استقلال عمل، حد اختیار انسان و خوی و شیوه نیهیلیستی از جمله این مباحث هستند. مسائل مورد بحث در این اثر به دلیل پیچیدگی و اهمیت و تنوع خود، بی آنکه از جذابیت و نیروی حیاتشان کم شود، در کتابهای بعدی فئودور داستایفسکی نیز مطرح می گردد. در رمان به واسطه شخصیت هایی چون “راسکولْنیکُف” رازومیخین، مارمالادوف و سونیا می توانیم تهیدستی و فقر ویران­گر و عمیقی را حس کنیم، این جماعت، گویی تفاله جامعه ایی هستند که زیر دست افراد طبقه بالاتری چون ایوانونا و لوژین قرار می­گیرند.

ملتی که کنه نهاد مردمانش بیشتر از دیگر مردمان جمع اضداد است. به همین دلیل بردیایف وجود و مطرح شدن داستایفسکی را جز در میان ملت روس غیرقابل تصور پنداشته است. واقعأ هم اگر دقیق به قضیه نگاه کنیم مستان داستانهای او را اکثرا نیک و پاک سرشت، جنایتکارانش را تشنه توبه، و کفارش را مؤمنانی می بینیم که از شدت ایمان زبان به کفر باز کرده اند. هیچ حسی در قهرمانان داستایفسکی وحدت کامل ندارد و هیچ فکر و احساسی برای آنان غریب و نامفهوم نیست.

در واقع این رمان یکی از رمان هایی است که می توان از وجوه مختلف به آن نظر کرد و روی مسائل متعددی نظیر مسائل فنی در حوزه ی نویسندگی تا مقوله ی روانشناسی ادبیات و جامعه شناسی ادبیات ، تمرکز کرد. از این رو ما نیز با استفاده از نقد هایی که تا به امروز به این رمان شده است ، رویکردی را در پیش گرفتیم که به کمک آن بتوانیم به تمامی جنبه های موجود در این رمان بپردازیم. در حقیقت ، هدف ما یک بررسی جامع در عین حال مختصر و مفید با یک طبقه بندی صحیح بوده است که سعی کرده ایم به بهترین شکل ممکن و تا جایی که وسع سواد ما می کشد ، خدمتتان ارائه کنیم . در ابتدا مقاله ای از منتقد ادبی شیجیوکه اواسمبا ، استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه اوبافمی آولوو خدمتتان ارائه می کنیم و سپس به نقد دیگری روی می آوریم که بریده ای از نقدی است که روزنامه های مختلف در طول دوران به آن اشاره داشته اند. نکته ی دیگه دیدی هست که افراد تو این شرایط به زندگی دارن و روابطشون . فردگرایی راسکولنیکاف و سویدریگایلف، این دو شخصیت را همچون افرادی به تصویر می‌کشد که تحت تسلط عقل نیستند.

با ثبت دیدگاه موافقت خود را با قوانین انتشار نظرات در سایت اعلام می کنم. گویی نویسنده می‌خواهد بگوید که دنیا هم بی‌معنی است و هم پر است از بی‌عدالتی، استثمار و دیگر نابرابری‌ها. “راسکولْنیکُف”به عنوان یک شخصیت دمدمی مزاج در موقعیت­های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می­دهد.

چشمان شرور و موهای سپید پیرزن ، شمایی از یک زن نفرت انگیز برای راسکلنیکف فراهم آورده بود . این نکته را باید در نظر داشت که حتی پیش از ارتکاب جنایت، راسکولنیکاف از همان ابتدا شخصیتی به نظر می‌آید که فاقد قدرت تصمیم‌گیری است. او آرزومند، انزواطلب و مبتلا به اسکیزوفرنی و روان‌پریشی است. این ویژگی‌ها ریشه در وضعیت اجتماعی – اقتصادی دارند که او برای آن زاده نشده است.

در زمان خود به دلیل فعالیت روزنامه‌نگاری‌اش نیز شهرت داشت. در بیشتر رمان کاملاً غیر عاطفی برخودر می‌کند و به احساسات دیگران اهمیتی نمی‌دهد. به طور مشابه، او کاملاً قراردادهای اجتماعی را که در تضاد با تعاملاتی است که او با جهان می‌خواهد، نادیده می‌گیرد. راسکولنیکوف در اصل قتل آلیونا را به دلایل سودگرایانه توجیه می‌کند و ادعا می‌کند که یک “شپش” از جامعه حذف شده است. خواه این قتل واقعاً یک عمل منفعت طلبانه باشد یا نه، راسکولنیکف مطمئناً یک نیهیلیست است.

صورت و هیکل او در این لحظه واقعا چنان مضحک بود که خنده راسکلنیکف را توجیه می‌کرد. پیشنهاد می‌کنیم هنگام شنیدن کتاب به تک تک اتفاقات و شخصیت‌های اصلی توجه کنید و رابطه آن‌ها را با موضوع کتاب در نظر داشته باشید. در واقع خواننده در جنایت و مکافات با کشف انگیزه‌های “راسکولْنیکُف” و با کشف شخصیت او می‌تواند به پاسخ این سوالات و بسیاری از موارد دیگر برسد.

مسائل مورد بحث در این اثر به خاطر پیچیدگی و اهمیت و تنوع خود، بی آنکه از جذابیت و نیروی حیاتشان کاسته شود، در کتابهای بعدی او نیز بیان می گردد و باز بتفصیل موشکافی و حلاجی و به صورت دقیقی بررسی می شود.پیرنگ اصلی رمان جنایت و مکافات سرشار از حالت های روحی متفاوت است. بدین دلیل است که به آسودگی می توان دریافت که محرک اصلی بسیاری از نقش های رمان نیروهای درونی هستند. زاویه دید این داستان متکی بر خلق و خوی شخصیتی این افراد و خصوصیت های فردی آن شخصیت هاست . راسکولنیکف را می توان به صورت یاغی نیچه ای متافیزیکی در نظر گرفت که همه چیز را تا مرز پوچ گرایانه پیش می برد. از نظر نیچه، ابرانسان با هدف ارضا نفس خود، دست به جنایت می زند و نه به امید یاری رساندن به بشریت.