به نظر میرسد «لوکرتیوس» حتی به دروغینبودن خدایان نظیر نپتون (خدای رومی دریاها) نیز اعتقاد داشته و خشمگین یا خشنودساختن آنها را غیر ممکن خواندهاست. پس با این اوصاف وقتی میخواهیم از توسعه صحبت کنیم، باید شرایط امروز را در نظر بگیریم و دیگر با نظریات قدیم توسعه امکان ندارد. حتی خود غربیها هم نگاه انتقادی را به گذشتهشان دارند. مثلا در مکتب فرانکفورت، چهرههایی همچون آدورنو و هورکهایمر نگاه انتقادی به دوره روشنگری دارند. یعنی اینها مجذوب عصر روشنگری نیستند که یکی از دورههای بزرگ و شگفتانگیز غرب است و نگاه انتقادی به آن دارند. اگر این محصول را قبلا از فروشگاه اینترنتی کتاب رشد خریده باشید، نظر شما به عنوان خریدار ثبت خواهد شد.
سنت جروم در قرن چهارم ادعا کرد که لوکرتیوس از عشق زیاد دیوانه شد و خودکشی کرد. ولی راهبهایی که نسخ خطی را صبورانه در صومعه رونویسی میکردند به ادعای او بیتوجهی کردند. به نظر شما چرا راهبان در برابر این ادعا سکوت کردند؟ چون این ادعا بسیار بیپایه و اساس بود؟ یا چون واقعا جوابی برای این ادعا نداشتند؟ چرا واقعه مرگ لوکرتیوس مانند رازی در تاریخ گمشده و اطلاع دقیقی از آن نیست؟ کسی هنوز نمیداند. لوکرتیوس (Lucretius) پیرو فیلسوف یونانی اپیکور (Epicurus) و مکتب او یعنی اپیکوریسم بود. او معتقد بود که خدایان خود را درگیر امور فانی نمیکنند و جهان را که اعتقاد داشت از ذرات کوچک تشکیل شدهاست خلق نکردهاند.
میگفتند سود حرام و شیطانی است، ولی سردمداران کلیسا وقتی دیدند سرمایهداری دارد میآید و جیبشان شاید پر شود، گفتند اگر کسی جنسی را تغییر شکل دهد این سود خوب و مثبت است. گرچه آقای تقیزاده بارها از این جمله عذرخواهی کرده و حرفهای حسابی دیگری هم زده ولی متأسفانه این حرف به اسمش ثبت شده است. پس تلقی یک سر طیف این است که با مدرنتیه دین و زندگی ما از دست میرود و سر دیگر طیف میگوید باید از سر تا پا مثل آنها شویم. متأسفانه داستان مدرنیته به اینجا ختم نمیشود، چراکه به کمک غربیها، دیدگاههای غربی ناتمام و بریدهبریده وارد میشود و تاریخ ایران کاملا تحریف میشود و یک تاریخ بیسروپا که عمدتا هم تاریخ شاهان و سرداران است به وجود میآید. نباید فراموش کرد که پترارک نسخۀ خطی کتاب در دفاع از آرکیای شاعر (Pro Archia)، نوشتۀ سیسرو، را در لییژ بلژیک پیدا کرده بود، و کتاب خطی پروپرتیوس را در پاریس. اپیکوریسم در روم شکوفا شد، گم شد و دوباره پیدا شد و جهان را متحول کرد و منظرهای تاریخی را از اومانیستها بازتاب داد.
در ادامه از ارتباط احتمالی «دموکریتوس» با «اُستانوس» (ایرانی) در لشکرکشی خشایارشا به یونان و ارتباط «اُستانوس» با «هوشتانه» اوستایی (مَغ) و پیشینه جادوگری و کیمیاگری در ایران پرداخته شد. کم نیستند فیلسوفان، پژوهشگران، نویسندگان و متفکرانی که پندار، گفتار یا کردارشان نه تنها در قالب ایدئولوژی یا شیوه زندگی، مستقیم یا غیر مستقیم در زندگی متأخران خود تأثیرگذار بوده بلکه در قالب مکتوبی، مستند و دنبال شدهاست. که از آنچه تواند بود، یا نتواند بود، سخن میگوید.
کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ قصۀ یافتن اثر بزرگ لوکرتیوس توسط یک شکارچی ماهرِ کتاب با نام پوجّو براچّولینی است که مدتی را نیز در کسوتِ منشی پاپ، روزگارِ پر فراز و نشیبی را گذرانده است. پوجو که کاتب خوشخطی بوده، قصد داشته یک نسخۀ دستنویس از کتاب را به قلم خودش تهیه کند و سپس آن را بهطور عمده منتشر کند. استیون گرین بلت در ادامهی کتاب، نقبی به گذشته میزند، در خصوص یونان و رم باستان توضیحات جذابی میدهد و پس از اشارات مهم، مجدداً به قرن پانزدهم بازمیگردد. در ادامهی کتاب جهان چگونه مدرن شد، شما شرح زندگی پوجو براچولینی را میخوانید و متوجه میشوید که چگونه با استفاده از تواناییهای شخصی خود به دستگاه پاپ راه یافته است. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل میگوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقاداتشان سر جایش باشد. ازاینرو است که این فرهنگ را مردم میپذیرند چون قبل از آن با سرکوب روبهرو بودند.
ثبت ديدگاه