تولستوی در این رمان کوتاهِ تکان‌دهنده که در فهرست «برترین عناوین داستانی تاریخ ادبیات» جای دارد، سرگذشت مردی عادی را روایت کرده که در بستر مرگ و در واپسین روزهای حیات خویش، معنای شگرف و پیچیده‌ی زندگی را کشف می‌کند. در هنگام چاپ این اثر، خوانندگان به ارزش ادبی آن توجه می‌کنند و داستان را در مورد فرهنگ طبقه بالای جامعه روسی، کمی طنزآمیز و انتقادی می‌نگرند. مطابق با این دیدگاه، بیماری ایوان، چونان اشاره‌ای به بیماری مختص بورژوای جامعه  قرن نوزدهم تلقی می‌شود. بعدا منتقدان، به برخورد با مرگ در داستان کتاب مرگ ایوان ایلیچ توجه می‌کنند، در حالی که داستان را فلسفه فراتحولی تولستوی در نظر می‌گیرند، خصوصا جست‌وجوی او برای معنی و افکار او در مورد بشریت را. برخی محققان، این داستان را نمونه‌ای از ماحصل ناقص واقعیت‌نمایی تولستوی می‌دانند. چون این داستان، لحظه‌ای را که هر انسانی سرانجام با آن مواجه خواهد شد، به تصویر می‌کشد.

آنچه اهمیت دارد، کیفیت روابط انسانی، عشق، اخلاق، صداقت و معنایی است که به زندگی می‌دهیم. کتاب مرگ ایوان ایلیچ نشان دهنده و بازگوکننده بسیاری‌ از مسائل زندگی شخصی‌ تولستوی‌ است که در داستان نمایان شده. تولستوی در سالهای آخر زندگی با همسرش، سونیا، بر سر مسائل مالی دچار مشکل شده بود.

او به تدریج با واقعیت مرگ خود مواجه می‌شود و این موضوع او را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این مسیر، او به بررسی زندگی‌اش می‌پردازد و متوجه می‌شود که بسیاری از انتخاب‌هایش بر اساس انتظارات اجتماعی و نه بر اساس خواسته‌های واقعی‌اش بوده است. ایوان در تلاش است تا از بیماری‌اش فرار کند و به دنبال درمان‌های مختلف می‌گردد، اما هر بار با ناامیدی مواجه می‌شود. او به تدریج احساس تنهایی و انزوا می‌کند و متوجه می‌شود که اطرافیانش، از جمله خانواده و دوستان، به او توجهی ندارند و تنها به فکر خودشان هستند. او سه سال پس از مرگ دوست قدیمی‌اش، ایوان تورگِنیِو، کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» را به چاپ رساند که در ابتدا قدغن شد اما پس از ملاقات وی با تزار با دستور مستقیم آلکساندر سوم، تزار روسیه، به چاپ رسید.

همچنین در ویدیو زیر امکان گوش دادن به خلاصه کتاب صوتی این اثر نیز دسترسی خواهید داشت. کتاب مرگ ایوان ایلیچ یکی از مهم‌ترین آثار تولستوی، نویسندهٔ بزرگ روسیه، است. این کتاب دربارهٔ مرگ است و مفهوم تمام‌شدن زندگی، حس واماندگی انسان و تنهایی را هنرمندانه به تصویر می‌کشد. روایت ایوان ایلیچ که در آستانه‌ی مرگ است، شما را به سفری به‌سوی فهم زندگی می‌برد؛ سفری که شما را به فکر فرومی‌برد.

مرگ او در نهایت، نوعی رهایی از رنج و دروغ‌های پنهان زندگی‌اش است. اما این موفقیت‌ها سطحی‌اند و روابط او با همسر و فرزندانش گرم و صمیمانه نیست. ایوان ایلیچ وجودی سرشار از عادت‌ها و ظواهر دارد و کمتر به معنای واقعی زندگی و خوشبختی اندیشیده است.

ادبیات جهان نیز به تبعیت از زندگی واقعی سرشار از داستان‌هایی است که به موضوع مواجهه‌ی انسان با مرگ یا اندیشیدن به فرجام زندگی می‌پردازد تا شاید مسیری روشن و منطقی در برابر این دشوارترین پرسش زندگی قرار دهد. ایوان ایلیچ نمادی از انسان مدرن است که در دنیای مادی‌گرایانه گرفتار شده است. او تا زمانی که با مرگ مواجه نشده بود، به معنای واقعی زندگی فکر نکرده بود.

نگارش کتاب‌ها و داستان‌های مانند «بریدن جنگل»، «مجموعه داستان های سواستوپل»، «لوسرن» و یا داستان «آلبرت»، همه، حال سفرهای تولستوی، حضور در ارتش و دیدار با آدم‌ها و زندگی‌ها گوناگون بود. خوانندگان علاقه‌مند به داستان‌هایی با بعد فلسفی و روانشناسانه و همچنین کتاب خوان‌هایی که آثار تولستوی را بسیار دوست می‌دارند افرادی هستند که پیشنهاد می‌شوند مطالعه کتاب مذکور را در لیست خود قرار دهند. ا یوان برای پیشرفت شغلی هر کاری می‌کند و بخشی از یک سیستم بی‌روح است، اما این پیشرفت‌ها نه به او معنا می‌بخشد و نه در زمان مواجهه با مرگ به کمک او می‌آید.