در روز بعد و پس از مسافتی طولانی، بالاخره ماهی بزرگی به قلابش می‌افتد اما این تازه شروع ماجراست. پیرمرد مطمئن است که یک نیزه ماهی گرفته و به اندازه‌ای بزرگ است که حتی نمی‌تواند حریفش شود. هرچه باشد او دیگر پیر شده و از آنجایی که چندین روز هیچ صیدی نداشت، چیزی هم نخورده و نحیف‌تر از قبل شده است. ناچارا پیرمرد مجبور می‌شود برای دو روز این ماهی غول پیکر را همراه خود بکشد. او حتی در اثر کشکمش‌های بسیار زیاد زخمی شده، با این حال ماهی را رها نمی‌کند و حتی آن را ستایش می‌کند.

در میان غبار روزگار، قصه‌هایی ناگفته در انتظار نغمه‌ای دلنشین بودند تا در تار و پود وجودمان ریشه بدوانند و جان تازه‌ای به کالبدمان ببخشند. رمان بوک، گویی قافله‌ای از راویان قصه‌گو، این نغمه‌ها را به گوش جانمان می‌رساند و ما را به سفری شگفت‌انگیز در قلمرو بیکران داستان‌ها رهنمون می‌شود. رمان بوک، پناهگاهی امن برای عاشقان کتاب و قصه‌خوانان حرفه‌ای است. پس اگر در جستجوی لحظاتی ناب در دنیای خیال و قصه‌های مسحورکننده هستید، به جمع خوانندگان رمان بوک بپیوندید و نغمه‌ی دلنشین داستان‌ها را در وجودتان زمزمه کنید.

زنی که اغلب می‌تواند هدیه‌ای بزرگ به انسان بدهد و یا از او بگیرد اگر هم دریا سرکشی کند، به این دلیل است که ناچار است چون ماه است که در او نفوذ دارد و اصول او ر ا تغییر میدهد. در ظهر، یک نیزه ماهی بزرگ (مارلین) به دام میفتد اما ماهی بیش از حد بزرگ بوده و برای سانتیاگو قابل حمل نیست. سانتیاگو برای جلوگیری از فرار ماهی، آن را به کنار قایقش می‌بندد.

مردم دهکده که از بزرگی ماهی اسکلت شده شگفت‌زده شده‌اند، به احترام سانتیاگو و تلاش‌هایش احترام می‌گذارند. یکی از این شبها سانتیاگو به مانولین میگوید که ایمان دارد دوران بدشانسی پایان یافته و می خواهد دوباره دل به دریا بزند و مطمئن است که ماهی بزرگی را صید خواهد کرد. این پیشنهاد نشان‌دهنده‌ی پیوندی عمیق میان این دو نفر است، پیوندی که فراتر از ماهیگیری است. در این لحظه، آن‌ها دوباره آماده می‌شوند تا بر دریا و چالش‌های آن غلبه کنند، و شاید این بار از آنچه که انتظار دارند بیشتر به دست آورند.

ارنست همینگوی از نویسندگان آمریکایی است که علاوه بر آثارش، شخصیت پیچیده، زندگی پرماجرا و رفتار گاه عجیبش همواره مورد توجه بوده است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به “وقایع‌نگاری ادبی” شناخته می‌شود. قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیت‌های داستانی به گونه ای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب داده‌اند. مانولین در دل خود می‌داند که شاید این بار چیزهایی متفاوت پیش بیاید، شاید ماهی‌ها همکاری کنند یا شاید مبارزات سخت‌تری پیش رو باشد، اما او به هیچ وجه قصد ندارد امید خود را از دست بدهد. او با تمام وجود از این سفر جدید استقبال می‌کند، چرا که ایمان به پیرمرد و توانایی‌هایش چیزی است که از روزهای سخت گذشته به‌دست آورده است.

موردی که باعث شکست سانتیاگو می‌شود چیزی نیست به جز غرور او… در روز سوم سفر و پس از تقلاهای بسیار زیاد، پیرمرد به این فکر می‌افتد تا ماهی را با نیزه از پا درآورد و این مبارزه را پایان دهد. با پخش شدن خون ماهی، کوسه‌ها متوجه آن می‌شوند و به قایق نزدیک می‌شود. کوسه‌ها به ماهی حمله می‌کنند و حتی به قایق ضربه می‌زنند اما سانتیاگو تسلیم نمی‌شود و سعی می‌کند به هرنحوی که شده کوسه‌ها را دور کند. کوسه‌ها ماهی را تکه تکه می‌کنند و تقریبا تمام آن را می‌خوردند. اما همان اندازه که پیرمرد مشتاق صید است، ماهی نیز برای بقا می‌جنگد.

همینگوی که به نثر مختصر و داستان سرایی واقع گرایانه اش معروف بود، تأثیر بسزایی در توسعه ادبیات داستانی مدرن داشت. آثار او اغلب مضامین جنگ، عشق، مردانگی و شرایط انسانی را بررسی می‌کردند. تجربیات همینگوی به عنوان خبرنگار جنگ، عشق او به ماجراجویی و سفر، و درک عمیق او از احساسات انسانی، از نوشتن او خبر داد. کتاب پیرمرد و دریا درباره زندگی چندروزه پیرمردی به نام سانتیاگو است که به ماهیگیری می پردازد و همیشه آرزوی صید ماهی بزرگی را داشته که به همه توانایی اش را ثابت کند. پیرمرد با دقت و حوصله به قلاب‌های ماهی‌گیری‌اش طعمه آویزان کرده و آنها را به دریا انداخت، امید داشت که شانس با او یار باشد. در حالی که منتظر نشسته بود، ناگهان چشمش به پرنده‌ای افتاد که به سطح دریا فرود آمده بود.

کتاب پیرمرد و دریا در سراسر دنیا، در مدارس تدریس می‌شود و خواندن آن از وظایف تحصیلی نوجوانان است. اثری که اساتید دانشگاهی از آن برای آموزش روایت بهره می‌برند. پس اگر می‌خواهید یکی از بزرگ‌ترین آثار تاریخ ادبیات را مطالعه کنید، حتماً رمان کوتاه پیرمرد و دریا به قلم ارنست همینگوی را بخوانید. ارنست همینگوی پیرمرد و دریا را در سال ۱۹۵۲ منتشر کرد و این آخرین کار اصلی او بود. به راحتی می‌توان داستان پیرمرد رمان موسوم به سانتیاگو را با زندگی همینگوی موازی دانست. سانتیاگو علی رغم اینکه در جوانی ماهیگیر بزرگی بود، در سنین پیری از بدشانسی رنج می‌بُرد.

پرنده‌های ماهی‌خوار نیز برای او از جذابیت خاصی برخوردار بودند. پیرمرد در دل خود احساس می‌کرد که دریا به رغم ظاهری بی‌رحم، سخاوت و مهربانی دارد؛ چرا که پرندگان ضعیف‌تر که توانایی غوطه‌وری در عمق دریا را ندارند، می‌توانند از نعمات آن بهره‌مند شوند. این برای او نمادی از بخشش دریا بود، حتی اگر می‌دانست که دریا قادر است به همان اندازه که بخشنده است، بی‌رحم نیز باشد. قایق کوچک او به آرامی در دریای وسیع فلوریدا حرکت می‌کند، جایی که هیچ چیز جز آبی بی‌پایان به چشم نمی‌خورد. سانتیاگو که ماه‌ها بدون صید چیزی به دریا رفته، دیگر ناامید است اما همچنان به تلاشش ادامه می‌دهد. روزهایی که در دریا می‌گذراند، تمام انرژی‌اش صرف تلاش برای صید ماهی می‌شد و به این ترتیب کم‌کم از ذخیره‌های غذایی‌اش کاسته می‌شد.