بکشد و افسانه شخصی خودش را فراموش کند. سانتیاگو چوپان جوانی است که در کنار گوسفندانش وقت می‌گذراند؛ او سواد خواندن و نوشتن دارد و انسان عمیقی است که زیبایی‌های جهان را می‌بیند.

شباهت این موضوع را با داستان سانتیاگو درک کردید؟او تصور می‌کرد که برای یافتن گنج خود برای به اهرام مصر برود. وقتی به اهرام مصر رسید و مکان گنج را پیدا کرد متوجه شد که گنج در همان جایی بوده است. که او مدت‌ها گوسفندهای خود را در آن نگهداری می‌کرده است.

او همیشه دوست داشته دنیا را ببیند و رازهای هستی را کشف کند. همه‌چیز از خواب تکرارشونده‌ی سانتیاگو شروع می‌شود؛ او به‌طور مکرر خواب می‌بیند که بچه‌ای در خواب به او می‌گوید که در اهرام مصر گنجی مدفون شده و اگر به آن‌جا برود، گنج را می‌یابد. سانتیاگو ابتدا خواب را نادیده می‌گیرد ولی روزی پیرمردی به او می‌گوید نباید تسلیم سرنوشت شود، باید راه بیفتد و به جست‌وجوی رویاهایش سفر کند.