این رمان با جشن ورونیکا و ادوارد به پایان میرسد، درحالی که از موسسه فرار میکنند تا زندگی و آینده مشترک خود را جشن بگیرند. ماری، همسر، مادر و وکیل موفق، به دلیل حملات پانیک شدید تحت درمان قرار گرفته است. اگرچه دکتر ایگور به او گفته که میتواند به خانه بازگردد، اما ماری گفته که میخواهد در موسسه بماند تا به شوهرش مهلت دهد به خاطر ماهها استرس قبل از بستری شدنش بهبود یابد. اگرچه در ابتدا از خودکشی ناموفق خود ناامید شده است، اما با ادامه روزها، متوجه میشود که زندگی را کاملتر از همیشه تجربه میکند، زیرا کاری برای از دست دادن ندارد.
او هر روز را یک معجزه در نظر میگیرد، وقتی تعداد چیزهای غیر منتظرهای را در نظر بگیرید که میتواند در هر ثانیه از وجود شکننده ما اتفاق بیفتد میبینید که در واقع اینطور است. کاش همه میتوانستند دیوانگی درونی خود را بشناسند و با آن زندگی کنند آیا دنیا به جای بدتری برای زندگی تبدیل میشد؟ نه، مردم عادلتر و شادتر خواهند بود. هرگز به کسی رابطهی جنسی تحمیل نکن زیرا به منزلهی تجاوز به عُنف تلقی میشود. هرگز به کودکان تجاوز نکن که از جمله گناهان کبیره محسوب است. سوایِ آنها، تو آزادی، همواره کسی یافت میشود که تمایلاتی شبیه تمایلات تو داشته باشد. بخشی از نواختن پیانو توسط کوئلیو به عنوان رشد خودآگاهی و افزایش اعتماد به نفس در ورونیکا نشان داده میشود.
بالاخره توانست به خواستهاش رسیدگی کند و چند روزی با آن کار کند، بدون اینکه حتی از قضاوت مردم دربارهاش بترسد. این کتاب کهن الگویی از امید را ارائه میدهد و موقعیتی را به تصویر میکشد که در آن شادی، آزادی، صداقت و حقیقت همه در چالش برانگیزترین و محدودترین شرایط ممکن به وجود میآیند.
ما زندگی خود را صرف این میکنیم که بفهمیم زندگی در واقع چیست و وقتی پایان آن فرا میرسد، میترسیم و نمیدانیم پس از مرگ با چه چیزی رو به رو میشویم. به طور خلاصه، ما در مورد هر یک از آنها کاملاً بی اطلاع هستیم. __دیوانه بمانید اما مانند عاقلان رفتار کنید،خطر متفاوت بودن را بپذیرید اما بدون جلب توجه متفاوت باشید.
ورونیکا به آن چه ندارد میاندیشد و زندگی خود را دوباره ارزیابی میکند. جملاتی از کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد-در دنیایی که هر کسی به هر بهایی،برای بقایش میجنگد، در مورد رفتار کسانی که تصمیم میگیرند بمیرند، چه قضاوتی میشود کرد؟هیچ کس نمیتواند قضاوت کند. او نزدیک یک هفته بین زندگی و مرگ سرگردان است، ولی آگاهیاش از مرگ باعث میشود شدیدتر زندگی کند و کارهایی را انجام دهد که پیش از آن هرگز نکرده بود. در رمان ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ورونیکا دختر جوانی که به دنبال مرگ رفته، زندگی را می یابد. او نزدیک یک هفته بین زندگی و مرگ سرگردان است ، ولی آگاهیاش از مرگ باعث میشود شدیدتر زندگی کند و کارهایی را انجام دهد که پیش از آن هرگز نکرده بود. کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد رمانی خارق العاده از پائولو کوئیلو است که برای نخستین بار در سال 1998 منتشر شد و به عنوان یازدهمین اثر این نویسنده نظرهای بسیاری را از آن موقع تاکنون به خود جلب نموده است.
به همه میگم بچههام تنها دلیلم برای زندگی هستن، اما درحقیقت، زندگی من تنها دلیلِ وجودِ اوناست. پائولو کوئیلو در ۲۴ آگوست سال ۱۹۴۷ در شهر ریودوژانیرو متولد شد. او در خانوادهای رشد کرد که عقاید مذهبی مسیحی کاتولیک مادر و پدرش آنچنان سفت و سخت بود که پائولو حتی با نفس کشیدن در هوای خانه هم میتوانست فشار این عقاید را بر خود احساس کند. با توجه به حرفها و نظراتم در بالاتر ممکن است احساس کنید که ورونیکا از بیدردی کارش به خودکشی کشیده است.
پدرش به شدت مخالفت میکند و او را به ادامه راه خود، یعنی به سمت دیپلمات شدن سوق میدهد. زمانی که از علائم ماری درمان شده است و آماده میشود آنجا را ترک کند و زندگی خود را از سر بگیرد، یکی از همکارانش به او میگوید که باید استعفا دهد. ورونیکا در حالی که در مؤسسه است، با تعدادی از بیماران با تجربیات مختلف در مورد “جنون” ملاقات میکند. او تمام هفته، خود را برای این مشاوره آماده میکرد و شب گذشته پلک روی هم نگذاشته بود. «خداوند از گذشته، حال و آینده با خبر است.» در این صورت، خدا ورونیکا را با اطلاع کامل از این که کارش به خودکشی خواهد انجامید، به این جهان فرستاده و از اعمال او یکه نمیخورد. اگر از خواندن داستانهای روانشناختی لذت میبرید، این کتاب به شما پیشنهاد میشود.
تا اینکه دکترها اعلام می کنند ورونیکا بیشتر از یک ماه دیگر زنده نیست و او میفهمد که باید به این عشق بیسرانجام خاتمه دهد. این کتاب پائولو کوئلیو دربارهی کسانی است در قالبهای معمول اجتماعی نمیگنجند. درباره جنون است و نیاز به یافتن راهی متفاوت برای زندگی، برای کسانی که اغلب با پیشداوریهای دیگران آزار می بینند، فقط به این دلیل که مثل دیگران فکر نمی کنند. نویسنده کتاب «پائولو کوئلیو»ست که نیازی به معرفی نداره و نوشتههاش با ذائقه عامه ایرانیها جور درمیاد. کوئلیو در طول زندگیش سه بار توی بیمارستان روانی بستری شده و همین باعث شده دیوونههای داخل کتاب خیلی قابل باور و واقعی باشن. کوئلیو یکی از موفقترین نویسندگان موثر جهان است و نزدیک به ۲۱۰ میلیون نسخه از کتابهایش در بیش از ۱۷۰ کشور جهان به فروش رفته است.
ثبت ديدگاه