وی با نگارش این رُمان از استبداد طبقه حاکم شوروی به سختی انتقاد کرد و معتقد بود نظام شوروی به یک دیکتاتوری بدل گشته و بر پایه کیش شخصیت بنا شده است. اما اینکه کدام صحیحتر است را نمیتوان بهدرستی تشخیص داد چون مزرعه هم اشتباه نیست. میرعباسی از سم پا و دروازه استفاده کرده و ابتدای پاراگراف هم اینطور توضیح داده که اسنوبال خطش از بقیه بهتر بود. اگر هدف از ترجمهی مجددْ رفع کاستیهای ترجمهی نخست باشد، میبینیم که این هدف میسر نشده است. تنها زبان و لحن ترجمههاست که تفاوت دارد و در اصلْ ترجمهها، اغلب، تحت تاثیر ترجمهی نخست هستند. وقایع داستان تمثیلی از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ میلادی (بهمن ۱۲۹۵ شمسی) روسیه نشئات گرفته است که در آن بلشویک ها، تزار را سرنگون کردند تا یک رژیم کمونیستی ایجاد کنند.
حیوانات مزرعه که تا آن لحظه در حال گوش دادن به حرف های میجر بودند، ناگهان به خودشان آمدند و با هم شروع به صحبت کردند. او به حیوانات مزرعه یادآوری کرد که نباید رفتارهایی مانند انسان ها داشته باشند و ظلمی که آن ها در حق حیوانات کرده اند را تکرار کنند. کسی که فکر تغییر را به حیوانات القا کرد ، میجر خوک پیر بود . او در نطقی ماندگار ، مبانی انقلاب حیوانات را مطرح می کند . حدودا پنج سال طول کشید تا قلعهی حیوانات ، به عنوان کتابی مطرح مشهور شد . بعد از آن تا حالا ، کمتر کسی پیدا میشود که این کتاب را نخوانده باشد .
ناپلئون و اسنوبال دو خوکی بودند که مزرعه را به طور کلی اداره می کردند و سعی می کردند که کارها را به دست بگیرند و تصمیمات مهم را اتخاد کنند. آن ها هر باری که می خواستند تصمیمی بگیرند ، اول خودشان تصمیم می گرفتند و سپس در بین حیوانات رای گیری می کردند ، البته این را هم باید گفت که بین این دو خوک نیز همیشه اختلاف بود اما رای گیری باعث می شد که آتش این اختلافات کمی کم رنگ تر بشود . پس از پیروزی انقلاب حیوانات ، خوک ها که باهوش تر از سایرین بودند ، تصمیم به اداره ی مزرعه گرفتند و این مسئولیت را به عهده گرفتند.
حال این خفقان می تواند خفقان فکری باشد و یا اینکه یک خفقان معیشتی . اسنوبال به این خاطر که نمی خواست طعمه ی توله سگ های ناپلئون شود ، از مزرعه فرار کرد. ناپلئون بعد از اینکه این اتفاق افتاد ، یک کمیته ی شخصی تشکیل داد و سعی کرد که از این به بعد همه ی تصمیمات را درون همان کمیته ی شخصی بگیرد. این کمیته با یک فضاسازی صورت گرفته از سوی ناپلئون ، اسنوبال را یک خیانتکار معرفی کردند. ناپلئون اما کم کم سیاستش را عوض کرد و سعی کرد که برای گسترش حکومت خودش با دیگر مزرعه ها داد و ستد کند .
اما حیوانات به محض اینکه شلاق ها را در دست کارگران دیدند ، خون جلوی چشمانشان را گرفت و به آقای جونز و کارگرانش حمله کردند. آقای جونز و کارگرانش که خود را در وضعیت خطرناکی دیدند ، پا به فرار گذاشتند و مزرعه را ترک کردند . حیوانات تا شب گرسنگی را تحمل کردند تا اینکه آقای جونز به مزرعه برگردد. اما آقای جونز هم به محض اینکه به مزرعه رسید ، بدون هیچ توجهی به حیوانات به داخل خانه اش رفت و خوابید. حیوانات هم که گرسنگی را نمی توانستند تحمل کنند و طاقتشان سر آمده بود ، به سمت انبار آذوقه رفتن و سعی کردند که با شکستن در انبار آذوقه خودشان را سیر کنند. یکی از گاوها با قدرت تمام ، درب انبار آذوقه را شکست و همه ی حیوانات یکی پس از دیگری وارد انبار آذوقه شدند و شروع کردند به خوردن آنچه که آذوقه ی مزرعه بود .
ثبت ديدگاه