فردا کتاب را که آورد نظرش را پرسیدم.شروع کرد به تعریف و تمجید. نتوانستم با هیچکدام از عناصر داستان رابطه برقرار کنم. با زحمت فراوان آنرا تمام کردم.با حس کسالت بیش از حد.
یک حرکت ناگهانی نیزه ماهی و غفلت پیرمرد باعث زخم شدن دست او شد. او که می دانست برای شکار و بالا کشیدن نیزه ماهی نیاز به قدرت دارد تصمیم گرفت ماهی تنی که قبلا شکار کرده بود را بخورد تا نیرو و انرژی اش در اثر زخم از بین نرود. پیرمرد و دریا، داستان دوستی پیرمردی با دریاست که با سعی و تلاش می خواهد بر بدشانسی خود غلبه کند.
زمانی که آن ها نیزه ماهی ماده را تکه تکه می کردند نیزه ماهی نر پرشی کرد تا درون قایق را ببیند و از اوضاع نیزه ماهی ماده خبردار شود . پیرمرد به خاطر داشت که پسرک از این اتفاق خیلی ناراحت شده بود. یادآوری پسرک باعث شد که بازهم دلش برای او تنگ شود و آرزو کند که کاش او نیز همراهش بود.
روز بعد پیش از طلوع آفتاب پیرمرد به ساحل میرسد و با خستگی دکل قایقش را به دوش میکشد و راهی کلبهاش میگردد. شاگرد پیرمرد- مانولین- که نگران او بودهاست با خوشحالی او را صحیح و سالم در کلبهاش مییابد و برایش روزنامه و قهوه میآورد. وقتی پیرمرد بیدار میشود- آن دو دوست به یکدیگر قول میدهند که بار دیگر به اتفاق برای ماهیگیری به دریا خواهند رفت. پیرمرد از فرط خستگی دوباره به خواب میرود و خواب شیرهای سواحل آفریقا را میبیند. پیرمرد و دریا (The Old Man and The Sea)، آخرین کتابی است که ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) مشهور، پیش از مرگ به چاپ رساند. این کتاب، از همان روزهای نخست چاپ، بسیار پرفروش بود و نقدهایی سراسر تعریف و تمجید را از آن خود کرد.
این وزن ماهی بود و پیرمرد به او ریسمان داد و چنبر اول از دو چنبر یدک را باز کرد. همینگوی در نوشته هایش ذهنیت نویسنده از داستان را حذف کرده و خواننده را عناصر داستان تنها می گذارد و همچنین گفت و گو میان شخصیتها در داستانهای همینگوی بسیار نقش اساسی دارند. مرگ همینگوی خودخواسته بود اما روزنامهها آن را «تصادفی» اعلام کردند. پنج سال بعد از مرگش، ماری، همسر چهارم ارنست، فاش کرد که او خودکشی کرده است. وقتی از او پرسیدند چرا قبلاً به این قضیه اشاره نکرده بود، گفت چون قبلاً کسی در این باره سؤال نکرده بود. او در سال ۱۹۲۶ اولین رمان خود بر پایه تجربههای بدست آمدهاش از اسپانیا با نام “خورشید هم طلوع میکند” به چاپ رساند.
ثبت ديدگاه