داستان این کتاب در قالب اول شخص نوشته شده و در مورد مردی است که از سوراخ رف پستوی خانه اش منظره ای که همیشه نقاشی کرده می بیند و اسیر نگاه دختری اثیری می شود و زندگی اش تغییر می کند. روزی این مرد دختر را دم خانه اش می بیند و چند هنگامی بعد دختر اثیری در رخت خواب مرد به طور عجیبی جان می دهد.. این کتاب یکی از آثار مدرن فارسی است که تحسین منتقدان ایرانی و فرانسوی را برانگیخته است. اینک اشاره به چی داره باز نقدهای متفاوتی واسش وجود داره اینک دنیاست ک شهوت انگیزه و باید با کشتنش در روحمون رها شیم یا اینک نماد عشقه یا واقعا یک شخصه و انسانه یا زنشه یا … ولی نقدی ک خیلی برای متفاوت و با ارزشه اینک بد نیست از روی اسم کتاب هم نقدی داشته باشیم بوف کور؟! به نظرم بدنیست معنی اسم کتاب رو بفهمیم و درک کنیم وراجع بهش فکر کنیم .
تصاویر رمان هم زیبا و هم هولناک است و این قدرت را دارد که احساساتی قوی را برانگیزد و تاثیری ماندگار بر خوانندگان بگذارد. به عقیده من، یک فرد کتابخوان که دنبال به دست آوردن تجربههای مختلف است و دوست دارد دنیا را از زاویه دید نویسندههای مختلف ببیند، حتما باید سراغ صادق هدایت و بوف کور برود. احساسی که پس از خواندن بوف کور به دست میآورید یک احساس ناب و درجه یک است که کمتر کتابی، مخصوصا در بین رمانهای ایرانی، میتواند آن را به شما بدهد. جهانبینی صادق هدایت در بوف کور بسیار خاص است و هر فرد علاقهمندی را شگفتزده میکند. بوف کور که به عنوان برترین مخلوق از صادق هدایت شناخته میشود، به گفته بسیاری، مهمترین اثر ادبی قرن گذشته در ایران محسوب میشود.
سپس دختر اثیری را قطعه قطعه کرده داخل چمدانی گذاشته و به گورستان میبرد. گورکنی که مغاک دختر را حفر میکند طی حفاری، گلدانی مییابد که بعداً به راوی به رسم یادگاری داده میشود. راوی پس از بازگشت به خانه در کمال ناباوری درمییابد که بر روی گلدان (گلدان راغه) یک جفت چشم درست مثل آن جفت چشمی که همان شب کشیدهبود، کشیده شدهاست. از کتاب بوف کور به عنوان یکی از بهترین رمان های قرن ۲۰ یاد شده است.
کتاب بوف کور، رمانی نوشته ی صادق هدایت است که اولین بار در سال 1935 وارد بازار نشر شد.این رمان جاودان که به شکلی گسترده به عنوان شاهکار هدایت در نظر گرفته می شود، مهم ترین اثری است که در طول قرن گذشته، از ادبیات ایران به ادبیات جهان صادر شده است. بوف کور در ظاهر، خود را داستانی درباره ی عشقی محکوم به شکست معرفی می کند اما با ورق زدن هر صفحه از این کتاب ماندگار، حقایق، شکلی گنگ و گیج کننده به خود می گیرند و مخاطب خیلی زود درمی یابد که بوف کور، چیزی بسیار بیشتر از فقط یک داستان عاشقانه است. با وجود این که رمان بوف کور با آثار نویسندگانی همچون کافکا، ریلکه و آلن پو مقایسه شده، این اثر را به راحتی نمی توان در دسته ای مشخص طبقه بندی کرد. بوف کور، داستانی به یاد ماندنی و وهم آلود است درباره ی فقدان و سقوط در پرتگاه جنون. این اثر عجیب و کم نظیر از هدایت، سرشار از نمادگرایی هایی تأثیرگذار و تصاویر سوررئالیستی دلهره آور است و به داستان مردی جوان می پردازد که به خاطر از دست دادن معشوقه ی اسرارآمیز خود، در دنیای کابوس وار ناامیدی غرق می شود. همزمان با شوریدگی و دیوانگی تدریجی راوی، مخاطب در طوفان سهمگین نگرش تاریک هدایت نسبت به زندگی و هستی بشر اسیر می شود.
اگرچه این رمان با آثار کافکا، ریلکه و پو مقایسه شده است، اما در نهایت اثری منحصربهفرد محسوب میشود. دومین داستان روایت جوانی نویسنده است که از بیمارهای جسمی، ذهنی و روحی رنج میبرد. او که به اجبار خانواده خود با دختری که درکودکی با او همبازی بوده ازدواج میکند، در زندگی مشکلاتی از سوی زن و خانواده خودش برایش اتفاق میافتد که مرد از این شیوه زندگی متنفر است و این تنفر باعث اتفاقات عجیب و جالبی میشود که با خواندن کتاب بوف کور میتوانید به آن پی ببرید. داستان بوف کور لایههای پیچیده و سبکی سورئال دارد و پر از نمادها و کدهایی است که منتقدان ادبی سالها مشغول رمزگشایی آنها هستند. این نمادها به همراه تصویرسازیهای مبهوتکننده، فضایی وهمآلود به وجود آورده که تا مدتها دست از سر خواننده برنمیدارد.
بوف کور نخستین رمان مدرن ایران بود که به انگلیسی ترجمه شد. درمورد این که چرا هدایت اسم کتابش را «بوفِ کور» گذاشته است، بسیار گفتهاند. بنابراین هیچ کدامشان آن نبوده است که خودِ بوف کور میخواهد بگوید.
البته قبل تر هم بود اما بیشتر شد و یه جورایی دوباره به یادم اومد چون تلاش میکردم ازش فرار کنم.حدود دو سال میگذره از اون موقع و من که حالا خوب شدم دوباره خوندمش. من با تمام وجود با مرگ روبرو شدم دوران افسردگیم و حالا که خوب شدم هر چی از مرگ بگن برام تاثیر بدی روم نداره. کسی این کتابو میخونه و حس خودکشی میگیره که تو عمرش فکر نکرده درباره مرگ و پوچی و اینکه شاید دنیای دیگه ای وجود نداره .
ماشاالله آجودانی، پژوهشگر مطرح تاریخ و ادبیات مشروطه نیز بوف کور را شاهکار بیمانند ادبیات معاصر فارسی مینامد. – ماشاالله آجودانی، پژوهشگر مطرح تاریخ و ادبیات مشروطه، بوف کور را شاهکار بیمانند ادبیات معاصر فارسی مینامد. بعضی کتابها یک داستان یکی بود یکی نبود که از یه جایی شروع بشه و اتفاقاتی بیفته و به آخر داستان برسه و یک نتیجه گیری داشته باشه نیست؛ بعضی کتابها را باید فقط خواند و در لحظه حس کرد و بهش فکر کرد و بین شخصیت ها و صحنه های داستان ارتباط پیدا کرد و لذت برد. «مادلین»، «آتشپرست»، «آبجی خانم»، «مردهخورها» و «آب زندگی» نیز عناوین داستانهای دیگر این کتاب هستند. راوی پیالهای شراب کهنه به او میدهد و کمی بعد میفهمد که زن مُرده است. از دید هدایت واقعا زندگی یک آیینه دق است به طوری که بارها از این استعاره استفاده میکند و به طرزی شگفت انگیز زندگی نباتی اکثر ما ها رو به نمایش میگذاره که تنها داروی اون مرگه .
سلامجالبه،نقدهارو که میخوندم انگاری هیچکدومشون مثل هم نیستن یعنی هرکسی یه برداشت خاص،حالا نسبت به افکار خودش رو داره و نشون میده که این کتاب فوق العاده از یه نویسنده بی همتاست. «من همان قدر از شرححال خودم رَم میکنم که در مقابل تبلیغات آمریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولّدم به درد کسی میخورد؟ اگر برای استخراج زایچهام است، این مطلب فقط باید طرف توجّه خودم باشد. گرچه از شما چه پنهان، بارها با منجّمین مشورت کردهام، اما پیشبینی آنها هیچوقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگان است؛ باید اول مراجعه به آراء عمومی آنها کرد چون اگر خودم پیشدستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانه زندگیام قدر و قیمتی قائل شده باشم.
ما متوجه میشویم که تنها داروی آن «فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است.» ولی ما میدانیم که این نوع مسکنها در نهایت منجر به سقوط میشوند و به جای تسکین درد، باعث بدتر شدن آن میشوند. – بارها به فکر مرگ و تجزیه ذرات تنم افتاده بودم، بهطوریکه این فکر مرا نمیترسانید برعکس آرزوی حقیقی میکردم که نیست و نابود بشوم، از تنها چیزی که میترسیدم این بود که ذرات تنم در ذرات تن رجالهها برود. این فکر برایم تحملناپذیر بود گاهی دلم میخواست بعد از مرگ دستهای دراز با انگشتان بلند حساسی داشتم تا همهه ذرات تن خودم را بهدقت جمعآوری میکردم و دودستی نگه میداشتم تا ذرات تن من که مال من هستند در تن رجالهها نرود. – تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود.
ثبت ديدگاه