این عشق ممنوعه نه‌تنها با مخالفت شدید خانواده روبه‌رو می‌شود، بلکه نوشا را در مسیری قرار می‌دهد که پایان آن تلخی و رنج است. در نهایت، نوشا به اجبار تن به ازدواج با دکتر معصوم می‌دهد، اما زندگی او پس از این تصمیم دستخوش دگرگونی‌هایی دردناک می‌شود. سال بلوا با ترکیبی از واقعیت و خیال، به‌سبکی نزدیک به رئالیسم جادویی، از اسطوره‌ها و نمادها بهره می‌گیرد تا عمق بیشتری به داستان ببخشد.

انگار عباس معروفی قصد دارد گوش خانم‌هایی که تا این حد وابسته و ضعیف هستند را محکم بپیچاند و ضرب‌المثل «از ماست که بر ماست» را به آن‌ها یاد آوری کند. اما قبل از آنکه راجع به این رمان بیشتر صحبت کنیم، بیایید در چند کلام با عباس معروفی آَشنا شویم. در حقیقت، سال بلوا با سبکی نوگرا و خط داستانی جدید، ظلم‌های وارد شده به زنان ایرانی را به خوبی نشان می‌دهد. او به خوبی و با شجاعت این حقیقت را بیان می‌کند که زن‌های ایرانی در دورهٔ رضاخان عروسک‌های بی‌اراده و بی‌اختیاری بودند که وابستگی زیادی را به مردها احساس می‌کردند.

حسینا مردی عاقل است و برای نوش‌آفرین داستان دختر پادشاه و زرگر را تعریف می‌کند و این داستان با روایت کتاب همراه می‌شود و پیش می‌رود. اما این علاقه دوامی ندارد و مادر نوش‌آفرین تصمیم به ازدواج او با دکتر معصوم می‌گیرد. او را با وعده‌های خوشبختی و سعادت نوش‌آفرین را به این ازدواج راضی می‌کند و علاقه‌اش را به حسینا یک علاقه خام و بچگانه می‌پندارد و تن به ازدواج می‌دهد. سرهنگ نیلوفری پدر نوش‌آفرین هم که برای رقم زدن آینده‌ای درخشان برای دخترش از این ازدواج راضی است.

جالب اینجا است که علاوه بر نقد اوضاع و جایگاه اجتماعی زنان در دورهٔ رضا خان، ماجراهای دیگری نیز بیان می‌شود. عباس معروفی با قلم هنرمندانه و البته بی‌رحمانهٔ خود، اوضاع وحشتناک ایران در جنگ جهانی دوم و تأثیر دخالت روسیه و آلمان در امور کشور را به تصویر می‌کشد. تمام صحنه‌ها به حدی با جزئیات و هنرمندانه توصیف شده‌اند که مخاطب را با حال و هوای آن دوره به خوبی آشنا می‌سازد. او حتی تأثیر رژیم نازی و رایش سوم را روی مردم ایران و نوع حکومت بر آن‌ها، بیان می‌کند. نوشا یا نوشافرین، تنها دختر سرهنگ نیلوفری و عالیه‌خانم است که بعد از سال‌ها درمان پا به زندگی پدر و مادرش گذاشته. پدر نوشا، سرهنگ نیلوفری، با سودای وزارت جنگ راهی سنگ‌سر می‌شود ولی حکم رضاخان هرگز نمی‌رسد و سرهنگ ناکام از دنیا می‌رود.

کتاب سال بلوا، روایتگر سرگذشت خانواده‌ی “شادمهری” است که در بحبوبه‌ی انقلاب سال ۱۳۵۷ در تهران زندگی می‌کنند. این خانواده نمادی از طبقه‌ی متوسط و سنتی جامعه‌ی ایران است که با وقوع انقلاب، دچار بحران و فروپاشی می‌شود. ماجرای عشق او به حسینا، کوزه‌گری هنرمند اما غریبه، هستهٔ مرکزی داستان را تشکیل می‌دهد.

کتاب سال بلوا از آن کتاب‌هایی نیست که داستانی خطی و ساده داشته باشند. خواننده در آغاز کتاب، پایان آن را می‌فهمد؛ اما بازی عباس معروفی با زمان باعث می‌شود که مخاطب تشنه‌ی ادامه‌ی داستان بماند. معروفی در آغاز کتاب با یاد سیمین دانشور و سیمین بهبهانی، اثر خود را به مادرش تقدیم می‌کند و نشان می‌دهد که داستان سال بلوا مختص زنان است. نوشا و مادرش زنانی هستند که همیشه به مردان وابسته بودند و در زیر سایه‌ی استبداد دوران رضاشاه زندگی خود را می‌گذرانند.

چه بسا او این کار را با بیانی تلخ و گزنده نشان می‌دهد و قلب مخاطب را به درد می‌آورد. از جمله آثار عباس معروفی می‌توان به پیکر فرهاد، روبه‌روی آفتاب، آخرین نسل بشر، عطر یاس، تا کجا با منی، آونگ خاطره‌های ما، آن شصت نفر، آن شصت هزار، و خدا گاو را آفرید اشاره کرد. گفت که در زمان‌های بسیار قدیم زن و مردی پینه‌دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دست‌هاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دست‌هاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لب‌های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. سال بلوا یکی از آثاری است که هر علاقه‌مند به ادبیات فارسی باید آن را تجربه کند.