آنچه خرمگس را از دیگر آثار مشابه متمایز می‌کند، تقابل پیچیده میان مذهب و ایدئولوژی انقلابی است. شخصیت اصلی رمان، آرتور، جوانی است که ابتدا مذهبی است و به کلیسا اعتقاد دارد، اما بعد از تجربیات تلخ و خیانت‌هایی که از نزدیک‌ترین افراد به او می‌بیند، به یک انقلابی و ملحد تبدیل می‌شود. او با نام مستعار خرمگس به مبارزه با رژیم استبدادی می‌پردازد. آرتور شخصیت اصلی این رمان، پسر جوانی است که گذشته ی مبهمی دارد و شاگرد مونتانلی، پدر روحانی و مدیر آموزشگاه طلاب است. رابطه ی آرتور و مونتانلی کمی بیش از رابطه ی شاگرد، استادی است. آرتور پدر و مادر خود را از دست داده و چند برادر ناتنی دارد که رابطه ی خوبی با آن ها ندارد.

این کتاب داستانی سراسر از عشق ، شجاعت و ایمان را به تصویر می کشد. در کتاب خرمگس فعالیت سازمان «ایتالیای جوان» طی سالیان ۳۰ تا ۴۰ قرن نوزدهم ترسیم شده است. در آن عصر، پس از قلع و قمع ارتش ناپلئون، سراسر ایتالیا به هشت کشور جداگانه تقسیم شد و عملا در اشغال ارتش اتریش بود. رئیس کلیسای کاتولیک، پاپ رم، از اشغالگران اتریشی حمایت می‌کرد. ملت ایتالیا نیز در زیر این یوغ دوگانه رنج می‌برد و ستم می‌دید.

ظاهرا همه توجه نویسنده به تصویر کاراکتر قهرمانی یک فرد انقلابی معطوف بوده است. مردم پیشرو ایتالیا، لزوم اتحاد این کشورها و ایجاد یک دولت واحد را احساس کرده بودند و به خاطر استقلال ملی بر ضد فرمانروایی اتریشی‌ها به مبارزه می‌پرداختند. در کتاب خرمگس در کنار افکار و عقاید مختلف گونه‌های متفاوتی از عشق نیز تعریف می‌شود و بازی‌هایپشت پرده یک حزب را به‌طور کامل نشان می‌دهد. یکی از نکات جالب درباره وینیچ، ارتباط نزدیک او با جنبش‌های انقلابی و سوسیالیستی قرن نوزدهم بود. او در دوره‌ای با بسیاری از انقلابیون لهستانی و روسی آشنا شد و این آشنایی‌ها تأثیر عمیقی بر دیدگاه‌های سیاسی و ادبی او گذاشت. این ارتباطات منجر به تألیف خرمگس شد که به بررسی مبارزات آزادی‌خواهانه و انقلابیون علیه استبداد می‌پردازد.

تمام اعتقادات مذهبی او و كسی كه برای او تا این اندازه قابل احترام بوده در مقابل چشمانش فرو می ریزد؛ اما تغییر در این مسیر با رنج های مسیح گونه همراه است. در واقع رابطه ی كاردینال و آرتور تركیبی است از عشق پدر، فرزند گونه ای بی آلایش كه آرمان پسر و ایمان پدر بر آن سایه انداخته است. هردوی آن ها نمی توانند از آرمان خود دست كشند و همین امر موجب نابودی هر دوی آن ها می شود.

وینیچ علاوه بر نویسندگی، در زمینه‌های موسیقی و ترجمه هم فعالیت می‌کرد و به چندین زبان مسلط بود. او در دانشگاه لندن تحصیل کرد و در دوره‌ای از زندگی‌اش به‌عنوان مترجم در کتابخانه بریتانیا کار می‌کرد. اما بلافاصله بعد از مرگ آرتور و دیدن جسد غرق در خون او در نطقی بی سابقه مسیح و مسیحیت را زیر سوال می برد و چند روز بعد می میرد. قسمت های ابتدایی رمان با پیروی از سبك پاستورال آثار تولستوی به ایمان و اعتقادی پاك و به دور از تزویر می گذرد كه با همنشینی با طبیعت بكر كوه های آلپ تصویری از ایمان به مسیح می آفریند. مجادله ی انتهایی خرمگس و مونتانلی بار دیگر مفهوم انتزاعی ایمان و باور به مسیحیت را تایید می كند. دیالوگ های عمیق و چندآوایی میان آن دو، شیطان و خدای سارتر را به یاد می آورد كه ریشه هایی از رئالیسم روانكاوانه داستایفسكی را با خود به همراه دارد.

ابتدا به آثار ویلیام بلیک، شاعرانگلیسی، علاقه‌مند شد، سپس آثار شکسپیر و چارلز دیکنز بهزندگی‌اش راه یافتند. آرتور، شخصیتی حساس و معصوم داشت که با فردی به نام پدر مونتالی برای فراگیری معلومات مرتبط با کشیش شدن، آشنا شده بود. شخصیت اصلی رمان خرمگس فردی به نام آرتور بورتون است که گذشته مبهمی دارد.