این جلسه هم مطابق روال قبل با صحبت‌های خانم ترخان همراه بود. ایشان ضمن خوش‌آمدگویی خدمت همراهان کتابخوان، دربارهٔ کتاب صحبت کوتاهی کردند و از اهمیت توجه به نوع نگارش آقای عباس معروفی برای نویسندگان جوان گفتند. در ادامه خانم مریم عابدی استادیار قلم‌زن، صحبت‌های خود را با معرفی زندگی‌نامهٔ نویسنده کتاب آغاز کردند.

دکتر معصوم در بچگی از خانه فرار کرده و به تهران آمده و به شغل‌های مختلفی دست زده بود. بعدها همراه یک شازده قاجار به انگلیس رفته و طب خوانده و به سنگسر پیش مادرش برگشته بود. داستان دربارهٔ دختری است که در آستانهٔ تصمیم‌گیری مهمی در زندگیش قرار دارد. او با دغدغه‌های مختلف و تضادهای درونی روبرو است که انتخابش را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این مسیر، نازنین با شخصیت‌های مختلفی روبرو می‌شود که هرکدام از آنها داستان خاص خود را دارند و به نحوی در زندگی او تأثیر می‌گذارند. نوشا رو جای عشق از دست رفتم دیدم و دنیا رو از طرف اون نگاه کردم، زیبا بود.

جمله ای را که خواندید یکی از زیباترین جملاتی است که در کتاب سال بلوا خواهید خواند. کتاب سال بلوا یکی از معروف ترین کتاب های عباس معروفی نویسنده شهیر معاصر ایرانی است که سال هاست از کشور خارج شده. در این مقاله قصد داریم پس از مرور کوتاه بر زندگی عباس معروفی و تاثیری که شیوه زندگی اش بر آثارش گذاشته بود به معرفی و نقد کتاب سال بلوا بپردازیم هر آنچه را که لازم است شما پیش از خواندن این کتاب بدانید بیان کنیم. در بررسی کتاب سال بلوا از عباس معروفی در این مقاله همراه ما باشید. او دختر سرهنگ نیلوفری است که فردی با نفوذ و سرشناس در شهر شیراز می باشد و از موقعیت بسیار خوبی برخوردارند.

پس از دانلود هر کتابی، فایل (pdf یا صوتی) در گوشی یا کامپیوتر شما ذخیره می شود و همیشه می توانید به صورت آفلاین مطالعه کنید و لذت ببرید. معصوم تازگی با من کینه گرفته بود و من نمی‌دانستم چرا. من موقع عروسی‌ام چه آرزوها در دل داشتم و همه بر باد رفته بودند. یادم می‌آید وقتی ازدواج کردم آن‌قدر معصوم دوستم داشت که یک ماه از خانه بیرون نیامدیم و با هم خوش بودیم. قبل از ازدواجم با معصوم، سروان خسروی از من خواستگاری کرد اما مادرم نپذیرفت. معروفی‌ اکنون‌ ساکن‌ آلمان‌ است‌، همچنان‌ می‌نویسد و تسلطش‌ بر شیوه‌های‌ مدرن‌ داستان نویسی‌ و شناختش‌ از تاریخ‌ و اسطوره‌ او را در زمره پرمخاطب‌ترین‌ نویسندگان‌ ایرانی‌ قرار داده‌ است‌.

حسینا هم نمرد او خود را به دربه دری و آوارگی ابدی سپرد، مثل یک عاشق واقعی. من دارم کتاب صوتی سال بلوا رو با صدای خانم عاطفه رضوی گوش میدم . واقعا معرکه است یک داستان گیرا که آدم رو در خودش غرق می کنه . کتاب سال بلوا حاوی خاطراتی است که در ذهن نوشافرین مرور می شود. در ادامه داستان معصوم به علاقه و عشق میان نوشا و حسینا می ‌برد و در حالی که به خاطر اوضاع و شرایط بد سیاسی از نظر روانی به شدت دچار در هم گسیخته و پرش افکار شده است تمام ناراحتی های خود را با کتک زدن و شکنجه نوشا تخلیه می کند.

«شما خیلی شادابید، همیشه جوان و شادابید.» چه حرف‌ها! خدا نکند آدم چیزی یا کسی را گم کند، مثل سوزن می‌شود که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی پیداش نمی‌کنی، فرش را وجب به وجب دست می‌مالی، امّا نیست. فکر می‌کنی خوب، حتمآ یک جایی گذاشته‌ام که حالا یادم نیست، بعد بی‌آن‌که یادت باشد از ته دل فریاد جگرخراشی می‌کشی و می‌نشینی.

کتاب خوبی بود، اما سمفونی مردگان شاهکار عباس معروفی محسوب میشه. به نظرم اگر یک بار این کتاب را خوانده اید لازمه که سمفونی مردگان را سه یا چهار بار بخوانید. شاید خنده دار باشد اما، به رغم این تفاسیر هنوز و همچنان موفق به خوانش و مطالعه ی کتاب «سمفونی مردگان نشده ام».اساسا معتقدم که بایستی یک نویسنده، یک مولف و یک نگارگر را پس از خوانش بهترین اثرش درک کرد و شناخت.

نوشافرین (یا نوشا)، دختر سرهنگ نیلوفری، دختری 17 ساله و زیباست و سرهنگ قصد دارد از این مسئله نیز برای پیشرفت خودش یاری بگیرد. کتاب سال بلوا به عنوان یک میراث فرهنگی و ادبی، تأثیرات ژرف و ماندگاری در ذهن خوانندگان ایجاد کرده و در ارتقاء هویت فرهنگی و ادبی جامعهٔ ایرانی نقش بسزایی داشته است. رمان سال بلوا به زبان های مختلف ترجمه شده است و در بسیاری از کشورهای جهان منتشر شده است.

رمان داستان زندگی خانواده ای ایرانی را روایت می کند که درگیر تحولات سیاسی و اجتماعی آن دوران هستند. سرانجام فروکش نکردن شعلۀ عشق نوشا نسبت به حسینا؛ بهانه ایست برای شخصیت‌هایی که خواسته و ناخواسته دست به شرارت بزنند و کورکورانه و کینه توزانه تصمیماتی بگیرند که باعث رقم خوردنِ پایان تلخی برای داستان می‌شود. مادرم نمی‌دانست که دسته گلم را به خاطر حسینا به باد داده‌ام. یک روز حسینا با کت و شلوار مشکی راه راه و پیراهن سفید به خواستگاری ام آمد. مادرم از او پرسید سواد خواندن و نوشتن می‌داند و او گفت که خمسه نظامی را خوانده است. سرهنگ نیلوفری به شهر سنگسر در حوالی سمنان آمده تا برنامه‌های بزرگش برای آینده شغلی خودش و هم‌چنین زندگی دخترش را عملی کند.