در بخش دوم و میانهی رمان زن همسایه ، اتفاقات مهمی که میافتند، یک سری عوامل پشت صحنهی جرم نمایان میشوند و داخل صحنه میآیند و از طرفی موضوع دیگری در کنار ربوده شدن نوزاد شکل میگیرد. آنه طنین صدای جیغش را درون سرش و روی دیوارها میشنود، فریاد او همه جا را پر کرده است. بعد ساکت میشود و در حالی که دستش را جلوی دهانش گذاشته است، جلوی تخت خالی بچه خشکش میزند. مارکو کورمال کورمال دنبال کلید برق میگردد. هر دو به تخت خالی بچه خیره میشوند، جایی که نوزادشان باید آنجا باشد. کورا به تنهایی نمیتوانسته از تخت خارج شود.
رمان The couple next door اثر خانم شاری لاپنا که در ایران با نام زن همسایه به چاپ رسیده است یکی از موفقترین رمانهای چاپشده در سالهای اخیر به شمار میرود. رمان زن همسایه در ژانر جنایی و فضایی رازآلود روایت میشود و نقطه قوت آن خط داستانی گیرایش است که خواننده را تا پایان در انتظار پاسخ سوالاتش میگذارد. آنه دستش را دراز می کند تا تلفن همراهش را بردارد و ساعت را نگاه کند؛ تقریبا یک نیمه شب است. بعدش مارکو و سینتیا برای کشیدن سیگار به حیاط پشتی رفته بودند، درحالی که آنه و گراهام کنار میز ریخته و پاشیده شام نشسته و حرف های رسمی و مسخره ای می زدند. آنه باید همراه آنها به حیاط پشتی می رفت تا هوایی بخورد؛ اما این کار را نکرد چون گراهام از دود سیگار بدش می آمد و تنها گذاشتن او در مهمانی خودش بی ادبی و بی ملاحظگی تلقی می شد.
مارکو نگاه تندی به او میاندازد، چشمانش میدرخشند. آنه سرگیجه دارد، اما مارکو انگار حالش خوب است. اشکها شروع به سوزاندن چشمهایش میکنند، مقاومت میکند. سینتیا و گراهام چیزی از افسردگی بعد از زایمان او نمیدانند. آنه و مارکو جز مادر آنه، به کس دیگری در این باره حرفی نزدهاند.
در نهایت در این بخش نوزاد به خانه بر میگردد، همهی رازها بر ملا میشود ولی شوک نهایی و ضربه آخر را شاری لاپنا در صفحههای آخر رمان، وارد میکند. از سوی دیگر، پرداخت دقیق شخصیتها و نمایش تنشهای روانی آنها نیز از ویژگیهای برجسته کتاب است. آن و مارکو بهعنوان دو شخصیت محوری داستان، به گونهای پرداخته شدهاند که خواننده بتواند با آنها همدردی کند و در عین حال به آنها مشکوک شود. این ترکیب از احساسات متناقض باعث میشود که خواننده تا انتها به دنبال کشف حقیقت باشد. همچنین، تعاملی که میان شخصیتهای مختلف وجود دارد، نشاندهنده مهارت لاپنا در به تصویر کشیدن روابط پیچیده انسانی است.
در ساعات پایانی مهمانی که مارکو (پدر نوزاد) میرود تا به بچه سر بزند، متوجه میشود که نوزادشان سر جایش نیست، در واقع بچه دزدیده شده است. مارکو از آشپزخانه خارج میشود و با دو لیوان قهوه دیگر به اتاق نشیمن برمیگردد. راسبک رفتنش را تماشا و خود را برای آنچه پیشِ روست، آماده میکند، پروندههای بچه ربایی همیشه دشوار هستند.
سینتیا بدون هیچ خجالت و فروتنی مشغول شوخی و خندیدن با مارکو شوهر آن است. آنا نیامد، پس من آمدم.جلسه را به عهده بگیرید و در مرکز توجه قرار بگیرید. رازهایی که مملو از دروغها و خیانتهای فراوان است… ضربآهنگ تند متن یکی از ویژگیهای مثبت کتاب زن همسایه است که میتواند به خوبی حس نگرانی و استرس ناشی از گم شدن فرزند را به شما منتقل کند.
به سرعت به سمت اتاق بچه میدود، مارکو هم درست پشت سرش. وقتی به اتاق بچه میرسد و تخت او را خالی مییابد، جیغ میکشد. مارکو در نهایت سر قرار میرود ولی بدون نوزاد بر میگردد و این بار رکب میخورد که همدستش او را دور زده و حالا پای آدم ربایی واقعی در میان است و او نمیداند چیکار کند. اما این شرکت چند وقتی است که باعث ضرر مالک آن میشود. کاراگاه راسباک میداند که این زوج غمگین چیزی را از وی پنهان میکنند.
زوج جوانی به نام مارکو و آنه که به تازگی صاحب فرزند شدهاند، به نظر میرسد خانوادهای دوستداشتنی و بینقص هستند. آنها خانهای زیبا و دختری نوزاد به نام کورا دارند. در یک شب عادی، همسایگان از آنها برای صرف شام دعوت میکنند و مارکو و آنه با ترک خانه و گذاشتن نوزاد شش ماههشان به تنهایی، باعث وقوع یک حادثه وحشتناک و دلهرهآور میشوند.
راسباک با دنبال کردن سرنخها به حیرتانگیزترین اتفاقات پی میبرد. او اسراری را که سالها این زوج پهنان کرده بودند را برملا میکند. حس میکند که همه دارند به هیکل چاق او نگاه میکنند.
تولد Graham قرار بود یک مهمانی با مهمانان بزرگسال باشد، این دلیل دیگری بود که آن سینتیا را که زمانی دوست خوب او بود، دوست نداشت. در حالی که بقیه ممکن است هنوز از مهمانی لذت ببرند، آن به شدت می خواست به خانه برود. نگاهی به مانیتور کودک روی میز انداخت، چراغ قرمز کوچک آن هنوز مثل ته سیگار می سوزد. آن چند روز پیش آن را رها کرده بود و مارکو وقت نداشت آن را تعمیر کند، اما بخش صوتی هنوز دست نخورده بود. آنه ناگهان تعجب کرد که آیا آنها کار اشتباهی انجام داده اند.
ثبت ديدگاه