پیشنهاد میکنم اگر به رمانهای سیاسی علاقه دارد، مطالعه این کتاب را به هیچوجه است دست ندهید. اما در این رمان، ما با تصویر شورشهای مردم و قیام مسلحانه، که از پدیدههای خاص آن مرحله از نهضت آزادیخواهی ملت ایتالیا بود، مواجه نمیگردیم. بنابراین اگر به موضوعات سیاسی علاقه ندارید هم، سعی کنید این کتاب را بخوانید تا با مطالعه آن یک کتاب تراژدی و عاشقانه سیاسی را خوانده باشید. او در طول جنگ با کویکرها، به عنوان یک مددکار اجتماعی در ایست اند لندن کار کرد. سپس در حدود سال 1920 بریتانیا را برای همیشه ترک کرد و به ویلفرد در نیویورک پیوست. اطلاعات بیشتری در مورد سایر فعالیتهای سیاسی او وجود ندارد.
این را بهیاد داشته باشید که روح لال است، صدایی ندارد تا فریاد بکشد، نه طنین نالههایش بهگوش کسی میرسد و نه اگر نالهای کند، کسی آن را میشنود؛ بنابراین باید تحمل کند، صبر پیشه کند و شکیبایی بهخرج دهد. حرفهای پوچ و چرندی میزنم نه؟ پس چرا نمیخندید؟ آهان یادم آمد، شما از بذلهگویی و طنز بههیچوجه خوشتان نمیآید. قبل از شروع جنگ جهانی اول، ویلفرد وینیچ در انجمن دوستان آزادیخواه روسیه شرکت کرد. او یک کتابفروشی کمیاب در سوهو داشت که از آن برای پولشویی و قاچاق ادبیات انقلابی و مارکسیستی به روسیه نیز استفاده میکرد. در یکی از این بازدیدها از ایرلند بود که اتل برای اولین بار در مورد جوزپه مازینی، رهبر جنبش ایتالیایی Risorgimento خواند و بعدها آن را پیشزمینه نگارش کتاب خرمگس قرار داد.
در پایان قرن نوزدهم، اتل وینیچ به عنوان دختری جوان به روسیه میرود و در سنت پترزبورگ با انقلابیون آشنا میشود. مجادلهی انتهائی خرمگس و مونتانلی بار دیگر بر این مفهوم انتزاعی ایمان و باور به مسیحیت صحه میگذارد. دیالوگ هائی عمیق و پلی فونیک که از جانب وینیچ در شخصیت آرتور و مونتانلی متبادر میشود، شیطان و خدای سارتر را به یاد میآورد که ریشه هائی از رئالیسم روانکاوانهی داستایوسکی را با خود یدک میکشد. آرتور دره را با کاج ها و پرتگاههای قائم آن که با غروب خورشید و فرا رسیدن تاریکی همراه است به دوزخی تشبیه میکند که ارواح در ظلمت و سایههای مرگ آن فرو رفته اند و پدر، آن را به روح کسانی تشبیه میکند که هر روز در خیابان از کنارمان میگذرند. پارادوکسی که در دیدگاههای هر دوی آنها دیده میشود، در واقع به یک نتیجهی واحد میرسد که آرتور بعدها در طول زندگی تاریکش به آن میرسد.
پدر وی پروفسور ریاضیات بود ، مادرش دربارهٔ مسائل اجتماعی مقالاتی مینوشت. در سال ۱۸۹۳، ترجمهٔ آثار کاشین،گوگول، داستایوسفکی، شچدرین، اوسپنسکی و گروهی دیگر از نویسندگان روس را آغاز کرد. سه سال پس از انتشار خرمگس، رمان دیگر وی به نام جک دیموند چاپ شد. اتل در کتاب اخیر خود نیز ریاکاری و قساوت خادمان کلیسا را برملا و رسوا می سازد.
پس تا پایان این مقاله همراه ما باشید تا بدانید چرا باید کتاب خرمگس را بخوانید. همراه با نقص، نقطهضعف، عشقی پنهان و کولهبار سنگینی از درد؛ همانطور که ذات انسانی اقتضاء میکند. یک ابرقهرمان قدرتمند، انسانگرا و مخالف صریح وضع موجود سیاسی که طرفدار آزادی مردم است. سخنان او، با حقیقتی که در آنها نهفته است، دشمنانش را ویران میسازد. به طور خلاصه خرمگس روایتگر ایتالیا و قرن نوزدهم است که در آن یک مرد جوان، بعد از دست دادن معشوق، دوستانش وقتی از فریب نزدیکترین فرد زندگی اش مطلع میشود، ناگهان ناپدید میشود. پس از ۱۳ سال، او برای اجرای ایدههای انقلابی و بازگرداندن عشق افراد نزدیک زندگیاش بازمی گردد.
سیزده سال بعد، آرتور با نام مستعار خرمگس وارد داستان میشود. کسی که «ایتالیای جوان» او را به خاطر مهارتهایی که دارد استخدام میکند. چهره و بدن او در اثر سختیها و زخمها به کلی عوض شده و او را به آدم دیگری تبدیل کرده است. ولی چیزی که همچنان در وجود آرتور شعلهور است، ایمان او به آزادی ایتالیا و عشقاش به جماست.
بسیاری از مردم اتحاد جماهیر شوروی گفته اند که رمان “خرمگس” اثر مورد علاقه آنها است. مبارزه برای دموکراسی برای انقلابیون این کشورها جذاب بود. آرتور به سبک شخصیتهای آثار بالزاک، جوان کاتولیک از طبقهی اجتماعی مرفه است که درگیر مسائل سیاسی وقت با الهامی از جانب خداوند مواجه میشود که او را مطمئن میکند باید خود را وقف اهداف و آرمانهای حزب برای رسیدن به اتحاد و اعتدال کشورش کند. خرمگس از جمله کتابهایی است که بارها و در کشورهای مختلف ممنوع اعلام شده است، اما تا زمانی که ندای آزادیخواهی شنیده شود این داستان همچنان زنده خواهد بود و مورد اقتباسهای بسیاری به شکل فیلم، نمایشنامه و موسیقی در سراسر جهان قرار خواهد گرفت. در سال 1904، سومین اثر او به نام الیویالتام انتشار یافت.
ثبت ديدگاه