شاید در پایان وقتی که دان تصمیم می‌گیرد برای اجرای آخرش به کافه سیاه پوستان برود و همراه‌با آن‌ها موسیقی بنوازد، به درک بهتری از مسیر خود رسیده است. کتاب سبز اثری زیبا، دوست داشتنی و به یاد ماندنی است که با طنز لطیف و شخصیت پردازی دلنشین خود نظر هر بیننده‌ای را جلب کرده و او را خشنود از پای این اثر بلند می‌کند. ضرب‌آهنگ روایت داستان و تعاملات شخصیت‌ها در آن توانسته لحظاتی به یاد ماندنی و هنرمندانه را بر پرده‌ی نقره‌ای نقاشی کرده و هنر سازندگان این اثر را نمایان کند. هرچند که این اثر نتوانسته به درستی شخصیت دان شرلی را به توده‌ی مردم معرفی کند، اما باید به این نکته توجه کرد که فیلم Green Book یک اثر هالیوودی در ژانر زندگی‌نامه است، نه یک مستند از شبکه‌ی BBC. از سوی دیگر مسیری هم که فیلمنامه برای تغییر شخصیت‌ها در نظر گرفته، در روند قصه حل است.

فیلم‌هایی که غالبا از اهمیت این موضوع به‌عنوان مسئله‌ای که بعد از گذشت سالیان دراز هنوز هم حل نشده باقی مانده است سخن می‌گویند. نمونه‌های صریحی همچون Blackkklansman، The Hate You Give و If Beal Street Could Talk. نکته‌ای که درباره چنین فیلم‌هایی بسیار به چشم می‌آید، میزان توانایی قصه گویی و خلق درامی است که بتواند در درجه اول ما را به‌عنوان مخاطب درگیر روایت فیلم کرده و سپس در لایه‌های پنهان قصه‌، نقد‌هایی به نگاه نژاد پرستانه وارد کند. اما اتفاقی که غالبا در این‌گونه فیلم‌ها می‌افتد که می‌تواند بسیار آزار دهنده و کسل کننده باشد، تبدیل شدن فیلم به یک بیانیه یا خطابه است. به‌گونه‌ای که گاهی این سؤال برایمان مطرح می‌شود که چرا فیلمساز به‌جای ساختن فیلم، حرف‌هایش را در قالب یک بیانیه به چاپ نرسانده است؟ وقتی قرار است موضوعی را ازطریق مدیوم سینما بیان کنیم، باید به زبان سینما سخن بگوییم. به‌نوعی فارغ از اغراق در احساسات و دیالوگ‌هایی که صراحتا زیرمتن فیلم را رو به دوربین فریاد می‌زنند، باید بتوانیم داستان روایت کنیم و شخصیت بسازیم.

با وجود این حتی با در نظر نگرفتن نحوه گسترش شخصیت‎ها در فیلم، برای فیلمی که اسم آن کتاب سبز است، هدف درواقع باید ارائه جزئیاتی در مورد این کتاب باشد. علاوه بر این ظاهرا فیلم به این موضوع اشاره می‎کند که در حقیقت نیاز به چنین کتاب راهنمایی تنها برای سفر به جنوب آمریکا بوده است. حتی با آنکه شخصیت‎های فیلم در حین سفر در چند سکانس با موضوعات نژادپرستانه روبرو می‎شوند، از شنیدن القاب معروفی که به سیاه‎پوست‎ها می‎دهند و تبعیض قائل شدن «مودبانه» گرفته تا رفتار خشونت‎آمیز از سوی شهروندان، افراد محافظ بارهای محلی و البته پلیس. در واقع، ما معمولا زمانی کتاب را می‎بینیم که تونی آن را برمی‎دارد تا مسافرخانه‎هایی را پیدا کند که در آن‎ جا شرلی با خیال راحت می‎تواند اقامت کند.

این فیلم نقدهای مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد، با تمجید از بازی مورتنسن و علی، روبرو شد. او برای همراهی و محافظت از خود یک بزن‌بهادر ایتالیایی‌تبار را که بادی‌گارد مشتریان پولدار یک رستوران پر رفت و آمد نیویورک است استخدام می‌کند؛ این فرد «تونی لیپ» مردی «عوام» است که برای خود اصولی دارد اما چندان به عرف اجتماعی و بخصوص آداب طبقۀ اجتماعی دان شرلی پایبند نیست. شرلی در این بی عدالتی سفیدپوست ها و سیاهپوست ها را به یک اندازه سهیم می داند و سطح پائین فرهنگ و هنر و بی احترامی های سیاهپوست ها را نیز دلیل عدم توجه شرکت ضبط موسیقی به نبوغ خود می پندارد .

دان شرلی به خوبی تقید کاری و اخلاقی یک هنرمند و تونی والا لانگا نیز نقش انعطاف و تصمیم گیری بر اساس شرایط محیط را به طرف مقابل می‌آموزد. نظیر این فیلم را قبلاً در میس سان شان کوچک و تأثیر عمومی جمعی که در یک سفر مجبور به تعامل و همراهی با یکدیگر بودند را به لطف فیلمنامه قدرتمند مایکل آرندت دیدیم. یکی از درخشان‌ترین ویژگی‌های کتاب سبز بهره گیری از دو بازیگر قدرتمند یعنی ویگو مورتنسن و ماهر شالا علی است. ویگو مورتنسن از بازیگران گزیده کار و بسیار با استعداد هالیوودی است که بده بستان‌های او با ماهر شالا علی در این فیلم بسیار جذاب در آمده است.

« کتاب سبز » اشاره به تور دهه 60 این آهنگساز دارد که با اتفاقات مختلفی همراه بود. انجمن ملی نقد امریکا یکی از اولین گروه‌هایی است که جوایزش را به بهترین فیلم‌ها و بازی‌ها اهدا می‌کند. اعضای این انجمن برگزیدگان سینما، فیلمسازان، اساتید و دانشجویان و مشتاقان سینما هستند و در نتیجه جوایزشان بسیار متنوع است و البته گاهی هم انتخاب‌های عجیب و غریب دارند. در حقیقت از روی بهترین فیلم‌های انجمن ملی نقد به سختی می‌شود درباره جوایز مهمی مثل اسکار یا گلدن‌گلوب گمانه‌زنی کرد. مثلا سال گذشته جایزه بهترین فیلم را به «پست» ساخته استیون اسپیلبرگ دادند که از چهره‌های محبوب انجمن ملی نقد است.

در نقطه مقابل ماهرشالا علی کاملا شمرده شمرده صحبت می‌کند و شخصیتی را به ما نشان می‌دهد که در حالی که وجودش سرشار از احساس است اما ذره‌ای از این احساس را در جزییات چهره‌اش بروز نمی‌دهد. این تناقض دلیلی بر تنها بودن و ناموفق بودن دان شرلی در ازدواجش نیز است. آن‌ها باید به کتاب سبز اعتماد و تکیه کنند تا این کتاب آن‌ها را به سمت موسسه‌هایی هدایت کند که برای یک شخصیت آفریقایی و آمریکایی، امن‌تر از بقیه مکان‌ها است. آن‌ها در میانه‌ی راه خود، با مشکلات و مسائل نژادی مختلفی برخورد می‌کنند و به همین دلیل تصمیم می‌گیرند که اختلاف‌ها را کنار بگذارند تا بتوانند در این ماجراجویی طولانی مدت زنده بمانند و همچنین از آن لذت ببرند.

اینکه او را دکتر صدا می کنند از همین علاقه به بالا رفتن و محترم شدن می آید . او تلاش می کند با بالا بردن جایگاه فرهنگ و احترامِ خود با خشونت و بی عدالتی مبارزه کند و به این ترتیب از تمام سیاهپوست ها و از تمام افرادی که به قضاوت خودش سطح پائینی از احترام و فرهنگ و هنر دارند فاصله می گیرد ، چون مانع هدف او هستند. او در مقابلِ تمام خشونت ها ، بی عدالتی ها و بی احترامی ها انتخاب می کند که سکوت کند و رفتاری محترمانه داشته باشد تا قلب مردم را نسبت به خود و سیاهپوست ها تغییر دهد . او به جایگاه بالایی نیز می رسد ، اما سفید پوست ها هر چقدر هم به هنر او اهمیت دهند جای خانواده و دوست را برای او پر نمی کنند ، بنابراین او از تنهایی رنج می برد.