دو سال بعد به‌خاطر دلایلی از کار اخراج شد، ولی خیلی زود توانست مدیر تولید یک انتشارات بشود و به‌خاطر کارش با نویسندگان کشورش آشنا شد و از سال ۱۹۹۵ تا ۲۶ سال به کار ترجمه آثار نویسندگانی بزرگ مثل تولستوی پرداخت. وقتی ۴۴ سال داشت، دومین کتاب خود که شامل شعر بود به نام اشعار محتمل را چاپ کرد و این نقطة بازگشت ژوزه به دنیای نویسندگی بود، پس از انقلاب از کار بیکار شد، ولی تفاوتی وجود داشت، ناامیدی. هیچ امیدی نداشت و برای همین تمام‌وقت خود را برای نویسندگی صرف کرد، برای تمرکز زیاد به دهکده‌ای رفت و روش یادداشت‌نویسی را به‌عنوان روشش انتخاب کرد.

در سال ۱۳۴۷ از دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. از سال ۱۳۶۰ بهطور حرفه ای به کار ترجمه ادبی پرداخت. مهدی غبرایی، از آن دسته مترجمانی است که گاهانه ترجمه می کند، زبان مبدأ را می شناسد و به زبان مقصد مسلط است. در واقع او امانتداری است که آثار را مانند فرزندان خود دوست دارد و برای آنها ارزش قائل است. پس از کوری ناگهانی اولین مرد در شهر، این مشکل به‌صورت عجیبی در نقاط مختلف شهر و در تعدادی از افراد دیگر بروز پیدا می‌کند. همه‌ی این افراد بدون پیدا شدن هیچ علت مشخصی، ناگهان متوجه شده‌اند که بینایی خود را از دست داده‌اند.

عابرین پیاده ای که منتظر ایستاده بودند، قدم زنان از روی خط کشی سفید از روی آسفالت سیاه گذشتند و به آن طرف خیابان رفتند. راننده ها بی صبرانه کلاچ را زیر پا فشار می دادند و ماشین های، حاضر، مانند اسب هایی بی قرار که در انتظار ضربه ی شلاق باشند، عقب و جلو می رفتند. عابرین پیاده از عرض خیابان رد شدند اما چراغی که باید به ماشین ها اجازه ی حرکت بدهد، هنوز چند ثانیه ای وقت را نشان می داد. در میان تمام ترجمه‌های طاقچه به ترتیب ترجمه‌های غبرایی (مرکز)، امرایی (مروارید)، پارسای (روزگار) و روشنفکر (مجید) بهتر و مقبول‌تر هستند و در میان کاربران طاقچه محبوبیت بیشتری دارند. غبرایی آن‌ها را همسر چشم‌پزشک، چشم‌پزشک، دختر عینکی، پسر لوچ، مردی که اول کور شد و پیرمردی که چشم‌بند داشت نام گذاشته است.

مایعی بیگانه بود که به‌هرحال به خودش تعلق داشت، ولی چاره‌ای برای رهایی از آن نمی‌یافت. به‌آرامی و بادقت کوشید با دست سالم، جای فرو رفتن شیشه را که به تیزی خنجر بود، بیابد. انگشست شست و اشاره را به هم نزدیک کرد و شیشه را بیرون آورد. این بار آن را به اندازه‌ای محکم بست که مانع خون‌ریزی شود. به نظر می‌رسید به‌عمد چشم‌ها را می‌بندد و باز می‌کند و هر بار، گویی از سفر بازگشته باشد، همه‌ی شکل‌ها و رنگ‌ها، بدون تغییر و به همان صورتی که آن‌ها را می‌شناسد، منتظر او هستند.

او بعد از آن به سراغ اثری از رومن گاری رفت که در آن سال‌ها در پاورقی کتاب هفته چاپ می‌شد. مهدی غبرایی ادعا می‌کند همیشه کتاب‌هایی را برای ترجمه انتخاب کرده که موردعلاقه و در حد توانش بوده‌اند و اگر اثری در گذشته به بهترین شکل ترجمه شده باشد، او دیگر ضرورتی برای ترجمه‌ی دوباره‌ی آن اثر نمی‌بیند. تصور کنید که روزی از خواب بیدار شده‌اید و به‌عنوان تنها فرد بینا در شهر، شاهد کور شدن تمام انسان‌ها هستید. کتاب کوری که رمانی خاص به قلم ژوزه ساراماگو است و ازجمله آثار کلاسیک ادبیات داستانی محسوب می‌شود، فرصت تجربه‌ی چنین موقعیتی را در اختیار شما می‌گذارد.