بهغیراز اینکه زبان طنزآمیز حذف شده است، این ترجمه حتی با متن اصلی هم مطابقت ندارد و مترجم از شیوهای آزاد برای ترجمهی عبارات استفاده کرده است. این ترجمهی آزاد را در ترجمهی عبارت of a peculiar, national variety نیز میتوان مشاهده کرد. در حقیقت راوی در این عبارت شخصیت فیودور کارامازوف را از لحاظ پیوندهای آباواجدادی مورد مقایسه قرار داده است، درحالیکه مترجم این عبارت را تنها بهصورت «ابلهیِ مخصوصی داشت» به فارسی برگردانده است. همچنین، روایت شخصی و مداخلات مستقیم راوی در نسخهی انگلیسی پررنگتر است، اما در ترجمهی فارسی این مداخلات کمتر شده و لحن محاورهای روایت کاهش یافته است. ترجمهی مشفق همدانی نسبت به ترجمهی انگلیسی جدیتر و از لحن رسمیتری برخوردار است. علاوهبر این، باتوجهبه قدیمی بودن این ترجمه، جملات و کلمات منسوخ زیادی نیز در آن به چشم میخورد.
حالا هم انگار هردو به ناگهان به مسکو و به دو سال پیش برگشته بودند. سپاسگزارم از شما که این کتاب رو به بهترین شکل نقد و بررسی کردید.من می خوام شروع به خوندن این کتاب کنم. اولین بار سالها پیش حدود سی سال پیش با ترجمه مشفق همدانی و یکبار دیگر همین امروز تمامش کردم با ترجمه صالح حسینی هر دو ترجمه عالیست. در اینجا شاید لازم باشد که در مورد اسمردیاکوف هم صحبت کنیم. اما برای جلوگیری از فاش شدن بیش از حد داستان به این شخصیت در این قسمت اشارهای نمیکنیم.
چیزی که در ظاهر در داستان بروز یک فاجعه و رسوایی است، اما در حقیقت معجزهای از سوی سالکی دغدغهمند حتی پس از مرگش محسوب میشود. در صحنه پوسیدن جنازه سالک و بوی بهشدت متعفن آن انواع تهمتها نثار او میشود و حتی آلیوشا که دچار تزلزل شده از صومعه بیرون میزند. او با راکیتین نزد گروچنکا میرود و در آنجا مطلع میشود که گروچنکا میخواهد برای انتقام نزد اغواگرش برود.
به نظر می رسد که تباهی مهم ترین موضوع در آثار داستایوفسکی است. زندگی در روسیه در اواسط قرن نوزدهم سخت بود و این را در ادبیات آن نشان می دهد. به نظر می رسد تقریباً همه شخصیت های اصلی به نوعی از نظر روانی ناخوش باشند، علاوه بر الکسی کارامازوف، شخصیتی بسیار مذهبی که خلوص روحی اش به عنوان ورقه ای ساده لوح برای رذالت، احساسات و خشونت شخصیت های اطرافش عمل می کند. شخصیت آلیوشا در رمان برادران کارامازوف، به عنوان مرکز اخلاقی رمان، از نام فرزند داستایفسکی برداشت شده است که در سن دو سال و نه ماهگی(یعنی دورانی که او مشغول نگارش رمان برادران کارامازوف بود) فوت کرد.
در طرح داستان ناتمام «درام در توبولسک» به سال ۱۸۷۴ پسر جوانی، پدرش را به قتل رساند. این داستان از ماجرای یک سرباز روسی شهر امسک الهام گرفته شده بود. در اثر داستایفسکی نیز، اسمردیاکوف نیز پدرش را میکشد و بدن او را در خانه اش پنهان میکند. پدرکشی در برادران کارامازوف، برگرفته از یک داستان واقعی است.
ثبت ديدگاه