او متولد ۴ مارس ۱۹۶۵ در شهر کابل افغانستان است، رمانهایش به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر و در بیش از ۶۰ کشور دنیا و به زبانهای مختلفی از جمله فارسی ترجمه شده است. کتاب «هزار خورشید تابان» توسط «خالد حسینی» نویسندهٔ موفق افغان نوشته شده است. او در کتاب اول خود با نام «بادبادک باز» به سراغ سختیها و مشکلات مردان در افغانستان پس از ورود طالبان رفته بود. مدتی بعد و در کتاب هزار خورشید تابان، خالد حسینی از دغدغهها و مشکلات طاقتفرسای زندگی زنان افغان، صحبت میکند.
مقابلهای که اجازه میدهد زندگی به جای حرکت رو به سیاهی، به روشنایی و نور متمایل شود. این دیدگاه و رویکردیست که دو شخصیت مریم و لیلا در رمان هزار خورشید تابان، از خود نشان میدهند. دو زنی که سالهای کودکی، نوجوانی و اوایل جوانیشان را زیر غبار جنگ و توحش مردانه از دست دادهاند، اما باز هم به روزهای آینده امیدوارند. امید و دوستیای که میان این دو نفر است، به سلاح آنها برای رویارویی با تمام رنجها و بهخصوص شوهرشان رشید تبدیل میشود.
او عمده ی شهرتش را مدیون دو رمان بادبادک باز و هزاران خورشید تابان خود است. خالد حسینی در کتاب خود دید بسیار جالب و شگفت انگیزی را درباره کشور افغانستان بیان میکند که جذابیت خواندن کتاب را در بین مخاطبان خود دو چندان میکند. به همین دلیل مخاطبان دوست دارند هزاران خورشید تابان بهترین ترجمه را داشته باشد. در سال ۲۰۰۷ فیلمی برگرفته از این رمان خالد حسینی و با همان عنوان «بادبادکباز» ساخته شد که آن نیز با استقبال فراوانی مواجه شد. رمان «بادبادکباز» در بیش از هفتاد کشور دنیا فروخته شد و تا حدود صد هفته در لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار داشت.
کتاب «خیلی محرمانه؛ خاطرات حسن تابانمنش از کودکی تا پایان ماموریت در مصر» نوشته فاطمه ملکی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شد. درحقیقت، حتی خوشحال هم میشد که رشید روابط زناشوییشان را مقدس میدانست و از ناموسش حمایت میکرد. مریم که اسم نیکسون و رسواییاش را تا آن موقع اصلاً نشنیده بود، هیچ حرفی نزد. فقط دلواپس منتظر بود که حرف رشید تمام شود، سیگارش را خاموش کند و برود، و موقعی که صدای در اتاق خواب رشید را میشنید، دلشوره اش پایان میگرفت.
مریم بعد از آنکه به پدرش پناه می برد، پدرش برای آنکه هر چه زودتر این دختر نطلبیده را از خود دور کند، او را به وصلت مردی به نام رشید در می آورد و سرنوشت مریم را بدست او که فردی زن ستیزیست، می سپارد. زنان برقع پوشی که درست مثل خورشید در پس ابر مانده اند، دوست داشتم بدانم در این سی سال، در مسیر تندباد سرنوشت افغانستان چه بر آنها گذشته است. همان جا بود که تصمیم گرفتم داستانی درباره زنان سرزمین ام بنویسم، خورشیدهای تابانی که در پس برقع ها پنهان هستند.
خالد حسینی در کتاب خود، هوشمندانه از نوعی نثر و داستانگویی ساده و روان استفاده میکند. چراکه وقتی یک نویسنده کوشش دارد تا مجموعهای از واقعیات را در جهت بازنمایی مصائب یک سوژهی بهخصوص و جهت ایجاد همدلی انسانی روایت کند، باید تا حد ممکن از تکنیکهای پیچیده و ادبی بکاهد. درواقع ساده و روان گفتن و زدودن از عناصر تکنیکال و خصیصههای هنری، موجب میشود که مخاطب بدون توجه به عناصر دیگر، بهطور مستقیم با سوژهی مورد نظر ارتباط برقرار کند.
ثبت ديدگاه