او از دشت های اسپانیا به سمت صحرای عربی حرکت میکند تا در طول این سفر، با تجربیات زندگی، معنویت و البته با خودش مواجهه شود. به خودش میگفت، همیشه میتوان دوست جدیدی پیدا کرد بیآنکه اجباری باشد هر روزش را با او بگذراند. وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند.
کتاب کیمیاگر همچنین راجعبه میانبرهای زیادی در زندگی حرف میزند و نشان میدهد که چطور با موارد مختلفی در زندگی روبرو شویم. من کاروان را هنگامی که در صحرا حرکت میکند نگاه کردهام، آنها هر دو به یک زبان سخن میگویند و برای همین هم هست که کویر به کاروان اجازۀ عبور میدهد. او هر گام آن را احساس میکند تا ببیند که آیا در هماهنگی کامل با او هست یا نه و اگر اینطور باشد به واحه خواهد رسید. امّا اگر یکی از ما، علیرغم شجاعتی که میتواند داشته باشد، این زبان را نفهمد، همان روز اول هلاک خواهد شد. سانتیاگو از باد کمک میطلبد، اما آن هم نمی تواند پسر را به باد تبدیل کند و پیشنهاد میکند که به آسمان نگاه کند. باد طوفان ایجاد می کند تا پسر بتواند به خورشید نگاه کند.
سانتیاگو ابتدا خواب را نادیده میگیرد ولی روزی پیرمردی به او میگوید نباید تسلیم سرنوشت شود، باید راه بیفتد و به جستوجوی رویاهایش سفر کند. سانتیاگو بار سفر میبندد و راهی میشود؛ سفر، سفر آسانی نیست و ماجراهای بسیار در دل دارد. سانتیاگو در این سفر اموالش را از دست میدهد، سختی فراوان میکشد، عاشق میشود و مهمتر از همه، با خودش روبهرو میشود. داستانی که در کتاب کیمیاگر توسط پائولو کوئلیو روایت میشود، نشان میدهد که این جوان در راه رسیدن به افسانه شخصی و هدفی که برای خودش معین کرده است دو بار تا لبه پرتگاه مرگ هم پیش میرود.
با خواندن کتاب کیمیاگر، پا به دنیایی جدید میگذارید که نگرش شما را نسبت به زندگی و اتفاق های به ظاهر ساده آن، تغییر میدهد. کتاب کیمیاگر حتی اگر صدبار هم خوانده شود، حرف جدیدی برای زدن دارد. شما با هربار خواندن این کتاب، نکات بیشتری یاد میگیرید و مفاهیم عمیق و قسمت های مبهم کتاب را بهتر درک میکنید. او، میدانست که هر پدیدهای در روی زمین ــ هرچند بیاهمیت ــ میتواند بازگوکننده افسانه همه رویدادها باشد. در حقیقت، اتفاقات و رویدادها نه از خود چیزی بروز میدهند و نه درصدد توضیح خود هستند. این انسانها هستند، که با مشاهده آنها، با لمس آنها، به نقششان پی میبرند و از رازشان آگاه میشوند و رفته رفته به «جان جهان» نزدیک میگردند.
در یکی از بخشهای داستان کتاب کیمیاگر سانتیاگو با دوشیزهای جوان و زیبا آشنا و عاشق او میشود. وی به او قول میدهد که وقتی افسانه شخصی خودش را تحقق ببخشد و به هدف خودش دست پیدا کند، مجدداً نزد دختر جوان میآید و با او ازدواج میکند. پس از این اتفاق با یک کیمیاگر معروف آشنا میشود و آن کیمیاگر او را به سمت اهرام مصر هدایت میکند و در مسیر حرکت به سمت اهرام به او درسهایی از زندگی یاد میدهد.
بهتر است، گاهی وقتها، آدم با میشها زندگی کند چون هم ساکتند و هم از پیدا کردن آب و خوراک راضیاند. یا اینکه با کتابها، که داستانهای باورنکردنی حکایت میکنند، البته، هر وقت که انسان بخواهد به آنها مراجعه کند. اما وقتی با مردم حرف میزنی چیزهایی میگویند که آدم بیآنکه بداند چگونه گفتگو را دنبال کند، حیرتزده باقی میماند. نویسنده در کتاب کیمیاگر، در قالب داستانی تمثیلی و مبتنی بر استعاره و نماد، از جستجوی معنوی انسان برای رسیدن به هدف خویش سخن می گوید و درباره ارتقای معنوی آدم ها در طول این جستجو، داستان هایی دارد.
چیزی که حتی اگر بدانید پول به شما داده نمیشود هم حاضر باشید برای بدست آوردنش کار کنید. رویای کتابخوانان خواندن یک مجله دربارۀ کتاب است، معرفی و نقد کتاب و اخبار مربوط به کتاب. به همت اهل فرهنگ چند مجلۀ کاغذی دربارۀ کتاب چاپ شده است. از مجلۀ راهنمای کتاب سالیان دور تا مجلۀ شهر کتاب و البته مجلهای که هنوز چاپ میشود. مجلۀ یزدبوک دوست دارد مجلهای برای کتاب باشد در فضای مجازی. میدید هرچه بیشتر به آن نزدیک میشود، حوادث و اتفاقات وحشتناکتر و مسائل مبهمتر و مشکلتر میشوند.
«سانتیاگو»، چوپان جوانی است که تمام زندگیاش در گوسفندانش و کتابهایش خلاصه میشود. کتابهایش، روزها همدمش و شبها بالشت زیر سرش هستند؛ و داستان «کیمیاگر» از جایی آغاز میشود که سانتیاگو، هر شب یک رویای تکراری میبیند. خواب میبیند که پسری به او میگوید باید به مصر برود، چرا که گنجی در اهرام مصر پنهان شده و انتظار او را میکشد. او ابتدا این خوابها را نادیده میگیرد اما سرانجام به جستجوی گنج، راهی سفری دور و دراز میشود که زندگی او را برای همیشه دستخوش تغییر میکند. او در این سفر، سختیهای زیادی را متحمل میشود و همچنین، تجربیاتی بینظیر و استثنایی کسب میکند.
پس، از موانع و مشکلات راه اهداف و رویاهایتان فرار نکنید. بدانید آنها آنجا هستند که بسیاری دیگر را که به اندازه شما رویایشان برایشان ارزشمند نیست را اجازه ندهند به رویاشان برسند و مقصد را برای شما که سخت تلاش میکنید تا به آنجا برسید، خلوت نگه دارند. این کتاب همچنین راجب فال، سخنان قلب، روح جهان، افسانه شخصی (سرنوشت)، شانس و عشق صحبت میکند. “کیمیاگر”، اثری از نویسنده برزیلی پائولو کوئلیو، یکی از آثار محبوب و تأثیرگذار در دنیای ادبیات معاصر است. این رمان، نه تنها یک داستان ماجراجویی جذاب است بلکه حاوی ابعاد فلسفی و روحانی نیز میباشد.
ناگهان دنیا به سکوت فرو میرود، پسر جوان نیایش می کند و جریان عشق از قلب او جاری می شود. به این ترتیب او به روح جهان می رسد و درمی یابد که دنیا بخشی از روح خدا است و روح خدا روح خودش است. اینجا است که سانتیاگو موفق میشود معجزه کند و به باد تبدیل شود و جان خودش و کیمیاگر را از چنگال مرگ نجات دهد. در این میان، او با پیرمردی شگفت انگیز روبه رو میشود که از درون سانتیاگو به خوبی آگاهی دارد. پیرمرد که سعی دارد به سانتیاگو در دستیابی به هدفش کمک کند، خواب او را تعبیر میکند. سانتیاگو این خواب و تعبیر پیرمرد را افسانه شخصی مینامد و در طول داستان، از آن با این اسم یاد میکند.
ثبت ديدگاه