این ترجمه بیش از 40 بار تجدید چاپ شده و در قطع‌های مختلف منتشر شده است. سرانجام «الواح نوین» ارزش‌های خود را تقریر می‌کند که به افتخار «بی‌اخلاقی» سازنده زندگی، مفاهیم کهن مبتنی بر اصل خیر و شر را زیر و زبر می‌کنند. اما زردشت اکنون دیگر به عزلت خویش بازگشته است. پس از سرگردانی دشوار در شک و تردید، به ستایش سرشاری روح خویش و زندگی می‌پردازد، و به نام شادی، ابدیت را فرامی‌خواند. من در هر بخشی از کتاب، 300 مورد پیدا کردم که اگر این موارد با مقداری درک بهتر از تفکرات فلسفی نیچه همراه می‌شد، اصلاً موضوع شکل دیگری پیدا می‌کرد. مثلاً یک مورد برهوت به بیابان، یا دختران برهوت به دختران بیابانگرد ترجمه شده است.

یک فیلسوف بزرگ در جهان نداریم که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده باشد. وقتی شما می‌پذیرید این مقدمه در کتاب شما بیاید، یعنی با آن موافقید. شاید این اتفاق برای آشوری هم افتاده باشد، چون بسیاری از اهل قلم، فلسفه و ادبیات را خودشان می‌خوانند.

مع‌هذا به همین صورت نیز نوعی شاهکار شعری است و علی‌رغم تنوع منابع (که از انجیل تا اشعار گوته و از لوتر تا کلمات قصار اخلاقیون فرانسوی را در برمی‌گیرد) اصالتی تام را حفظ می‌کند. نیچه توانست به حق، نزد دوست خود روده (۲) به خود ببالد از اینکه با چنین گفت زردشت، زبان آلمانی را به سرحد کمال خود رسانده است. نوشته‌اید «چنین گفت زرتشت» نقد روشنفکری است.

ولی من به طور خاص اگر بگویم هوادار یا دنباله‌رو تفکر خاصی هستم، نه نیستم. این دغدغه‌هایی که مطرح کرده‌اید، دغدغه‌های آقای رنجبر است. دغدغه من فقط ارائه ترجمه بهتر است و باز شدن راه نقد و نقادی آثار و ترجمه‌ها. البته من به نوع خاصی نیچه را درک می‌کنم و آقای آشوری یا هر کس دیگری به نوعی دیگر نیچه را می‌فهمد و درک می‌کند که ممکن است با درک من تفاوت داشته باشد. من درک و دریافت خودم را از نیچه با ترجمه این اثر و دیگر آثارش ارائه دادم. آنچه آقای آشوری ارائه دادند که حدود چهل و پنج سال از آن می‌گذرد تا به حال بازتاب‌هایش را در جامعه و در محافل روشنفکری دیدیم.

مردم چون در خیابان بر کریمان می‌گذرند، احترامی برای آنان قایل نمی‌شوند، امّا شایستگان به آنان اهتمام می‌ورزند و چون از کسی کرامت ببینند او را شایسته می‌شمارند تا این بار بتوانند او را برده سازند. آزاد اندیشان باید خود را از عاداتی که در آنان بر جای مانده ـ چون عواطف و آلودگیها ـ پاک دارند تا چشمانشان رخشان و شفّاف گردد. من از خطری که در کمینِ تو نشسته است، بی‌خبر نیستم. لذا تو را به عشق و امیدت سوگند می‌دهم که مبادا عشق و امیدت را وانهی.

بدون شک، دل‌بستگی گوته به حافظ و ستایشی که در دیوان غربی-شرقی از حافظ و حکمت شرقی او کرده، در توجه نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته ‌است. در نوشته‌های نیچه نام حافظ و گوته در بیشتر موارد در کنار هم آمده است و نیچه هر دو آنها را بسیار ستایش می‌کرده. «چنین گفت زرتشت» مشهورترین و بحث‌برانگیزترین اثر فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی است. این اثر با ترجمهٔ مسعود انصاری در انتشارات جامی چاپ شده است.

اگر کتاب «درخشش‌های تیره» او را خوانده باشید، متوجه می‌شوید. دوم این‌که برای نقد ترجمه یک اثر، صحیح نیست به نقد مترجم بپردازیم و به مسائل دیگر اشاره کنید. کتاب به چهار بخش تقسیم شده است که هر کدام شامل تمثیل‌ها، آموزه‌ها و داستان‌های فلسفی است. در آغاز، زرتشت به بشریت اعلام می‌کند که “خدا مرده است” و دوران جدیدی آغاز شده است. او بیان می‌کند که انسان باید از وابستگی به ارزش‌های قدیمی و متافیزیکی عبور کند و ارزش‌های جدیدی خلق کند. با بررسی این نمادها، می‌توان این‌گونه بیان کرد که این زرتشت، خودِ نیچه است و آن نمادها، نمادهای قرن نوزدهمی است که بر جامعه‌ی آن روزگار چیره گشته است.