جاناتان هایت در فصل دوم کتاب فرضیه خوشبختی به علاقهسنج که ابزاری برای آموزش به فیل است، اشاره میکند. علاقهسنج بهطور مداوم فعال است و در هر لحظه به ما کمک میکند تا به دو دسته کلی “دوست داشتن” یا “نپسندیدن” تقسیمبندی کنیم. حتی سادهترین موجودات نیز با احساسات خود بهسرعت تصمیم میگیرند، بدون اینکه نیازی به تحلیل منطقی یا استدلال داشته باشند. هر فصل تلاش میکند تا اندیشهای را مطرح کند که پیشازاین در چندین تمدن بزرگ بشری مطرح شده است. نویسندهٔ این کتاب با توجه به تحقیقات علمی، این اندیشهها را بررسی کرده و آموزههایی را که همچنان در زندگی مدرن ما کارایی دارند، از آنها بیرون کشیده است.
بنابراین، بیشتر رفتارهای ما توسط فیل (احساسات و فرآیندهای خودکار) هدایت میشود، نه سوارکار (تفکر منطقی و کنترلشده). این تعامل پیچیده بین فیل و سوارکار منجر به تضادها و در عین حال هوش انسانی میشود. در ادامه جاناتان هایت سه مورد از اتفاقات عجیب روزمره را مثال میزند که رابطۀ بین فیلسوار و فیل را نشان میدهد. در فصل ششم کتاب فرضیه خوشبختی، جاناتان هایت به سراغ موضوع عشق و وابستگی میرود. او از نظریات دو روانشناس معروف، هری هارلو و جان بالبی میگوید که به به درمان انسانمحور کودکان کمک کردند.
اگر کلمهای ناخوشایند (مانند “ترس”) قبل از یک کلمه جدید نمایش داده شود، تأثیر آن میتواند باعث تأخیر در واکنش مثبت ما به کلمه جدید (مانند “باغ”) شود. در این راستا، هایت بر اهمیت واکنشهای اولیه و نحوه شکلگیری برداشتهای ما در قبال تجربیات تأکید میکند. قانون طلایی که در این فصل، هایت آن را تشریح میکند رمز موفقیت ما و دستیابی به خوشبختی است. برخی از این حکمتهای کهن و باستانی آنچه را که امروز به واسطه نتیجه تحقیقات علمی میدانیم زیر سؤال میبرند و درسهایی به ما میدهند که هنوز در زندگی مدرن ما کاربرد دارند. این کتاب دربارهی چگونگی ساخت یک زندگی سرشار از فضیلت، خوشبختی، احساس رضایت و معناست. فرضیهای که مطرح میشود به این نتیجه اشاره دارد که علاوه بر عوامل ژنتیکی، شرایط زندگی و فعالیتهای داوطلبانه میتوانند بر خوشحالی تاثیر گذار باشند.
نظریه وابستگی بالبی میگوید که کودکان برای امنیت و اکتشاف به والدین خود وابسته هستند و این وابستگی از طریق سیستمهایی شبیه به ترموستات تنظیم میشود. این سیستمها به کودک اجازه میدهند زمانی که احساس امنیت میکند، بازی و اکتشاف کند، اما وقتی امنیت کاهش مییابد، به سمت والدین بازمیگردد. در کتاب فرضیه خوشبختی هایت اشاره میکند که تکامل زبان انسان باعث شده که بتوانیم به اهداف بلندمدت فکر کنیم و تصمیمگیریهای منطقیتری در مقابل وسوسههای لحظهای داشته باشیم.
هایت در هر فصل، یکی از این ایدهها را معرفی کرده و با استفاده از شواهد علمی، کاربرد آن را در زندگی امروز بررسی میکند. جاناتان هایت در کتاب فرضی خوشبختی (The Happiness Hypothesis) مفهوم خوشبختی را از دیدگاههای مختلف روانشناسی، فلسفه و خرد باستانی بررسی میکند. هایت در این کتاب تلاش میکند تا بین حکمت قدیمی و تحقیقات علمی جدید در زمینه روانشناسی مثبتگرا ارتباطی ایجاد کند و از آن برای رسیدن به یک زندگی معنادار و خوشبخت کمک بگیرد. در این کتاب مفاهیم مختلفی مثل عشق، کار، معنا، اخلاق و روابط اجتماعی بررسی میشوند.
شرایط زندگی شامل مواردی است که تغییر آنها سخت یا غیرممکن است، مانند نژاد یا سن، اما فعالیتهای داوطلبانه مثل مدیتیشن، ورزش یا یادگیری مهارتهای جدید، میتوانند تأثیر قابلتوجهی داشته باشند. یکی از اولین مباحثی که روانشناسی مثبتگرا در قالب کتاب «خوشبینی آموخته شده» نوشته مارتین سلیگمن، به اشتراک گذاشته این است که لذت از زندگی و شادی را میتوان با تغییر الگوهای فکری به طور دائمی افزایش داد. ما دربارهی سرکوب افکار منفی صحبت نمیکنیم، این کار هم خطرناک است و باعث به وجود آمدن استرس و فجایع بزرگتر میشود.
ثبت ديدگاه