در طول جنگ جهانی دوم، کامو به یکی از سلولهای مقاومت فرانسه پیوست و زندگی خود را در معرض خطر جدی برای مبارزه با نازیها قرار داد. پس از این درگیری، ریموند با مورسو به ساحل برمیگردد. ریموند در نظر دارد با اسلحه به آنها شلیک کند اما مورسو با او صحبت میکند و اسلحه را با خود میبرد.
برای بسیاری کسان که جنایات مهیب حزب نازی هیتلر و کشت و کشتار کم سابقه جنگ جهانی دوم را دیده بودند، دیگر قابل پذیرش نبود که هستی انسان دارای هدف یا معنایی قابل فهم است. در آن زمان کامو صدایی بود که از ارزشهای عدالت و شرافت انسانی سخن میگفت. گرچه مرگ خیلی زود سراغش آمد، اما وی همچنان یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم به حساب میآید؛ چه به لحاظ کیفیت داستانهایش و چه به لحاظ عمق و غنای فلسفهاش. راوی رمان بیگانه مرد جوان مجردی است که در الجزایر زندگی میکند و کارمند یک شرکت است.
چند روز اول در خانه ی سالمندان فقط گریه میکرد؛ اما علتش این بود که هنوز به آنجا عادت نکرده بود. چند ماه بعد، اگر از خانه ی سالمندان میآوردمش بیرون گریه میکرد؛ چون حالا به آنجا عادت کرده بود. اوایل که زندانی شدم، سختترین چیز این بود که فکرهایی که میکردم فکر یک آدم آزاد بود. بعد از آن، همهی فکرهای من فکرهای یک آدم زندانی بود. این عقیده مامان بود و مدام تکرارش میکرد که آدم، دست آخر به همه چیز عادت میکند. همهی آدمها به خدا معتقدند؛ حتی آنهایی که او را انکار میکنند.
برای اولین بار، دلم را به روی بیتفاوتی پرمهر دنیا گشودم. من نیز خود را آماده این حس میکردم که همه چیز را از سر بگیرم. مثل اینکه خشم بیش از اندازه مرا از درد تهی و از امید خالی ساخته بود. برای اولین بار خود را به دست بیقیدی و بیمهری جذاب دنیا سپردم.
او با مفاهیمی چون عشق، ایمان یا اندوه بیگانه است و اغلب درباره امور روزمره و پیش پا افتاده فکر می کند و حرف می زند. می توان به جرات گفت شخصیت مرسو نمادی عینی از اگزیستانسیالیسم است. البته خود کامو به اندیشه هایی فراتر از اگزیستانسیالیسم معتقد بود. او نه تنها وجود هر معنای والایی را نفی می کرد، بلکه اعتقاد داشت تلاش برای یافتن معنا در جهان موجب رنج بیشتر انسان است. و من هم احساس کردم آمادهام تا زندگی را از سر بگیرم. در این شب سرشار از نشانهها و ستارهها، انگار این خشم فراوان مرا از بدی پیراسته و از امید تهی کرده بود.
با اینکه احتمالاً این نشانه برای آگاه کردن خوانندهی جوان از اینکه مثلاً برای یک فرانسوی، احتمال محکومیت به مرگ به علت کشتن یک عرب مسلح در الجزایر مستعمراتی بسیار ناچیز یا شاید صفر بوده کافی نیست، اما لااقل گریزی حداقلی به این حقایق فرامتنی میزند. در سال ۱۹۴۵، آلبر کامو یکی از معدود روزنامه نگاران متفقینی بود که استفاده آمریکایی از بمب اتمی در هیروشیما را محکوم کرد. وی همچنین منتقد صریح نظریه کمونیسم بود و این در نهایت منجر به اختلاف او با سارتر شد.
با این حال، مورسو برای خنک شدن به چشمه برمیگردد و بدون هیچ دلیلی، برادر معشوقه ریموند را هدف گلوله قرار میدهد. و من هم احساس کردم آمادهام تا زندگیام را از سر بگیرم. انگار آن فوران مرا شسته بود و زشتیهایم را پاک کرده بود، مرا از شر امیدهایم خلاص کرده بود، و در آن شب جان گرفته از ستارهها و نشانهها، برای اولین بار خودم را آسوده سپردم به بیاعتنایی مهربان دنیا.
من دلم میخواهد نویسندهها تعهدشان در آثارشان کمتر و در زندگی روزمرهشان بیشتر باشد. جز یک هدف ممکن برای اعمال بزرگ انسانی نیست و آن خلاقیت انسانی است. من مدافع رئالیسم حقیقی هستم، دربرابر نوعی اساطیر غیرمنطقی و کشنده و دربرابر هیچگرایی احساساتی، چه بورژوایی باشد و چه ادعای انقلابی بودن داشته باشد… من به لزوم قاعده و نظمی معتقدم. فقط میگویم که این نظم، هرگونه نظمی نمیتواند باشد.
نقدی که خوندم بعضی قسمت هاش قبول دارم و با بعضی قسمت هاش مخالفم. بخش دوم این کتاب سنگین هست و نمیشه سر سری ازش گذشت. برای کامل شدن همه چیز٬ برای آنکه احساس تنهایی نکنم٬ فقط یک آرزودارم٬ که در روز اعدامم تماشاچی ها زیاد باشند و با فریاد سراپا نفرتاز من استقبال کنند. زمانی می رسد که انسان دیگر جوشش عشق را حس نمی کند.آن چه که می ماند تنها فقط تراژدی ست.زیستن برای کسی یا چیزیدیگر معنایی ندارد. دیگر هیچ چیز معنایی ندارد جز اندیشه مردن بهخاطر چیزی. من مورد هجوم خاطرات زندگی ای قرار گرفتم که دیگر مال من نبود، خاطراتی که شیرینترین و ماندگارترین بودند.
مرگ مادر برای او اهمیتی ندارد، در اصل تنها مساله نگرانکننده برای او این است که باید به مراسم تدفین برود. زمانی که در نهایت به مراسم میرسد، باز هم با چنین بیتفاوتی مواجه میشویم. او تمایلی به باز کردن تابوت ندارد و بیشتر بابت گرمای هوا ناراحت است. در بخش ابتدایی رمان، کامو نه تنها خواننده را با فلسفه اگزیستانسیالیسم آشنا میکند، بلکه این تفکر را در قالبی جسمی به نمایش میگذارد. در اینجا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تأثیری که بی اعتنایی و بیتفاوتی برخورد او بر دیگران میگذارد رو به رو میشود.
ثبت ديدگاه