ملوزین هم زنِ هلنس یا مارگریت است که در خواب‌هایش به صورت ملوزین بر او ظاهر می‌شده است. ملوزین زنی افسانه‌ای بود که هفته‌ای یک روز از کمر به پایینش به شکل مار می‌شد. درمورد این که چرا هدایت اسم کتابش را «بوفِ کور» گذاشته است، بسیار گفته‌اند. بنابراین هیچ کدام‌شان آن نبوده است که خودِ بوف کور می‌خواهد بگوید.

خواندن کتاب بسیار لذت بخش و پر از نکته هستش.به نظرم بخش اول داستان یک حالت توهمی از بخش دوم است که راوی در آن قرار گرفته و این دو بخش از هم مجزا نیستن. از جمله دیگر آثار این نویسنده می‌توان به زنده ‌به ‌گور، سایه مغول، اصفهان نصف جهان، فواید گیاه‌خواری، نیرنگستان، ترانه‌های خیام، سگ ولگرد، علویه خانم، رباعیات خیام، پروین دختر ساسان، سه قطره خون، سایه‌روشن، مازیار، توپ مرواری، ولنگاری، افسانه آفرینش، حاجی‌آقا و… اشاره نمود. – آندره بروتون، مؤسس جنبش فراواقع‌گرایی در فرانسه، بوف کور را جزو بیست کتاب شاهکار سدهٔ بیستم میلادی دانسته است. زنده به گور، سایه‌ی مغول و سه قطره خون از دیگر آثار صادق هدایت می‌باشند.

کتاب بوف کور شناخته‌ شده‌ ترین اثر صادق هدایت نویسنده معاصر ایرانی، رمانی کوتاه و از شاهکارهای ادبیات سدهٔ ۲۰ میلادی است. این رمان به سبک فراواقع نوشته شده و تک‌گویی یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی است. کتاب  بوف کور تا کنون از فارسی به چندین زبان از جمله انگلیسی و فرانسه ترجمه شده‌ است. تمامی رمان از زاویه دید اول شخص روایت می‌شود و از دو بخش نسبتاً جدا از هم ساخته شده‌است. این دو بخش گاه با استفاده از شباهت توصیف‌ها و اشاره‌ها به هم مربوط می‌شوند. کتاب با این جملات مشهور آغاز می‌شود «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزواء می‌خورد و می‌تراشد.

صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس و در ۴۸ سالگی خودکشی کرد و چند روز بعد در قطعهٔ ۸۵ گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد. هدایت از شاهکارهای ادبیات ایران و داستان نویسی بی بدیل است. تمامی رمان از زاویه دید اول شخص روایت می‌شود و از دو بخش نسبتاً جدا از هم ساخته شده‌است.

آن‌طرف سوراخ هواخور رف، نهری جاری است و زنی سیاهپوش و پیرمردی که هرکدام در یک سمت نهر قرار دارند و زن، که در طول رمان از او با صفت «زن اثیری» یاد می‌شود، ایستاده است و شاخه‌ای گل نیلوفر به پیرمرد، که در سایه سروی نشسته است، تعارف می‌کند. هدایت در این اثر پیوند‌های عمیقی با فرهنگ عامه و ادبیات کهن فارسی ایجاد کرده است. شاید بد ترین درد این باشه که کسی تورو نفهمه … ادراک تو ،حرفهای تو و حتی نوشته های تورو … غمی سرتاسر کتاب موج میزنه .و زندگی برای ادمی که بیشتر از اطرافیانش میفهمه خیلی سخته.بوف کور برای من کتاب غمگین و سوال برانگیزی بود و کافکا در کرانه بسیار هیجان برانگیز. کتابرا چند بار خوندم واقعیتش زیاد مفهوم آنرا درک نکردم فقط از طرز نگارش آن می‌توان بحالات افسردگی نویسنده در اثر فهم زیاد وسر خوردگی از پوچی زندگی وشاید اعتیاد . پی برد بهر حال از نظر نگارش وتخیلات نویسنده دارای قدرت بالایی است.

رمان “بوف کور” نقل تجربه‌ای واقعی و دردناک از زندگی یک مرد است که به طور غم‌انگیز و واقعیت‌پذیر این تجربه را به ما منتقل می‌کند. او به طوری پریشان و غرق در کابوسی است که واقعیت و خواب را آشتی می‌دهد و در هم می‌آمیزد. او با سایه خود حرف می‌زند، به انگیزه و آرمان‌های خود اعتماد دارد و سعی می‌کند خود را به سایه خود معرفی کند. صادق هدایت، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان ایرانی است که فنون مدرنیسم را وارد ادبیات داستانی فارسی کرد. به‌طور کلی، بوف کور اثر ادبی چالش‌برانگیز و پیچیده‌ای است که بی‌تردید تاثیری فراموش‌نشدنی بر خوانندگان خواهد گذاشت؛ با خواندن بوف کور می‌توان به درک عمیق‌تری از ادبیات فارسی دست یافت، مضامینی جهانی را بررسی کرد و به پیچیدگی‌های روان انسان پی‌برد.

امیدواریم از مطالعه کتاب بوف کور نوشته صادق هدایت لذت ببرید و برای دیدن سایر معرفی کتاب ها به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید. سبک و ژانر رمان بوف کور به عنوان یک رمان مدرنیستی و سوررئالیستی شناخته می‌شود. داستان در آن به صورت غیرخطی و با استفاده از تکنیک‌های نوآورانه‌ای روایت می‌شود که فضایی رویاپردازانه و خارج از واقعیت ایجاد می‌کند. از طرف دیگر، تصاویر عجیب و غریب و موضوعاتی مانند مرگ و تکرار آینه‌ها نیز به وضوح در این رمان دیده می‌شوند که از جانب سورئالیستی رمان بوف کور را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به‌طوری‌که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی‌هم‌رفته موجود وازدهٔ بی‌مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد. وبسایت ایرانی دیتا این کتاب را به صورت رایگان و با لینک مستقیم تقدیم شما کرده است.

اولین بار ، وقتی افسردگی داشتم ، این کتابو خوندم و حس تاریکی و سیاهی تمام وجودمو گرفت . البته قبل تر هم بود اما بیشتر شد و یه جورایی دوباره به یادم اومد چون تلاش میکردم ازش فرار کنم.حدود دو سال میگذره از اون موقع و من که حالا خوب شدم دوباره خوندمش. من با تمام وجود با مرگ روبرو شدم دوران افسردگیم و حالا که خوب شدم هر چی از مرگ بگن برام تاثیر بدی روم نداره. کسی این کتابو میخونه و حس خودکشی میگیره که تو عمرش فکر نکرده درباره مرگ و پوچی و اینکه شاید دنیای دیگه ای وجود نداره .