فرض کنید نویسندهای هستید که منبع الهامش را گم کرده است. او به این فکر میکند که اگر جایی که هست را ترک کند و در دل طبیعت به نوشتن مشغول شود، فرشتههای الهام دوباره روی دوش او مینشینند؛ بنابراین تصمیم میگیرد با خانواده اش به هتلی دور افتاده در فصل زمستان برود. هتلی که در روزهای گرم سال بر و بیایی دارد، اما در فصل زمستان خالی است و سوت و کور.
غریزهی اضطرار تمایل ما به اقدام سریع در مواجه با خطر رو نشون میده و در چنین کاری ما از دیگر غرایزمون نیز کمک میگیریم. تمایل ما به در نظر گرفتن اشیا، افراد و یا کشورهایی که در واقع بسیار متفاوت از هم هستند در یک گروه. تمایل ما به تقسیم همه چیز به دو گروه مجزا و اغلب متضاد با تصور اینکه شکافی میان آنهاست (ما و دیگران). هانس این کار رو شبیه این میدونه که بالای آسمانخراشی بایستی و از بالا شهر رو نگاه کنی.
کتاب حاضر نخستین بار تحت عنوان «زندگی بر محور حقیقت» با ترجمه امیرحسین فاضلیمقدم توسط نشر کتاب کولهپشتی فیپا گرفته است. صِرف معرفی کتاب در متمم لزوماً به معنای تأیید محتوای آن کتاب نیست. ممکن است نقاط ضعف برخی کتابها پررنگتر از نقاط قوتشان باشد. ضمن این که معرفی کتاب در متمم لزوماً به این معنا نیست که آن کتاب جزو منابع تدوین درسها بوده است.
سیکل های معیوب را شناخت و بر دادههای درست پافشاری کرد. به عقیده نویسنده کتاب واقعیت، داده های نا مرتبط منجر به تصمیمات اشتباه می شوند. او می گوید هرگز به پیش بینی ها و طالع بینی ها اعتماد نکنید.
آنها همچنین رسانههایی را که تمایل دارند داستانهای منفی و هیجانانگیز منتشر کنند را مقصر میدانند. این کتاب سعی میکند تصورات رایج و غلطی که در مورد جهانبینی وجود دارند را مورد بررسی قرار دهد. نویسندگان این اثر دیدگاهی را ترویج میدهند که به جای ترس، بر آمار و واقعیتهای علمی پایهگذاری شده است. بیل گیتس میگوید اگر چه بیشتر افراد دسته چهارم ثروتشان را به وسیله هوش مالی بالای خود به دست آوردهاند، اما به هرحال بیشتر جمعیت کره زمین در دسته دوم و سوم قرار دارند. پس اینکه مدام فکر کنیم جزو انسانهای بدبخت روی زمینیم یک اشتباه بزرگ است.
در طول بیست سال گذشته تعداد افرادی که در فقر مطلق زندگی میکردند رو به کمتر از نصف رسوندیم ولی این قضیه هیچوقت تیتر خبر صبگاحی روزنامهها نشد. عمدهی کتاب دربارهی 10 غریزهای است که جلوی دید واقعبینانهی ما به جهان رو گرفتهاند. این غرایز شامل ترس (ما توجه بیشتری به چیزهای ترسناک میکنیم)، اندازه ( اعدادِ تنها تاثیر بیشتری نسبت به چیزی که هست دارند)، شکاف ( اکثر مردم بین دو بینهایت گیر میکنند) میشوند. با اشاره به هر کدوم، رزلینگ توصیههای کاربردی دربارهی غلبه بر تعصبات ذاتیمون پیشنهاد میده. از شواهد امر پیداست، دنیا با همهی نقصهاش نسبت به چیزی که ما فکر میکنیم در شرایط بهتریه. ولی وقتی که به جای قبول جهانبینی مبتنی بر واقعیت موجود همیشه دربارهی همه چیز نگرانیم، توانایی خودمون در تمرکز بر چیزی که بیشتر از همه ما رو تهدید میکنه رو از دست میدیم.
حتی افرادی با دسترسی به آخرین اطلاعات، تصور نادرستی از جهان داشتند. و من متقاعد شدم، تقصیر رسانهها، تبلیغات، اخبار جعلی یا حقایق اشتباه نیست. کتاب واقعیت نشان میدهد که با درک و شناسایی غریزههای انسانی میتوان دیدگاههای بدبینانه و دراماتیک تغییر داد و به سمت دیدگاههای مبتنی بر واقعیت و منطق حرکت کرد.
ثبت ديدگاه