او به‌موجب مشکلات فیزیکی ناشی از تصادف به مادر همسرش وابسته شده است. اوگی نمی‌تواند اندوه خود را با این زن سهیم شود؛ چراکه او در حال سوگواری برای تنها فرزندش است و در زمانی کوتاه، یک پرستار و یک فیزیوتراپیست را استخدام و مدت اندکی بعد از استخدام اخراج کرده است. او در نهایت خودش مسئولیت نگهداری از اوگی را قبول می‌کند. اوگی هم‌زمان با این که تلاش می‌کند با رنج ناتوانی و وابستگی کنار آید، به فرازونشیب‌های ازدواج خود فکر می‌کند.

عمده شهرت او از فیلمنامه های مختلفی ست که نگاشته است. گوکان هورزوم همچنین کارگردان و تهیه کننده سینما نیز هست. اولین فیلم او به نام Arkadaslar Arasinda در سال ۲۰۱۳ اکران شد. اما نویسندگی رمان را از سال ۲۰۱۵ و با انتشار کتاب سایانورا علیه صبح آغاز کرد. کتاب گودال نوشته پیان هه یانگ با ترجمه محمد عباس‌آبادی از سوی انتشارات کتابسرای تندیس منتشر شده است. تاکید و ارتباط نام کتاب با باغچه را چندان پررنگ درنظر نگیرید.

ولی با سختکوشی و اراده‌ای که از خود نشان می‌دهند، تقدیر از پیش تعیین شده خود را عوض می‌کنند و سایه نحس نفرینی را از سرزمین پهناوری بر می‌دارند. کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند. ناگهان از اینکه باید کارش را پنهان کند، احساس عصبانیت و خستگی کرد. تمام شب را بیدار بود؛ کلی راه رفته و به‌سختی زمین را کنده بود. آدرنالینی که ترشح شده بود، خسته‌اش کرده بود؛ خستگی به‌صورت خشمی خروشان در او بروز کرد. با خودش فکر کرد، حیف که نتوانستیم توله‌هایش را بگیریم.

ناگهان از فکر لمس کردن دوبارۀ‌ گورکن دلش به‌ هم خورد؛ از فکر به هر کاری که حرمتش را نگه دارد. چون جای کندن گودال نداشتند، گورکن را بسته بودند به درخت و سگ‌های شکاری را انداخته بودند به جانش. برای ‌همین، پوست پاهای گورکن پاره و با سیم بریده شده بود.

شاید حتی دلهره شما را برانگیزد تا سرعت خوانشتان را دو برابر کنید، اما پیشنهاد می‌کنم این کتاب کم‌حجم را آرام بخوانید و تمام سرنخ‌ها را جست‌وجو کنید. و مثل من تا روزها خاطره‌ی خواندن این کتاب از سر و جانتان بیرون نرود. شما می‌توانید معرفی محصول جذاب و پرفروش مورد نظرتان رو در ادامه بخونید. بسیار داستان روان و زیبایی داره..واقعا از خوندنش لذت بردم با اینکه نسخه سینمایی این کتاب رو سال ها پیش وقتی بچه بودم دیدم(که خیلی خوب بود) و تداعی خاطرات خوب دوران کودکی بود. مطالعه داستان برای نوجوانانی که مشکلات زندگی را دلیلی بر بدشانسی و بداقبالی خود می‌دانند، توصیه می شود. جذابیت و کشش داستان، لذت مطالعه آن را دوچندان می‌کند.

از فضای سرد بیمارستان و خاطرات کم‌رمقی که برایش باقی‌مانده به خاطر می‌آورد که او و همسرش تصادفی مهیب را از سر گذرانده‌اند. اوگی توانایی حرکتش را از دست داده، همسرش اما زنده نمانده است. در روزهای پیش رو اوگی درمی‌یابد تنها فرد باقی‌مانده از خانواده‌ی کوچکش، مادرزنش است که اکنون سرپرست و به نوعی تیمارگر او شده است. اما جرقه آخر مانند پرتوی نور چراغ قوه‌ای در دل تاریکی می‌ماند که شما را میخکوب می‌کند، بطوریکه هیچ‌گونه حرکت واکنشی نمی‌توانید انجام دهید. لوییس سکر نویسنده‌ی مشهور داستان‌های طنز و تلخ برای کودکان و بزرگسالان است. سکر در باب موضوعات آشنا برای کودکان و بزرگسالان، مانند دوستی، روابط خانوادگی، غلبه بر موانع، شخصیت‌سازی و پیامدهای انتخاب‌ها می‌نویسد.

کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می‌کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتاب‌ها و کتابخانه خود دسترسی دارید و می‌توانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقه‌ها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است.

آینده به طرز یاس‌آوری برایشان دوردست به نظر می‌رسید و زمان حالشان تکرار وقایعی مشابه و یکنواخت بود. خودشان را با نوبتی خواندن یک کتاب و صحبت درباره‌ی آن، موقع تمام شدنش سرگرم می‌کردند. ابتدا تصور می‌کنید که داستان درباره‌ی روزگار سخت اوگی پس از تصادف و فلج شدنش است. یا حتی شاید درباره‌ی ارتباط برقرار کردن با مادرزن ساکت و گوشه‌گیرش باشد. مادزنی که تنها دلبستگی خود را در این دنیا از دست داده و داغدار مرگ دخترش است.

نمی‌خواست کسی صورت نابودشده‌اش را ببیند، ناله‌هایش را که فقط با تقلای زیاد از پس گلویش درمی‌آمد، بشنود. از اینکه خودش در این فلاکت به سر ببرد و آن‌ها نه، عصبانی می‌شد. بااین‌حال، فکر اینکه هیچ‌کس نیاید حتی بیشتر از آن مضطربش می‌کرد. بنابراین همهٔ کسانی را که به ملاقاتش می‌آمدند می‌دید. همهٔ آن‌ها اوگی را به یاد جایی می‌انداختند که می‌بایست باشد.