روزهایی که وقتم آزاد بود اگر او را به سینما، کنسرت یا همایشی نمی بردم بدخلقی می کرد. وقتی پیشنهاد دادم که مثل سابق منچ بازی کنیم، چای بنوشیم و به شکم روی تخت دراز بکشیم؛ از همیشه عصبانی تر می شد. در اصل، تمام این حالاتِ ماری از زمانی شروع شد که بدون میل، با من منچ بازی می کرد تا فقط مرا آرام کند و کمی با من مهربان تر بوده باشد. همچنین دیگر با من به سینما نمی آمد تا فیلم هایی که من از دیدنش لذت می بردم را تماشا کنیم؛ همان فیلم هایی که برای بچه ها ساخته شده است.

هانس در طول شش سال زندگیش با ماری به عقاید مذهبی او احترام می گذاشت حتی او را صبح زود برای رسیدن به مراسم مذهبیش بیدار می کرد و حاضر بود در مراسم مذهبی کاتولیک ها با او ازدواج کند ولی ماری تنها نبود ، کاتولیک ها همواره در اطرافش حضور داشتند. هانس ار سر بیچارگی لوازمش را جمع می کند تا به شهر خودش یعنی بن برگردد و در اصل روایت داستان تمام این چند ساعت تا عزیمت به بن را نشان می دهد. در آخر دلقک بیچاره با گیتار و یک بالشتک خودش را به ایستگاه قطار می رساند و صورتش را با پودر و روغنی کهنه گریم می کند. قلم نویسنده طوری هست که خیلی خوب میشود به اعماق داستان رفت و احساسات و عواطف شخصیت ها را درک کرد و اینکه چقدر مذهب و شرایط خانواده در سبک زندگی انسان ها تاثیر دارد از طرفی هر شخصی می‌تواند با توجه خواسته های درونیش و بر اساس عقل مسیر زندگی اش را انتخاب کند. او که اعتقاد زیادی به کوتاه‌نویسی داشت و به باور اکثر نویسندگان آلمانی‌ زبان، برجسته‌ترین نویسنده آلمان در قرن بیستم بوده است. «هاینریش بُل»، نویسنده آلمانی‌اش، راجع به مذهب و مسائل اجتماعی، خشم محافظه‌کاران را در آلمان برانگیخت و باعث درگرفتن بحث و جدل در مطبوعات فراوان گشت.

کتاب عقاید یک دلقک درباره‌ی دلقکی به نام شنیر است که همسرش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرض‌های همیشگی‌اش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می‌کند». بعد از ترک همسرش تصمیم به بازگشت به زادگاهش بن می‌گیرد و به خاطر حس تنهایی و فقری که دارد برای نواختن گیتار به ایستگاه راه آهن بن می‌رود. او با وجود داشتن شغل دلقکی بسیار درون‌گرا و غمگین می‌باشد اما دارای شخصیت بسیار جالبی است.هانس ورشکستگی و فقر خود را با خوش‌رویی به نمایش در می‌آورد و خود را دور از هرگونه فضای اجتماعی و نیرنگ و دورویی کرده و داستان را در یک فضای کاملا تنها روایت می‌کند. به طوری که در کتاب فقط یک بار با پدرش به صورت حضوری صحبت می‌کند و چند باری هم با تلفن با اشخاص دیگر و بقیه کتاب را تنها با مخاطب می‌گذراند.

با بی صبری و حالتی شدیداً عصبی پشت میله های جایگاه اعتراف کلیسا برای کشیش درباره عشق ، ازدواج ، مسئولیت و دوست داشتن صحبت می کند . برادر هانس کاتولیک شده بود و هانس را که پروتستان زاده ی بی دینی بود را حاضر نبود ببیند او برادرش را دوست داشت و از دیدن او محروم بود.«عقاید یک دلقک» طنزی است عاشقانه که در قالب داستانی بسیار خواندنی به مسائل مختلف می پردازد. عقاید یک دلقک به عنوان یکی از آثار برجسته در ادبیات دنیا شناخته می شود و تأثیرات بل در راستای تحول ادبیات تاثیرگذار می باشد.

بله، این کتاب به دلایل فلسفی و ادبی خود، برای هر فردی که به تأمل در مسائل زندگی انسانی علاقه ‌مند است، مناسب است. نکته ای که این عشق را جذاب می کند برخورد هانس با این ماجرا است او در چند جای داستان اشاره به این دارد که من آدم تک همسری هستم و نمی توان به غیر از ماری کسی را در زندگی ام قبول کنم. او همچنان بعد از رفتن ماری به او نامه می نویسد اما هیچ کدام از نامه هایش پاسخ داده نمی شود، گفتگوهای ذهنی هانس درباره این جدایی و توصیف رابطه اش از نقاط جذاب این داستان می باشد. (زادهٔ ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ – درگذشتهٔ ۱۶ ژوئیهٔ ۱۹۸۵) نویسندهٔ آلمانی و برندهٔ جایزه نوبل ادبی است. هانس اشنیر، برخلاف اکثر شخصیت ها در داستانهای کوتاهی که بول پس از جنگ نوشته‌است، در خانواده­ای بورژوا به دنیا آمده‌است. او بعد از افتضاحی که در یکی از نمایش‌هایش به وجود می‌آورد و پایش را مصدوم می‌کند، به بن محل زندگی‌اش (که کمتر از دو سه هفته در سال در آن جاست) باز می‌گردد.

ترک شدن توسط همسرش به دلیل بی دینی او و نمود این موضوع که تا آخرین صفحات کتاب همراه با هانس است و تاثیر آن را در تمام صحنه های داستان بر زندگی او مشاهده می کنیم. می توان گفت هانریش بل داستانی اعتراضی به اوضاع جامعه با توصیف دنیای آرمانی توسط قهرمان داستانش خلق کرده که در تمام لحظات آن مخاطب لایه های پنهان داستانی عاشقانه را احساس میکند. کتاب عقاید یک دلقک رمانی است که در سال 1963 توسط هاینریش تئودور بل آلمانی به نگارش در آمد. اقای بل، کمتر از یک دهه پس از نگارش این کتاب، جایزه نوبل ادبیات را به خاطر نوشتن این رمان به دست آورد. اندکی بعد، کناب کتاب عقاید یک دلقک، موضوع فیلمی شد که ووبچخ باسنی، کارگردان اهل کشور چک، آن را به پرده سینماها برد.

خیر، هرچند آشنایی با فلسفه می‌تواند در درک عمیق‌تر مفاهیم کمک کند. علیرغم فکری که مردم جامعه دارن، افسرده ها مشکل حادی ندارن اونا دنیا رو بیشتر از بقیه فهمیدن فقط. استعدادش در کار معرکه­ گیری، از او (در دل جامعه‌ای مرفه) انسانی مرتد ساخته‌است. این وضعیت، سرآغاز اتفاقاتی برای اقای هانس است که علاوه بر شکست اقتصادی، معشوقه خود را نیز از دست داده است.

نویسنده کتاب عقاید یک دلقک عشق و مذهب را اصلی ترین محورهای این کتاب قرار داده و ریاکاری انسان ها به ویژه در حوزه مذهب را به دقت مورد نقد قرار داده است. من در بُن به دنیا آمده‌ام و مردم زیادی را در این‌جا می‌شناسم؛ خویشان، آشنایان، هم‌شاگردی‌های قدیمی‌ام را. والدینم در این شهر زندگی می‌کنند و برادرم، لئو، که تحت نظر پدر تعمیدی‌اش، تسوپفنر، تغییر مذهب داده، این‌جا رشته‌ی الاهیات کاتولیک می‌خواند. مجبورم به خاطر حل‌و فصل مسائلِ مالی، یک‌ بار پدر و مادرم را ملاقات کنم. از موقعی که خواهرم، هنریته، فوت کرده، والدینم دیگر به عنوان پدر و مادر برایم وجود ندارند.