با این حال، کافکا درزمان حیاتش توانسته بود ۹۰ درصد آثارش را درست قبل از مرگش بسوزاند. بخش اعظم آثار او که هنوز وجود دارد از داستانهای کوتاه تشکیل شده است. غذا نمادی از باقی مانده توجه خانواده گرگور به پسرشان است. گریت، مهمترین شخصیت ثانویه رمان، مسئولیت تغذیه و رسیدگی به گرگور را بر عهده میگیرد. به خاطر گریت است که او میتواند غذا بخورد و ذرهای از انسانیتاش را حفظ کند.
در ادامه درباره دلایلی که باید مسخ را بخوانیم، صحبت خواهیم کرد. ممکن است خودتان مترجم باشید، کتاب مسخ را ترجمه کرده باشید و حالا فقط به ویراستاری نیاز پیدا کرده باشید. در این صورت، خدمات ویرایش تخصصی ترجمیک یکی از بهترین گزینههای پیش رویتان است. کافکا برای شرح حال گرگور از کلمه آلمانی استفاده کرده است که به راحتی نمیتوان آن را ترجمه کرد و تقریباً نشان دهنده هر موجود یا چیز ناپاکی است. کافکا و هدایت مانند دو برادرِ خونی بودند که در دو منطقهی جغرافیایی جدا و در سالهایی متفاوت به دنیا آمدند و بزرگ شدند اما در نقطهای به هم رسیدند.
گرگومیش غروب بود که گرگور از خوابی سنگین که شبیه بیهوشی بود چشم گشود. به هر حال حتی اگر مزاحمش نمیشدند، بیتردید خودش کمی بعد بیدار میشد چون احساس میکرد بهاندازهی کافی استراحت کرده و حالا کاملاً هوشیار و سرحال است؛ اما بهنظرش انگار از قدمهای سراسیمه و بستهشدن بااحتیاطِ در راهرو بیدارشده بود. نور ملایمی که از چراغهای برقی خیابان به اتاق میرسید، گوشهوکنار سقف و قسمت بالایی اثاثیهی آن جا را روشن میکرد اما آن پایین و دوروبر گرگور در تاریکی فرورفته بود. خودش را بهآرامی بهسمت در کشید، کورمالکورمال با کمک شاخکهایش راهش را پیدا کرد. میخواست ببیند آن بیرون چه اتفاقی افتاده است؛ هنوز در استفاده از شاخکهایش ناشی بود و تازه برای اولین بار داشت به اهمیت آنها پی میبرد. احساس میکرد سراسر سمت چپ بدنش را زخمی دردناک فراگرفته و واقعاً ناچار بود روی دو ردیف پاهایش لنگلنگان حرکت کند.
یکی از درگیری های کافکا با خوانواده اش و بویژه پدرش در تنبلی او برای نوشتن و چاپ آثارش بود. گرگور از خواب بیدار میشود و میبیند که یک نفر شیر و نان در اتاقش گذاشته است. در ابتدا هیجان زده میشود، اما به سرعت متوجه میشود که طعم شیر را که زمانی یکی از غذاهای مورد علاقهاش بود، دیگر دوست ندارد. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، ترجمه کتاب مسخ توسط چندین مترجم انجام شده است. اولین مترجمی که این کتاب را ترجمه کرد، صادق هدایت بود. صادق هدایت این کتاب را غیر مستقیم و از زبان فرانسوی ترجمه کرد.
کافکا با تیزبینی میخواهد به خواننده نشان دهد که گرگور قبل از اینکه به حشره تبدیل شود باز هم مسخ شده بود و خودش نبود. نکتهی غمانگیز اینجاست که گرگور حتی وقتی حشره است باز هم به فکر قرضهای خانواده و بدبختیهای آنهاست. اولین نگاه این است که وضعیت جسمی گرگور و خانوادهاش را نمادین ببینیم. در این وضعیت، این انسان نیست که میتواند شرایط جدیدی برای خودش رقم بزند بلکه این شرایط بیرونی است که وضعیت او را تعیین میکند. لحن کافکا در کتاب مسخ روشن و دقیق و رسمی، تضادی حیرتانگیز با موضوع کابوسوار داستان دارد؛ او در مسخ تنهایی بشر و سرگشتگی و گسیختگیش را از جامعه پرآشوب نشان میدهد. او در عوض آنها را منتشر کرد و آثار کافکا تقریباً بلافاصله مورد توجه مثبت منتقدان قرار گرفت.
بعداز شناخت این اثر فاخر، اگر قصد خرید اینترنتی کتاب مسخ را دارید، در همین صفحه، آن را به سبد خرید خود اضافه نمایید و پس از ثبت سفارش، در اسرع وقت آن را درب منزل تحویل بگیرید. کتابانه به عنوان یکی از معتبرترین فروشگاههای فعال در حوزه کتاب، این اثر فاخر ادبی را با بهترین ترجمهها در دسترس شما همراهان قرار داده است. ندیدم توی نظرات کسی از توانمند شدن سه نفر که انگار ناتوان شده بودند، حرفی بزنه.ی وقتایی نباید بذاریم با توانایی ما،اطرافیانمون ناتوان بشن و در این نقش غرق بشن. آیا شما نیز رمان مسخ اثر فرانس کافکا را خواندهاید؟ خوشحال میشوم که دیدگاههای خود را درباره این رمان، از طریق ارسال نظر با من و سایر خوانندگان این نوشته درمیان بگذارید. در واقع، او به دوستش ماکس برود دستور داده بود که همه آثارش را پس از مرگش بسوزاند، که خوشبختانه برود برای کمک به وضعیت ادبیات مدرن، از انجام آن سرباز زد. هنگامیکه مبلمان از اتاق او برداشته میشود، گرگور شروع به وحشت میکند.
تا حالا کتابی خواندهاید که در آن یک انسان به حشره تبدیل شود؟ اگر نه، حتما باید با یکی از بزرگترین آثار «فرانتس کافکا»، یعنی کتاب «مسخ»، آشنا شوید. این نویسنده آلمانی مشهور با نوشتن این کتاب، ثابت کرد که ادبیات آلمان تا چه حد در جهان تاثیرگذار است. دم در بود که تازه متوجه شد چهچیزی واقعاً او را وسوسه کرده و به آن جا کشانده بود؛ بوی غذا. آن جا کاسهی پر از شیری انتظارش را میکشید که شیرینش کرده بودند و تکههای کوچک نان سفید در آن شناور بود. تقریباً با بیزاری از کاسه روی برگرداند و سینهخیز به وسط اتاق رفت.
با این دید، داستان مسخ بهنوعی نمایانگر رابطهی کافکا با پدرش و احساس گناه مادامالعمر کافکا است. درواقع این سوسک بزرگ نشانهای برای احساس بیارزشی او در برابر پدرش است. اما اگر مسخ را فقط روانشناسانه تحلیل کنیم، بیانصافی بزرگ در حق این شاهکار ادبی کردهایم. درواقع باید اول از همه مسخ را از لحاظ ادبی ببینیم و بسنجیم و هنر آن را درک کنیم و بعد به سراغ بررسیهای ثانویه برویم. درحقیقت گرگور انسانی است که به شکل حشره درآمده، درحالیکه اعضای خانوادهاش حشراتی هستند به هیئت آدمی. این مثلاًآدمها خصلت انسانی ندارند اما گرگور که حشره شده هنوز مهربان است، همدلی میکند و بقیه را درک میکند.
ثبت ديدگاه