عباس معروفی همه این موارد را به شیوهای زیبا نوشته است. به گونهای هر کدام از این موضوعات تکهای از داستان را شکل میدهد و مخاطب باید این تکهها را همانند پازل کنار هم بچیند و در آخر به مفهوم اصلی داستان برسد. همین داستان را به شدت جذاب کرده است و از خستگی خواننده میکاهد. او فعالیت ادبیاش را زیر نظر استادانی بزرگ چون هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو ادامه داد؛ اتفاق بزرگ اما در سال ۱۳۶۸ برایش افتاد زمانیکه مهمترین رمانش «سمفونی مردگان» منتشر شد. برخی از بزرگان ادبیات فارسی از این رمان به عنوان «شاهکار» یاد کردهاند. معروفی در حوزهی نشریات نیز فعال بود و از آنجمله میتوان به پایهگذاری مجلهی ادبی گردون در سال ۱۳۶۹ اشاره کرد.
در ضمن روایت هم از ذهن نوشا و هم از دید دانای کل دست نویسنده را باز میگذارد تا از محدودیتهای زاویه دید عبور کند و بتواند از زوایای مختلف داستانش را روایت کند. شاید همین شیوهی روایت است که باعث شده سال بلوا تا این حد تاثیرگذار عمل کند و بتواند در ذهن خوانندهاش جا باز کند و تا مدتها در یاد او بماند. در این اثر میتوانیم ایران را در دوران جنگ جهانی دوم دقیق و همراه با جزئیات ببینیم و لمس کنیم. تصویرهای سال بلوا بهقدری واقعی و قابل لمساند که شما را به دل آن دوران میبرند و بیراه نیست اگر بگوییم مطالعهی این رمان تجربهی یک سفر است در زمان و تاریخ.
قصه با نثری آشفته و غریب به شکل خاطرات در ذهن نوشا مرور میشود. رمان سووشون اثر سیمین دانشور، از مهمترین آثار ادبیات معاصر ایران بهشمار میرود. این رمان که در سال 1348 منتشر شد، نخستین رمان بلند فارسی است که توسط یک نویسنده زن ایرانی نوشته شده و بهسرعت به یکی از محبوبترین آثار در میان خوانندگان ایرانی تبدیل شد. سووشون داستانی چندلایه و تأثیرگذار از زندگی مردم ایران در دهههای پرالتهاب میانی قرن بیستم است. عباس معروفی رمان نویس و روزنامه نگار ایرانی است که مشهورترین رمان او سمفونی مردگان است. عباس معروفی در تهران بزرگ شد و تحصیل کرد، در حالی که هم در مدارس تدریس می کرد و هم برای روزنامه ها می نوشت، لیسانس خود را در رشته هنرهای نمایشی از دانشگاه تهران دریافت کرد.
به خانهای بر میگشتم که مردی در آرزوی ملکه شدن من آن قدر گریه کرده بود که کور شده بود. و من که دنباله او بودم مثل شهاب میسوختم و از بازی بیرون میرفتم. به یاد میآوردم پدرم، سرهنگ نیلوفری را که هر وقت خیال میکرد کسی دور و برش نیست، کورمال کورمال یکی از لباسهای مرا برمیداشت، سرش را در آن فرو میبرد و زار میزد. و مادرم گفته بود که از بس گریه کرد کور شد، و حالا خودش مرض ناامنی داشت.
تلخی مهاجرت مدتی آقای نویسنده را گوشهنشین کرد ولی باز هم جادوی کلمات جواب داد و معروفی فعالیتهای ادبیاش را در برلین شروع کرد؛ فعالیتهایی مثل تاسیس کتابفروشی و برگزاری کارگاههای داستاننویسی. همهچیز خوب پیش میرفت تا اینکه سرطان در جان آقای نویسنده نشست و او را در شهریورماه سال ۱۴۰۱ از زندگی گرفت. در این سریال، جملاتی را از کتاب سال بلوا از زبان بازیگران میشنویم حتی کاراکتر ها و مضامین مشترکی نیز در میان این دو اثر دیده میشود.
به افسانهای بر میگشتم که دختر پادشاه عاشق مرد زرگر شده بود، امّا پسر وزیر او را میخواست و در تب عشق دختر میسوخت، و دختر در غم عشق مرد زرگر میمُرد. چرخهای بیسرانجام و بیسر و ته که به هر کجاش میآویختی آغاز راه بود، و از هر جاش میافتادی پایان کار. خبر از دل آدم که ندارند، نمیدانند هر آدمی سنگی است که پدرش پرتاب کرده است. پوسته ظاهری چه اهمیت دارد؟ درونم ویرانه است، خانهای پر از درخت که سقف اتاقهاش ریخته است، تنها یک دیوار مانده، با دری که باد در آن زوزه میکشد. یا نه، چناری است که پیرمردی در آن کفش نیمدار دیگران را تعمیر میکند، گیرم شاخ و برگی هم داشته باشد.
ثبت ديدگاه