با شروع باران‎های پاییزی، تمام برگ‌های درختان بلوط ریختند. شاخه‌هایشان لخت شد و تنه‎هایشان از فرط بارش تیره رنگ شد. تاکستان‎ها کم‎پشت، خشک و بی‎شاخ و برگ شدند و زمین با آمدن پاییز یک‎پارچه خیس و قهوه‎ای رنگ شده بود.

سروان رینالدی، بهترین دوست هنری، شب و روز خود را به جراحی زخمی‌ها می‌گذراند و احتمال می‌دهد که سیفلیس گرفته باشد. هنری را به منطقه کوهستانی منتقل می‌کنند؛ هنوز به آنجا نرسیده‌است که با حمله آلمانی‌ها و اتریشی‌ها عقب‌نشینی شروع می‌شود. در جاده چنان آشفتگی‌ای حکمفرماست که اتومبیل‌ها قدم به قدم پیش می‌روند. مجبور به حرکت از جاده‌های فرعی می‌شوند که آمبولانس‌ها به گل فرو می‌روند و هنری با سه سرباز تحت امرش پیاده ادامه می‌دهند.

برای خرید کتاب خداحافظی با اسلحه میتونین وارد سایت کتاب لند بشین و اون رو باقیمتی مناسب و تخفیف ویژه با کیفیتی عالی خریداری کنین. به روی شکمخوابیده‌ای و تهی می‌بینی و دیده‌اید که سپاهی پس رفت و سپاهی پیش آمد. ماشین‌ها و سربازانت را از دست داده‌ای،‌ مانندفروشنده فروش‌گاهی که فروش‌گاهش آتش بگیرد و جنس‌هایش را از دست بدهد.

این داستان عشقی ممنوعه و تلاش برای فرار از واقعیت‌های تلخ جنگ، خواننده را به عمق احساسات انسانی و پیچیدگی‌های زندگی می‌برد. «وداع با اسلحه» به دلیل عمق احساسی، روایت قوی و پیام‌های ضدجنگ، یکی از محبوب‌ترین آثار ارنست همینگوی و ادبیات جهان است. این کتاب توانسته است روح انسان‌دوستی و انتقاد از جنگ‌های بی‌معنی را به خوانندگان سراسر جهان منتقل کند.

این کتاب را نشر افق با ترجمهٔ نازی عظیما منتشر کرده است. رینالدی که شیفته‌ی زنان زیبارو است، جذب این داستان می‌شود. رینالدی به همراه فردریک به یک بیمارستان می‌رود که پرستاری به نام کاترین در آنجا کار می‌کند.

همینگوی در این کتاب به بهترین شکل ممکن درد نسل خود را در شرایط جنگ جهانی اول بیان می‌کند. جنگی بی‌هدف که هیچ‌کس علت و معنای آن را درک نمی‌کند و حاضر به ادامهٔ آن نیست و تنها، تودهٔ مردم ضعیف هستند که آثار مخرب آن را تحمل می‌کنند. ارنست همینگوی (۱۸۹۹–۱۹۶۱) نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی بود که به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نویسندگان قرن بیستم شناخته می‌شود. او در جنگ جهانی اول به‌عنوان راننده آمبولانس در جبهه ایتالیا خدمت کرد و در این مدت مجروح شد. همینگوی در سال ۱۹۵۴ جایزه نوبل ادبیات را به‌دلیل سبک منحصربه‌فرد و تأثیرگذار خود دریافت کرد.

او را به بیمارستانی آمریکایی در شهر میلان منتقل می‌کنند که پرستار انگلیسی نیز به آنجا فرستاده می‌شود. پرستار از او باردار شده و هنری باید به جبهه برگردد. در جبهه اوضاع به کلی تغییر کرده‌است و دیگر صحبت از بازی در بین نیست. بیزاری و خستگی چنان است که خفقان می‌آورد و فلج می‌کند.