آنکس که بلد باشد هوای نوشته های مرا تنفس کند، می داند که این هوای بلندی ها، قوی است. فردریش نیچه فیلسوف بزرگ قرن نوزدهم میلادی و خالق آثاری مانند فراسوی نیک و بد است که اثری ویژه در تکوین اندیشه و روشنفکری روزگار نو در غرب گذاشت. او که ابتدا به لغتشناسی تمایل نشان داد، خیلی زود و در آغاز جوانی کرسی استادی دانشگاه بازل را در این رشته به خود اختصاص داد. او در همان سنین جوانی به فلسفه اشتغال یافت و آثار سترگ فلسفی خویش را برای اندیشهی تشنهی بشر در روزگار پسامدرنیته به ارمغان آورد. همچون شکوفاییاش، زوال عقل و خاموشی او نیز خیلی زود و در سن ۴۵ سالگی آغاز شد. این جا هیچ خشکاندیشی سخن نمیگوید، این جا «وعظ» نمیکنند، این جا ایمان نمیطلبند، بلکه از دریای بیکران نور و ژرفای نیکبختی قطره قطره، جمله جمله و با آرامشی لطیف این سخنان را فرو میریزند.
نیچه بر این باور است که انسان های بزرگ باید قادر به خلق ارزش های جدید باشند . به جای پیروی از ارزش های قدیمی و از پیش تعیین شده، نیچه از انسان می خواهد که ارزش های شخصی خود را بسازد و از آن ها پیروی کند . این پروسه، به معنا ی تغییر بنیادین در نحوه نگاه به زندگی و ارزش های آن است. این کتاب به نوعی کارنامه فریدریش ویلهلم نیچه (Friedrich Wilhelm Nietzsche) از زبان و قلم خودش است.
دانشمندی که در اصل تنها کتابها را «زیر و رو میکند» (زبانشناسی که به طور متوسط با حدود ۲۰۰ کتاب چنین میکند) ، ابتدا توانایی اندیشیدن خود را از دست میدهد و اگر به این زیر و رو کردن نپردازد، نمیتواند بیندیشد. او آن هنگام که میاندیشد به انگیزهای (اندیشهای در متنِ خوانده شده) پاسخ میدهد و صرفاً کار او واکنش است. دانشمند تمامی نیروی خود را صرف تأیید یا رد، نقد اندیشههای دیگران میکند و خود دیگر نمیاندیشد… غریزهی دفاع از خود در او سست شده است.
او در این کتاب به تشریح نگاه خود به آثارش پرداخته است. یخ، نزدیک است، تنهایی، دهشتناک است اما با چه صلح و آرامشی همه چیز در زیر نور آرمیده، انسان، چه آزادانه نفس میکشد. آنانی که سکوت میگزینند، پیوسته فاقد لطافت و نزاکت قلبی هستند. سکوت، نوعی مخالفت و فروبلعیدن است و الزاماً شخصیت را خراب میکند. نیچه را میشناسید؛ یکی از بزرگترین فیلسوفان غرب و کسی است که همچون یک پیامبر، وعده نیهیلیسم در عصر مدرن را به ما داد. یکی از آثار مهم نیچه که خوانش آن برای اهالی فلسفه بسیار مهم است، این است انسان نام دارد.
من پرنده نیستمو هیچ توری مرا به دام نمی اندازدمن یک انسان آزاده با اراده ای مستقل هستمکه اکنون می خواهم تو را ترک کنم. جذابیت کتابها این است که تو را به سفر میبرند بدون اینکه پاهایت را حرکت بدهی. برای غریبهها نسخهای از زندگی را ایجاد میکردیم که در تصورمان وجود داشت.
اگر من نویسنده از خوانندهام دعوت میکنم تا اقدامی را که آغاز کردهام به پایان برساند بدیهی است که او را آزادی محض، قدرت آفرینندۀ محض، فعالیت نامشروط میدانم. اما درست در همینجاست که ناگهان ورق برمیگردد و شکست، در بنبست آخرین، بهصورت اعتراض بر جهان و تملک آن درمیآید. حاضر نیستم به کسی دستوری بدهم و یا کسی را از کاری منع کنم. هرگز چنین آرزوئی به خود راه نمیدهم، در نظر من فرمان دادن و فرمانبرداری در یک ردیف قرار دارد.
من زندگیام را با یک حقیقت مطلق آغاز کردم و آن اینکه «دنیا از آنِ من است تا بر اساس ارزشهایم شکل بگیرم». هرچقدر هم این مبارزه طولانی و طافتفرسا شود، هرگز به کمتر از آن راضی و تسلیم نمیشوم. هرچه بیشتر برای زندگیکردن تلاش کنید، کمتر زندگی میکنید. دست بردارید از این خیال واهی که همیشه باید به اعمال خود مطمئن باشید.
من هر خرسی را رام میکنم حتی دلقکها را هم وادار به رعایت ادب میکنم. این کنشِ همهی مومنان است و از این رو تمامی این ایمان ارزشی اندک دارد. حال فرمان میدهم که مرا از یاد برید و خویشتن را بیابید و تازه آن هنگام که همگی مرا انکار کردید، به میان شما باز خواهم گشت.
ثبت ديدگاه